زندگینامه خلد آشیان جنت مکان مرحوم اشرف الملوک معینیان ( طبیب زاده حکیمی )



یاد و خاطره ای از مرحوم اشرف الملوک معینیان ( طبیب زاده ) رحمت الله علیه را بدان جهت می آورد که نکته ، نکنه های آن مورد توجه جوانان و سازندگان قرار گیرد و از لابلای کلماتش ، درس هائی از زندگی ، استقامت ، همدلی ، عشق و مجبت ، فداکاری و استحکام کیان خانواده را رهنمودی برای خویش قرار دهند و آموزش بگیرند ، باشد که همه جوانان و همه خدمتگذاران و همه پدر و مادر ها با اتکال به پروردگار و متکی به نیروی خدائی که در وجود همگان بودیعت نهاده شده است ، منشاء اثر و مفید گردند و باشد که فرزندان ، عروس خانم ها ، داماد ، نوه ها و نتیجه ها یاد عاشق از دست رفته شوند و در لوی تعهد و وفای بعهد با همدیگر صمیمی ، مهربان و با محبت ترشوند و در لحظات زندگی از پشتگرمی و حمایت همدیگر لحظه ای غفلت نکنند و ارزش همدیگر به بهائی ناچیز هدر ندهند  و …….  ان شا الله

  مرغ حق  , مستی مکن , بیدار شو , مهتاب سیمین فام  رفت

ای هزار کوهساران  ,  نغمه بس  , خاموش شو  , خورشید عالم تاب  رفت

تا ندا آمد, که خورشید حقیقت, رخت بست , مادر مهر زمان , از هوش رفت

کوه هیبت ,  زار  زد ,  فریاد  زد ,  زانو  زد  و  از  حال  رفت

سرو آزادی خمید   ,  قامت شکست  ,  همچون هلال ماه شد

سرو خم شد , کوس رحلت , گردنش انداخت و برطبل زد , با اشک  رفت

ناله ی طبل عزا  ,  تا دشت ,  تا افلاک رفت  , گل تا شنید  پژمرد و  مرد

پروانه هم, چون شمع روشن , آب شد, جان سوخت و همچون شهاب برباد رفت

عندلیبان ,  داغ بر دل , سینه چاکان  ,  جامه از تن  میدرند

چون که گل ,  در فصل گل ,  پرپر شد و در خاک رفت

شکوه ها دارد ,  گل  و ریحان و بلبل , با فلک , از این غروب  در صبح زود

ای پرستوی مهاجر ,وای بر ما,شحنه بستان,چرا در خواب بی هنگام رفت

در   طواف کعبه ی  اسطوره ها  , گردد به  دور خود زمین

کعبه ی  نام آوران  و  معبد  اسطوره ها  شد  مرقد آنکس  که رفت

مجید پوراحمدی ( مهاجر )  

 

اشرف الملوک معینیان ( طبیب زاده )  در سال ۱۲۹۵ شمسی در  شهر قزوین و در خانواده ای متدین و مذهبی  و طالب علم و ادب متولد شد

پدرش مرحوم نصرالله معینیان ملقب به معین الرعایا از بنیانگذاران مشروطیت و تغییر بهینه قزوین بود که به خدمت دولت درآمد و با اخرین سمتی که بعنوان فرماندار شهر ری داشت دارفانی را وداع گفت و در آرامسرای کهنه شهر قم ( شمال حرم مطهر حضرت معصومه علیها سلام ) بخاک سپرده شد .



وی سالیان سال متولی موقوفه پدری مولاوردیخان در قزوین بود و کهن سالان و قزوینیان بنیکی از وی بخاطر برگذاری مراسم تعزیه های باشکوهی که  در سراسر ایران  آوازه آن گسترده بود یاد میکنند .

معین الرعایا با عشق و علاقه وافر به ائمه اطهار و بویژه به حضرت حسین ابن علی علیه السلام و اعمال مدیریتی قوی و منسجم و بویژه نوآوری های شگفت آور مبادرت به چاپ اطلاعیه های متنوع با استفاده از ژله مینمود و خوش صدا ترین و مطلع ترین تعزیه خوانان سراسر کشور را دعوت بهمکاری میکرد و در مراسمی متعدد خود به آزمایش و گزینش بهترین ها میپرداخت تا مراسم سوگواری سالار شهیدان و هفتاد و دو تن از یاران وفادار وی در دهه محرم پرآوزه و مجلل در ایران و  در قزوین برگذار شود .

وی در تمام مراسم ، نشسته بر صندلی با دست داشتن عصا و بنا بروایت مادر ( تعلیمی ) در کنار تخت اجرای مراسم بر عملکرد تک ، تک نقش آفرینان نظارت میکرد و در پایان ماه محرم و از باب قدردانی آنان ، در مراسمی ویژه به آنان خلعت میداد و ایشان را به تمرین در طول یکسال آتی و شرکت در مراسمی دیگر امیدوار و ترغیب مینمود .

از خاطره قابل تعمقی که مرحوم عزیزه خانم ( معروف به عزه ) خانم عمو آقای محسن طبیب زاده و خانم برادر مرحوم آقای عبدالله طبیب زاده ( مرحوم میرزا رضا طبیب زاده حکیمی ) نقل میکرد که خود دارای بار مثبت و شگفتی و تقدیر است اینکه ، روزی مرحوم عبدالله طبیب زاده که طفلی سه – چهار ساله بود و باتفاق اقوام خود برای شرکت در مراسم دهه محرم به مسجد و مدرسه مولاوردیخان ( محل برگذاری تعزیه ) رفته بود ، بدون اجازه و حسب شیطنت کودکی از فرصت استفاده کرده و در وقتی که مرحوم معین الرعایا از روی صندلی بلند میشود ، بفوریت جای اور را می گیرد و بر روی صندلی مینشیند ، اطرافیان و خدمه مسجد و تعزیه به کودک معترض میشوند و سعی میکنند تا اور از روی صندلی به زیر آورند که با اعتراض مرحوم معین الرعایا مواجه شده و میشوند که می گوید ببچه کاری نداشته باشید ، او مهمان امام حسین است و حق دارد هر جا و صد البته بر روی صندلی من بنشیند و متعاقب آن نیز ، وقتی خود بر روی صندلی مینشیند ، کودک را که همان عبدالله طبیب زاده حکیمی و در واقع داماد بعدی او و همسر دخترش اشرف الملوک میباشد ، بغل کرده و تا پایان مراسم در روی زانو و بغل خود جای میدهد .

مدرسه و مسجد مولاوردیخان واقع در نبش خیابان امام خمینی و مولوی قزوین بستر خاطرات اقدامات این مرد بزرگ و با نبوع میباشد و بزرگانی از این مدرسه فارغ التحصیل شدند .

مرحوم معین الرعایا با درایت و کاردانی و پیروی از یک مدیریت منسجم و قوی و مهمتر از همه برنامه ریزی و تدارک برای گردهمائی فامیل و علاقمندان به حسین علیه السلام ، اقوام و فامیل را از ماه ها قبل از فرارسیدن ماه محرم دعوت به آن میکرد تا شبانه روز گردهم آیند و لباس و وسایل و ابزار برگذاری تعزیه دهه محرم را نظافت و شستشو و اطو و تمیز کنند ، در نتیجه از این رهگذر ، چه بسا خانواده هائی که از هم دور بودند و یا خدای ناکرده کدورتی سبب جدائی آنان شده بود ، با حضور در این مراسم و برنامه مذهبی و روحانی رفع کدورت و دلتنگی میکردند و به حرمت دین و دیانت ، مظلومیت حسین و عظمت و رفتار بزرگوارانه و صفات ارزنده حضرت عباس ( ع ) ، زینب کبری ( ع ) ، ام البنی ( ع ) رقیه ( ع ) و …. با گذشت و اغماض بریگدیگر ، درب صفا و صمیمت و مهربانی را بروی خود و دیگران میگشودند .   یادش گرامی باشد و صواتی و فاتحه ای بروی پرفتوحش تقدیم گردد .



مادرش مرحوم صدرالملوک صالحی فرزند مرحوم میرزا حسین صدرالعلما قزوینی بنیانگذار اولین شهرداری و اولین شهردار قزوین از روحانیان خوش نام و نواده حاج ملا محمد صالحی برغانی از مراجع تقلید جهان اسلام بود که خانواده صالحی و شهیدی از خانواده های سببی و نسبی هستند. مدرسه و مسجد صالحیه با قدمتی چهارصد ساله ، مهد تربیت بزرگانی همچون آمنه خانم ، خدیجه خانم دختران مفسره و مجتهده حاج ملا صالح برغانی و حاج ملا تقی برغانی ، مهد آموزش بزرگانی همچون شیخ بهائی ، جمال الدین اسد آبادی ، میرزا کوچک خان و …  .

صدرالملوک زنی مدیر ، مدبر و با تشخص و متکی به خویش بود ، با هوش و مهربان بود و علی رغم اینکه همسر خود را در جوانی از دست داد ، هرگز اجازه نداد تا خواستگاران متعددش برای خواستگاری وی پا پیش گذارند و همیشه اظهار میداشت که هیچ کس نمی تواند جانشین بزرگمردی همچون میرزا نصر الله معینیان ( معین الرعایا ) در زندگی او و دو فرزندش بنام های اشرف الملوک و اقدس الملوک شود .

اثبات این ادعا همین بس که می بینیم بعد از ۴۱ سال دوری از همسر و وفات به سال ۱۳۵۲ ، تقدیر چنین رقم میزند که صدرالملوک در همان محلی که همسرش  در ۴۱ سال قبل در قبرستان کهنه که امروز بنام قبرستان نو و مشرف به گنبد مطهر حضرت معصومه ( ع )  در قم دفن شود و به آغوش پر مهر و محبت مرحوم معین الرعایا همسر خویش باز گردد .

واما جالب است که بدانید ، بعد از گذشت ۷۹ سال از فوت مرحوم میرزا نصرالله خان معینیان فرزند مرحوم اسدالله از نوادگان کریم خان زند ، ملقب به معین الرعایا و بعد از گذشت ۳۸ سال از درگذشت مرحوم صدرالملوک صالحی فرزند میرزا حسین صدرالعلما ملقب به تاج الملوک ، دکتر شهرام آیرملو نوه برومند دختری این دو پدربزرگ و مادر بزرگ عزیز در سفر اخیر خود از آمریکا به تهران ، از باب ادای احترام بوالدین و انجام وظیفه کفائی شرعی و خانوادگی  در سفر مجدانه و مصمم خود به شهر مقدس قم و زیارت ضریح مطهر حضرت معصومه ( ع ) اقدام به بازسازی سنگ یاد بود مشترک این دو عزیز میکند ، که کاربران ارجمند میتوانند ،

ابتداء  تصویر سنک قدیم


و سپس اقدامات تعویض سنگ قبر


و در پایان سنگ نو و نصب شده را ملاحظه کنند .


خداوند به همه فرزندان خلف و قدردان زحمات و خدمات پدران و مادران دردانه و عزیز را اجر و پاداش دنیوی و اخری اعطا فرمائید  ، باشد که دیگران نیز اقدام مذکور را الگوئی از باب تکریم به بزرگان ، قدرشناسی خدمات ، تکریم زندگان قرار دهند . آمین

صدرالملوک با جدیت و ملهم از مدیریت والای اجتماعی و اقتدار،  منش  و منصب ذاتی مبادرت به بزرگ کردن دو فرزندش نمود و با ازدواج فرزند اولش خانم اشرف الملوک به ازدواج با مردی شریف و بزرگوار ، همچون آقا عبدالله طبیب زاده حکیمی ( که در جائی دیگر از وی نام خواهیم برد ) به تربیت فرزند دومش خانم اقدس الملوک معینیان پرداخت و با همت وی و پشتکار نمونه ، خانم اقدس الملوک  توانست مدارج علمی دانشگاه های تربیت معلم و دانشگاه تهران را طی کرده و با حضور در وزارت آموزش و پرورش منشاء خدمات ارزنده از سطح دبستان تا دبیرستان و دانشگاه های تهران و قزوین شود و در کنار همسر مهربان و فداکارش آقای جواد آیرملو فرزندانی برومند همچون آقای دکتر شهرام آیرملو ، فرزام آیرملو ، مهران آیرملو و مهندس کیوان آیرملو به جامعه تقدیم کند .

اینک بر میگردیم به خصوصیات و شرح مختصری از خانم اشرف الملوک معینیان مادری مهربان و غیر مشابه در جهان

الف  : تولد و آغاز زندگی  

وی در سال ۱۲۹۵ در قزوین  خیابان گوسفند میدان  خیابان پهلوی پلاک نمره ۳۸ ناحیه ۱ متولد شد .

ب    : ازدواج

دوشیزه اشرف الملوک معینیان سال ۲۹/۱۱/۱۳۱۳ در ۱۸ سالگی با  آقای میرزا ( آقا ) عبدالله طبیب زاده حکیمی    ازدواج کرد .

آقای آقا عبدالله طبیب زاده حکیمی کارمند اداره طرق بود و مواجبش معادل ۳۰۰۰ ریال بود .

صداق بعنوان باشلق پانصد و پنجاه ریال و لباس پنج دست سنگین و سبک در قیمت هفتصد ریال و گوشگواره طلا خوشه دار مروارید در قیمت یکصد و بیست ریال و انگشتر الماس سیصد ریال و دویست شصت و دو ریال و پنجاه دینار ، مهریه و سر مهر هزار و سیصد ریال و طاقه شال ترمه در قیمت سیصد ریال و کلام الله مجید هدیه پنجاه ریال تعیین گردید و شهود و معرفین و امضای آنان به شرح ذیل بود :

شهود : میرزا رضا طبیب زاده حکیمی دارنده هویت نمره ۷۰۰۳ فرزند عبدالصمد و حاجی حسین آقا حکیم جوادی دارنده ورقه ۹۶۶۴ فرزند میزا ابوالحسن

معرفین : میرزا یحیی خان امیر احتشام فرزند مرحوم میرزا اسماعیل خان وکیل الرعایا دارنده نمره ۳۰۱۷ و آقا میرزا اسماعیل صالحی فرزند میرزا موسی دارنده ورقه هویت ۱۶۸۷۵

و لزوما و شرعاً صیغه ایجاب بوسیله شیخ محمد علوی و صیغه قبول بوسیله شیخ ابوطالب فقیه در دفتر خانه نمره ۳ قزوین ثبت گردید .

 

پ  : فرزندان به ترتیب سن

نوجوان ناکام علی طبیب زاده حکیمی .

نو جوان ناکام محترم طبیب زاده حکیمی .

آقای محسن طبیب زاده حکیمی همسر خانم شکوه ( معصومه ) مقدم  فرزند مرحوم نصرت الله مقدم .بنیانگذار و مؤسس جامعه قزوینیان ، اولین تشکل قانونی و مردمی شهر و استان قزوین در اجرای ماده ۱۰ قانون احزاب ، دبیرکل و سخنگوی جامعه قزوینیان 

آقای محمود طبیب زاده حکیمی همسر خانم شکوفه اصلانی فرزند مرحوم امان الله اصلانی  .

آقای مهرداد ( احمد ) طبیب زاده حکیمی همسر خانم زهره عسگری فرزند مرحوم سرهنگ مهندس عباس  عسگری .عضو هیئت مؤسس جامعه قزوینیان اولین تشکل مردمی و قانونی ناظر به اجرای ماده ۱۰ قانون احزاب در شهر و استان قزوین .

آقای پرویز ( ابوالقاسم ) طبیب زاده حکیمی همسر خانم فاطمه بغدادی فرزند مرحوم نورالله بغدادی .

خانم سهیلا طبیب زاده حکیمی همسر کاپیتان ناصر سهی راد فرزند سرهنگ عباس سهی راد .

ت  : عروس خانم ها به ترتیب زمان ازدواج

خانم شکوفه اصلانی فرزند مرحوم امان الله اصلانی همسر آقای محمود طبیب زاده حکیمی .

خانم زهره عسگری فرزند مرحوم سرهنگ عسگری ، همسر آقای مهرداد ( احمد ) طبیب زاده حکیمی

خانم شکوه ( معصومه ) مقدم فرزند مرحوم نصرت الله مقدم ، همسر آقای محسن طبیب زاده .

خانم فاطمه بغدادی فرزند مرحوم نورالله بغدادی، همسر آقای پرویز ( ابوالقاسم ) طبیب زاده حکیمی .

خانم آذین ساری اصلانی فرزند آقای مهندس ایرج  ساری اصلانی  همسر آقای آرش طبیب زاده حکیمی عضو سابق تیم ملی والیبال جوانان کشور .

خانم شهناز احمدی فرزند آقای علی احمدی ، همسر آقای آراد طبیب زاده حکیمی .

ث  : داماد

  1. .تیمسار سرتیپ خلبان ناصر سهی راد بازنشسته نیروی هوائی جمهوری اسلامی ایران و خلبان پرواز های برون کشوری
  2.  آقای مهندس بهزاد یزدان دوست  همسر خانم ثمره طبیب زاده حکیمی ، فرزند آقای محسن طبیب زاده حکیمی

ج : نوه ها به ترتیب سن ،

  1. آقای آرش طبیب زاده حکیمی فرزند آقای محمود طبیب زاده حکیمی همسر خانم  آذین ساری اصلانی .
  2. آقای آراد  طبیب زاده حکیمی فرزند آقای محمود طبیب زاده حکیمی همسر خانم  شهناز احمدی .
  3. خانم دکتر لادن سهی راد فرزند کاپیتان ناصر سهی راد .
  4. خانم موگه طبیب زاده حکیمی فرزند آقای مهرداد طبیب زاده حکیمی .
  5.  خانم لیدا سهی راد فرزند آقای ناصر سهی راد
  6. آقای سالار طبیب زاده حکیمی فرزند آقای محسن طبیب زاده حکیمی .
  7. خانم ثمره طبیب زاده حکیمی فرزند آقای محسن طبیب زاده حکیمی .
  8. خانم زنبق طبیب زاده حکیمی فرزند آقای مهرداد طبیب زاده حکیمی .
  9. آقای حسین طبیب زاده حکیمی فرزند آقای پرویز طبیب زاده حکیمی .
  10.  خانم شینا طبیب زاده حکیمی فرزنده آقای آراد طبیب زاده حکیمی

    چ  : نتیجه ها به ترتیب سن ،

آقای هیراد طبیب زاده حکیمی فرزند آقای آرش طبیب زاده حکیمی .

خانم هانا طبیب زاده حکیمی فرزند آقای آرش طبیب زاده حکیمی .

ح  : برخی از ویژگی های استثنائی و ویژه مرحوم اشرف الملوک معینیان ( طبیب زاده ) .

تلاشگر برای ایجاد زمینه آرامش زندگی از نقطه نظرات معنوی و مادی در دوران حیات .

عاشق بی قرار فرزندان .

علاقمند به اقوام و فامیل .

جستجو گر برای ایجاد زمینه و برگزاری گردهمائی های خانوادگی و فامیلی و اصلاحا” برگزاری های مهمانی .

فداکار ( نه بلکه ایثار گر ) در کلیه امور مادی و معنوی .

مصمم ، معتقد به انجام فرائض دینی ، تلاوت قران مجید ، اجرای احکام دینی ، شرکت در نماز مراسم اعیاد ، عید فطر ، روزه و نماز ( بگونه ایکه بکلیه تعهدات و تکالیف دینی خود عمل کرد ) .

عاشق امام حسین علیه السلام و مصمم بر برگزاری مراسم سوگواری و روضه خوانی ، فاتحه اهل قبور و صدقه و انفاق .

تلاشگر برای رفع کدورت های فامیلی و بویژه اختلافات خانوادگی و خواستار واقعی صمیمت و همبستگی فیمابین و فرزندان .

سپاس گذار هرگونه خدمات ریز و درشت اشخاص و سپاس گرار بودن از همه آنان ، بطوریکه مستمراً و دقیقه به دقیقه از تک ، تک فرزندان ، عروس خانم ها و داماد و نوه ها و نتیجه خود تقدیر میکرد و ضمن آرزو دعای خیر و جبران آن از سوی خدا ، بعضا نیز از کسانی که برایش خدمات کرده بودند حلالیت میطلبید و درخواست گذشت و عفو میکرد .

هرگز و هرگز کسانی را که شاید نا بخردانه به او بی احترامی کرده باشند نفرین نکرد و حتی گلایه نکرد و در عوض برایشان طلب آمرزش و دعای خیر کرد .

از کسانی که از باب وظیفه میبایستی به او احترام بگذارند و در زمان سلامت و بویژه در وقت بیماری از وی عیادتی کنند ، نا خواسته و خواسته به وظایف خود عمل نکردند ، هرگز گلایه نکرد و دلتنگی خود را آشکار و هویدا ننمود .

با هوش ، باسواد و با اندیشه های بالا بود .

خوش خط و زیبا نویس و دارای سبکی خاص از برای خود بود .

اکثر مردم در تعریف و تمجید وی ، او را متشخّص ، با اصالت ، خوش خط و بزرگ مینامیدند.

مادر ، نمونه بسیار نادری از ادب و احترام بود بطوریکه میتوان به جرأت ادعا کرد که در تمام دوران  بیش از ۹۰ سال زندگیش هرگز و هرگز و حتی برای لحظه ای برای استراحت هم که شده باشد ، پایش را در نزد اشخاص و بویژه نزد فرزندان و نوه و نتیجه اش دراز نکرد .

به همه و در دوران زندگی و بعد از مرگش نیز وصیت کرد که همه و علی الخصوص فرزندانش با هم دوست و پشتیبان همدیگر باشند

خ  : پایان زندگی

مرحوم اشرف الملوک معینیان ( طبیب زاده ) در روز ۲۱/۸/۸۶ در زمانی که آقای محمود طبیب زاده از باب انجام برنامه زمانبندی  نگهداری نزدش بود دارفانی را وداع گفت و در سن ۹۱ سالگی جان بجان  بحق تسلیم نمود ، خداوند قرین رحمت و آمرزش قرار دهد .

بعد از آگاهی همگان از سفر بدون بازگشت او بدیدارش آمدند ، او را در بستری آرام ملاقات کردند و سپس در کنار فرزندانش محسن ، محمود و مهرداد تا صبح بدون احساس درد و فارغ از مضرات دنیای فانی آرام گرفت تا بستگان فرداد  برای تشیع جنازه اش گردهم آیند .

روز ۲۲/۸/۷۶ با تجلیل فراوان جنازه مطهرش به بهشت حضرت زهرا علیها سلام منقل گردید و با انجام مراسم کفن و پوشاندن خلعت ، لوازماتی که در زمان حیات برای سفر آخرت خود تدارک دیده بود در قطعه ۷۶ ردیف ۷۹ شماره ۱  بهشت زهرا علیه السلام و در مزار همسر مهربانش ( همچون مادرش مرحوم صدرالملوک که به روایت معجزه و اتفاقی نادر  تقدیر گونه  در مزار همسرش مرحوم معین الرعایا مدفون شد ) او نیز بعد از ۱۲ سال و ۳ ماه و ۲۲ روز ، یعنی در جمع معادل ۴۴۹۲ روز به همسرش پیوست و در مزار وی به لقاء الله پیوست و مراسم شب سوم ( ۲۴/۹/۸۶ ) نیز با شکوه تمام و حضور اقوام سببی و نسبی در مسجد حضرت نبی ( ص ) واقع در خیابان کارگر شمالی تهران برگذار شد .

 

 اینک برای تقدیر و سپاس از این مادر نمونه گیتی ، مبادرت به درج  یک نمونه دست نوشت ( با خط بسیار خوشش ) و متن وصیت نامه ای که نه برای فرزندان ، بلکه برای کاربران و مردم علاقمند به صلح و دوستی میتواند درسی باشد ، در ذیل می آورد  باشد که  بکوشیم تا لغت به لغت و کلمه به کلمه آنرا رهنما و رهرو زمان کوتاه زندگی خود نیز قرار دهیم







افسوس که از دستش دادیم و آنقدر که شایسته و لایقش بود او را نشناختیم و صد افسوس که بعد از فوتش نیز لیاقت پیروی از اهداف و نظرات و خواسته او را نداریم و صد افسوس که همچنان در غفلت بسر می بریم و قدر آنان که زنده اند نمی دانیم ولی وقتی که از نزد مان دور شدند و در گوری آرمیدند ، جند صباحی به ذکر محسناتشان میپردازیم و آرام آرام در ندانستن ها و قدرنادانستی ها و قدرناشناسی ها غرق میشویم ، زیرا این گردونه و این دوره تسلسل همچنان تا ابد ادامه دارد ، مگر اینکه روح و روان مادر و پدر بر ما احساس شود و در محسنات وی غوطه ورد گردیم

 









فاتحه ای نثار همه درگذشتگان خود و نیز  فاتحه ای نثارمادر و پدر مهربان و نمونه  من تلاوت بفرمائید .



 

سروده ای از استاد دکتر محید پور احمدی  (مهاجر )  

یا لطیف


 

 



 



 شب آرامی بود

می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین

:با خودم می گفتم 

زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

هیچ!!!

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی در همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادر، که مرا گرم نمود

نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست

من دلم می خواهد

قدر این خاطره را دریابیم

10 دیدگاه در “زندگینامه خلد آشیان جنت مکان مرحوم اشرف الملوک معینیان ( طبیب زاده حکیمی )

  1. صلوات و فاتحه ای جهت شادی روح آن بزرگوار میفرستیم
    ……………………………………………………………..
    طبیب زاده
    خاداوند بزرگ درگذشتگان شما را نیز قرین رحمت و آمرزش قرار دهد . آمین و صلوات

  2. امروز روز جمعه هفتم خرداد ۸۹ است بیاد و خاطره مادر عزیز بر محمد و آل محمد صلوات میفرستم و برای شادی روحش حمد و سوره تلاوت میکنم ، باشد که با حضرت زهرا سلام الله علیها محشور و در بهشت جاوان مسکن یافته باشد . ان شا الله و فرزندان خود را از دعای خیر محروم ندارد

  3. ای خدای بزرگ در این ساعت مقدس و همین لحظه مبارک مرحومه اشرف الملوک طبیب زاده را با حضرت فاطمه محشور بدار آمین
    و مادر عریزم ما از دعای خیر خود و ح۰مایتد گونه ات نزد خدا محروم مکن و از سر تقصر ما فرزندان گنهکار درگذر و عفمان کن

  4. با سلام فامیل بنده قزوینیان است ولی قزوینی نیستم ساکن یکی از شهر های اطراف تهران هستم . می شود ارتباطی پیدا کرد؟
    …………………………………………………………….
    سلام
    نورچشمی عزیز
    خوشحال میشوم که توفیق زیارت و دریافت ایمیل را داشته باشم
    طبیب زاده

  5. در آستانه سال نو ۱۳۹۲ بروان پاک مادر و پدرم که سمبل مهربانی و بزرگمنشی بودند درود میفرستم و فاتحه میخوانم.
    بعد از درگذشتشان به این باور رسیدم که وجود با ارزش آنان منشاء همبستگی و تقویت کیان خانواده و خیر برکت و مهار ناآرامی ها و صفات ناثواب بود .
    با رفتنشان نابخردان، بی حرمتی و بی احترامی و ناشایستگی پیشه کردند و بدان مغرور شدند ، غافل از آن که عمر ، زمانی است کوتاه فیمابین مبداتولد و مقصد یعنی فوت و لذا هرچه ماند خاطره ایست که چه خوب و یا بد خواهد گذشت ، گرچه با بی حرمتی و پرده دری باشد
    فاتحه به روان پاک این دو و فاتحه به روان پاک همه پدر و مادر ها ی مهربان درگذشته .
    صلوات

دیدگاه‌تان را بنویسید: