۲۱/۸/۸۶ ذکتر رحبی و دریای خزر و یا دریای قزوین ، یا دریای کاسپین


با آگاهی از این که نام قزوین تلفظ عربی ( معرب ) همان لفظ کاسپین است ، به سهولت در می یابیم که در سراسر جهان کنونی  به استثنای ایران ، کنفرانس کشور های حاشیه دریای خزر  ، دریای مذکور را دریای قزوین می گویند ، زیرا هم عرب ها و هم یونانی ها از دیر باز مشهور ترین نام آن را که منسوب به کاسپین ها بوده است برگزیده اند .

 

 

 

اینک توجه شما را به متن نگارش دکتر محمد رجبی رئیس مؤسسه  فرهنگی اکو که در روزنامه ایران ، شماره ۳۸۰۶ ( سال سیزدهم ) ، صفحه ۱۰ مورخ ۱۷ آذر ۸۶ جلب میکند  

 

چرا دریاى خزر دریاى قزوین!
333060.jpg

]دکتر محمد رجبى ]

چندى پیش در فضاى مطبوعات کشورمان پژواک نشست سران کشورهاى حاشیه دریاى خزر طنین انداز شد. وقتى به شبکه هاى خبرى و مطبوعات کشورهاى عربى مى نگریم، همان بازتاب را منتها با نام «دریاى قزوین» – بحر قزوین – مى یابیم.
در جراید و شبکه هاى غیرعرب سراسر جهان نیز – از جمله آنها که مربوط به کشورهاى مشترک المنافع (شوروى سابق) هستند – چنین انعکاسى را با عنوان «دریاى کاسپین» ملاحظه مى کنیم. با آگاهى از این که نام قزوین تلفظ عربى – معرب – همان لفظ کاسپین است، به سهولت در مى یابیم که در سراسر جهان کنونى – به استثناى ایران – کنفرانس مزبور را مربوط به «کشورهاى حاشیه دریاى قزوین» دانسته اند؛ نه دریاى خزر.
چرا آنها «دریاى قزوین» مى گویند زیرا هم عرب ها و هم یونانى ها از دیرباز مشهورترین نام آن را که منسوب به کاسپین ها بوده است، برگزیده اند و از طریق همان نوشته ها و ترجمه آنها چنین تسمیه اى جهانگیر شده است.
کاسپین ها چه کسانى بودند قومى ساکن ایران شمالى و مرکزى که قبل از آریایى ها در این سرزمین فرهنگ و تمدن درخشانى پدید آوردند و حتى بیش از پانصد سال بر کشور متمدن بابل حکمرانى کردند. کاشى یا کاسى و با تلفظى دیگر، کاشیت و کاسیت نام دیگر این قوم است که اسامى شهرهاى کاشان، کاشمر و کشوین یا کژین یا قزوین کنونى و بسیارى از نام هاى شهر ها و روستا ها با تلفظ هایى مشابه یا متفاوت همچون کاشک در حومه سبزوار، کاشانک نزدیک تهران، کاشگان در خرقان قزوین، کاشانتو جنب شهر صحنه کرمانشاهان، کاستان در جنوب غربى کاشمر، کاسمند در حومه آمل، کاسان در اطراف فومن، کاسکان هم در نزدیکى بیرجند و هم در جوار کازرون، کاسوا در دستجرد حوالى قم، یادگارى از دوران حضور آنهاست. (۱) کاسپین نامى است که مأخوذ از کاسیوم لاتینى است و چنانکه گفتیم در زبان هاى اروپایى و از آنجا در تمام جهان رایج شده است و تنها کشورهاى عربى مستثنى به شمار مى روند که همان نام آشناى و قدیمى قزوین را هنوز بکار مى برند.
هجوم اقوام آریایى که طى دو نوبت به فاصله پانصد سال از یکدیگر صورت گرفت، به حیات تاریخى و تمدنى کاسیت ها پایان داد. اما باقى ماندن اسامى جغرافیایى آنها و همچنین کاوش هایى که حاکى از تأثیرپذیرى آریایى هاى سکونت یافته در ایران از فرهنگ و تمدن کاسى ها است، دلالت بر این دارد که ظاهراً نظیر هر نوع مهاجرت سیل آساى تاریخى و حتى تهاجم ویرانگر دوران کهن، پس از مدتى جنگ و کشتار و غارت و ویرانى، میان مهاجمان و بومیان نوعى همزیستى غالب و مغلوب برقرار شده و از آن آمیختگى هاى نژادى و فرهنگى پدید آمده است. این واقعیت تاریخى با موارد بسیارى در دوران هاى باستان، میانه و حتى جدید تشابه دارد که آخرین نمونه آن را مى توان در آمریکاى مرکزى و جنوبى امروز در آمیزش اروپائیان مهاجم و مهاجر و سرخپوستان بومى آن خطه ملاحظه کرد.
به هر حال، گستردگى جغرافیایى قوم کاسیت یا کاسپین ها چنان بود که در سواحل شرقى و جنوبى و جنوب غربى بزرگترین دریاچه جهان جاى گرفتند و نام خود را به آن بخشیدند. البته بعد ها نام هاى دیگرى نظیر دریاى خراسان، دریاى مازندران، دریاى جرجان، دریاى طبرستان، دریاى دیلم و دریاى خزر هم به هنگام ذکر اوضاع و احوال جغرافیایى هر منطقه و متناسب با نام آن منطقه مورد اطلاق مى گرفت. مثلاً به هنگام بحث از منطقه خراسان، آن را واقع در شرق ساحل دریاى خراسان مى خواندند و به همین ترتیب نیز در مورد مازندران و گرگان و سایر مناطق ساحلى آن عمل مى کردند. با این همه، چه نزد مورخان و جغرافى دانان عرب و ایرانى و چه براى یونانیان و رومیان قبل از اسلام و اروپائیان لاتینى نویس پس از اسلام و چه امروز در تمام محافل علمى و بین المللى گوناگون، نام دریاى قزوین – دریاى کاسپین – تنها نام بلامنازع بوده و هست.
اینک باید بپرسم که چرا ما نام دریاى خزر را بر آن اطلاق مى کنیم مى دانیم که خزر ها قومى ساکن ساحل جنوب غربى دریاى قزوین بودند که بعد ها تقریباً سراسر ضلع غربى آن را اشغال کردند. آنها به ظن قوى از اقوام بخش شرقى دریاى مزبور بودند و در قرن دوم میلادى به سمت جنوب یا شمال آن دریا کوچیده و در بخش مناسبتر و معتدلتر آن که جنوب غربى بود، استقرار یافته بودند. مدت هاى مدیدى با فرهنگ و زندگى شبانى و کوچى زندگى کردند، ولى رفته رفته متمکن و تثبیت شدند و منطقه اى را از جنوب غربى دریاى قزوین تا جنوب ولگا به نام خویش موسوم نمودند. از آنجا که هنوز خوى تمدن و شهر نشینى نیافته بودند، دین و آئین پیشرفته اى نداشته و اغلب به شمنیزم و آنیمیسم و محتملاً میترائیسم گرایش داشتند. آنها پس از تشکیل دولت و به هم زدن قدرت، بنا بر عللى که چندان روشن نیست به آئین یهود درآمدند و طبق معمول یهودیان که دین خود را به آئین نژادى تبدیل کرده بودند، براى خود تبارنامه اى جعلى ساختند و مدعى گردیدند که از تیره بنى اسرائیل هستند، همان گونه که برخى از سیاه پوستان اتیوپى – فلاشه ها – و بعضى سفید پوستان اروپایى و رنگین پوستان خاورمیانه که یهودى هستند، همین داعیه را دارند. (۲)
برخى معتقدند که خزر ها کمى قبل از آن به آئین مسیحیت درآمده بودند، ولى با تبلیغات تجار یهودى که به شمال و جنوب رفت و آمد داشتند، از آن دست کشیدند. به هر ترتیب، با وجود پذیرش کیش یهودى و درواقع «بنى اسرائیلى شدن» خزرها، خوى نامتمدن ایشان کاملاً زایل نگردید و اشتغال اصلى دولت آنان، علاوه بر واسطه گرى و تجارت، غارتگرى و چپاول اقوام مجاور بود. جنگ هاى آنها با ایرانیان و خساراتى که بر ساسانیان وارد ساختند، یکى از عوامل مؤثر تضعیف ارتش ایران در برابر حملات مستمر روم شرقى بود. خزر ها پس از وارد ساختن ضربات کارى بر سپاه منظم ساسانى مستقر در قفقاز، که با شبیخون هاى پیاپى و جنگ هاى چریکى با آنان صورت مى گرفت، صلاح خویش را در اتحاد با دشمن بزرگ ایران یعنى دولت روم دانستند. ساخلوى بزرگ ساسانى در «دربند» قفقاز که بعد ها مسلمانان نیز آن را «باب الابواب» نامیده و پایدار نگاه داشتند، براى جلوگیرى از هجوم مستمر خزر ها تأسیس شده بود. با این همه، در زمانى که سپاه ایران ساسانى در عصر خسرو پرویز پیشروى برق آسایى در آسیاى صغیر نمود و متصرفات روم را یکى پس از دیگرى به چنگ آورد، هراکلیوس -هرقل- امپراتور روم شرقى سرکرده خزر ها را براى حمله به ایران ترغیب نمود. او نیز با ۴۰ هزار نفر سپاه خود به یارى ارتش شکست خورده روم آمد و هماهنگ با یکدیگر، مشترکاً از شمال و غرب بر سپاه خسرو پرویز تاختند و آن را در هم شکسته، تا عمق سرزمین ایران به عقب راندند. خزر ها تا چندین ماه آذربایجان را نیز در اشغال داشتند و شهرهاى آن را به باد غارت داده و اسیران و غنائم فراوان بردند و خصوصاً به ویران ساختن آتشکده ها همت گماشتند. ولى هنگامى که زمستان فرا رسید و سپاه ایران نیز توانست خود را ترمیم کند، خزر ها به سرزمین خود بازگشتند.
پس از آنکه تاریخ دوران اسلامى ایران آغاز شد، سپاهیان مشترک عرب و ایرانى بار ها با خزر ها درگیر شدند. در سال ۷۱ هجرى قمرى سپاه محمد بن مروان که از طرف عبدالملک خلیفه اموى مأمور سرکوب خزرها و دفع فتنه و آشوب آنها شده بود، مغلوب ایشان گردید و خزرها ارمنستان را اشغال کردند. اما ۴۰ سال بعد، پسر همین فرمانده به نام مروان بن محمد نیروى اصلى خزر ها را نابود ساخت و پیمان صلح سرکرده آنها را که درخواست مسلمان شدن داشت، پذیرفت. در این زمان بخشى از خزرها مسلمان و بخشى دیگر یهودى و عده اى هم تحت تأثیر روم شرقى مسیحى بودند. اما اسلام آنها چندان نپایید و با ارتباط بیشتر دولت روم شرقى با ایشان، که بویژه با ازدواج دختر خاقان خزرها با کنستانتین پنجم ولیعهد لئوى سوم امپراتور روم نزدیکتر گردید، مسیحیت به عنوان عنصر غالب فرهنگى خزرها شناخته شد. تاخت وتاز غارتگرانه خزرها تا قرن ها بعد نیز ادامه یافت و در زمان هارون الرشید حتى تا منتهى الیه شرقى ایران یعنى ماوراءالنهر کشیده شد و مردمان بسیارى را از آرامش و امنیت محروم ساخت. با قدرت گرفتن اقوام اسلاو- طوایف مختلف روس- خزر ها خود را از هر سو در مخاطره یافتند، و بتدریج از صحنه تاریخ محو گردیدند.
حال، انتساب بزرگترین دریاچه روى زمین به این قوم نامهربان، آن هم توسط نویسندگان و مقامات رسمى کشورمان – که بیشتر در عصر جدید ایران، از مشروطه تا امروز صورت گرفته است – چه وجهى مى تواند داشته باشد، بر نگارنده این سطور روشن نیست. زیرا حتى اگر یک کشور دیگر نیز از چنین نامگذارى پیروى کرده بود، مى توانستیم دست کم تقلید را که از ویژگى هاى بارز دوران جدید و معاصر ماست، علت این امر بدانیم. ولى ظاهراً از نادر مواردى که نوآورى داشته ایم، همین نامگذارى نبوغ آمیز است که بر خلاف رسم تمام جهانیان، نام آشنا و خودى «قزوین» را حذف کرده ایم و براى نشان دادن خردورزى عمیق و مهرورزى و تساهل بیش از حد خود، نام دشمنانى را که قرنهاست به تاریخ پیوسته اند، سخاوتمندانه بر روى این دریاى عظیم نهاده ایم، هر چند که هیچ کشور دیگر دنیا هم آن را نپذیرد!
در زمان رضاخان پهلوى با توجه به این که وى از اهالى مازندران بود، در برخى از کتب درسى کوشش ناموفقى به عمل آمد تا نام «دریاى مازندران» را جایگزین نام دریاى خزر سازند، ولى در همان هنگام در اغلب نقشه هاى جغرافیایى و نوشته هاى روشنفکران و روزنامه نویسان، کماکان نام دریاى خزر به کار برده مى شد و امروز نیز یگانه نام آن دریا، همین است. آیا مى توان چاره اى اندیشید و کارى کرد
شاید. و اگر بشود، مى توان آن را آغازى براى بازنگرى دقیق بسیارى از نکات خرد و کلان فرهنگى و تاریخى خود بدانیم و هوشیارانه تر به رویدادهاى پیرامون خویش، از گذشته و حال گرفته تا آینده نزدیک و دور، بنگریم.

 

 

 

دیدگاه‌تان را بنویسید: