تکنیکى براى اختراع، ابداع و نوآورى در کشورها



بعد از دهها سال گام برداشتن در عرصه صنعتى شدن هنوز نتوانسته ایم به جایگاه متناسب با منابع، امکانات و نیروهاى

 انسانى توانمند کشور دست یابیم. درآمد سرانه کشور ما در حد ۱۹۰۰ دلار است و همچنان جزو کشورهاى توسعه نیافته به شمار مى آییم و این رقم با درآمد سرانه ۷ هزار و ۳۷۰ دلارى عربستان سعودى و با درآمد سرانه سوئیس (۴۳ هزار دلار) که بالاترین درآمد سرانه دنیا را به خود اختصاص داده ، فاصله زیادى دارد. اما راه خروج از این وضعیت بغرنج چیست؟ در گفت وگو با دکتر محمدحسین سلیمى استاد دانشگاه امیرکبیر به این سؤال پرداخته شده است.
او معتقد است با اهمیت دادن به مقوله خلاقیت ونوآورى و استفاده از روش خلاق حل مسأله (
TRIZ) مى توانیم به پیشرفت هایى اساسى در زمینه هاى سیاسى ، اقتصادى ، اجتماعى و فنى نائل شویم. اعتقاد او بر این است که با بهره گیرى از روش خلاق حل مسأله قادر خواهیم بود بسیارى از پروژه هاى تحقیقاتى کلان را با واقع بینى به حد مسائل قابل حل برسانیم و با تکیه بر کمترین هزینه ها و با استفاده از نیروهاى انسانى خود، آنها را حل کنیم و به توسعه مورد نظر و مطلوب دست یابیم. گفت وگو با این استاد دانشگاه در پى مى آید.
به نظر شما چه عواملى موجب شده عقب ماندگى صنعتى کشور همچنان ادامه یابد؟
در مسائل اجتماعى و حتى درمسائل پیچیده صنعتى نمى توانیم عوامل مؤثر را به یک یا دو عامل محدود کنیم. عوامل بسیار زیادى از جمله مسائل فرهنگى ، سرمایه ، امکانات ، منابع و سیاست هاى ما دراین مسأله دخالت دارند. اما به نظر من، عامل کلیدى قاعدتاً فرهنگ است. ما متأسفانه سالیان متمادى تحت سیطره بسیارى از کشورها و ابر قدرت ها بوده ایم و آنها از طریق استعمار سعى نموده اند تفکر یک ملت را منجمد کنند. اگر ملتى ، تفکر و اندیشه نو داشته باشد، مى تواند با استعمار مبارزه کند. به هر حال ما نباید فراموش نکنیم که هر نوع تغییر و تحولى در جامعه بر پایه نوآورى فکرى و فرهنگى صورت مى گیرد.
وقتى ما درست اندیشه کنیم و ریشه بسیارى از بدبختى هاى خود را مطالعه کنیم مى بینیم که استعمار فرهنگى ، عامل عقب ماندگى ما بوده است. عقب ماندگى از دید من به این معنا است که یک ملت نتواند از منابع خودش به نحو بهینه استفاده کند و آزادى هاى لازم را نداشته باشد که ترکیبى از منابع را آنچنان بهینه سازى نماید تا بتواند بهترین سرمایه گذارى لازم را انجام دهد. چون اگر شما درست فکر نکنید، پس از آن درست عمل نمى کنید و در نتیجه دچار عقب ماندگى مى شوید.
شما گفتید نوآورى فکرى و فرهنگى موجب تغییر و تحول جامعه است راجع به این بحث بیشتر صحبت مى کنید؟
ریشه نوآورى در یک کشور در درجه اول به عوامل فرهنگى بر مى گردد. یعنى یک ملت باید معتقد باشد پیشرفت کند. این پیشرفت در گرو نوسازى فرهنگى و رفتارى و بعداً نوسازى در تولید، فرایند و بازارها و پس از آنها نوسازى در ابزارها و تکنیک ها است.در جامعه ما وقتى بحث نوآورى مطرح مى شود بیشتر نوآورى ابزارى برجسته مى گردد؛ درحالى که ما در ابتدا باید فکرمان را نوسازى کنیم. به این معنا که درست تصمیم بگیریم و بدانیم چگونه پیشرفت مى کنیم. چون پیشرفت هم برنامه ، استراتژى و زنجیره اى از اقدامات را نیاز دارد تا از ایده به عمل برسد و در این راه نوسازى فرهنگى ، اجتماعى بایددر اولویت قرار بگیرد.
به اعتقاد شما چه تحولى باید در فرهنگ به وجود بیاید تا ما از عقب ماندگى جدا شویم؟
به نظر من ،نوآورى فیزیکى مدیون نوآورى فرهنگى است و تا زمانى که تغییر و تحول فکرى رخ ندهد، مشکل ما برجا خواهدبود. بایستى بپذیریم بسیارى از خرافات ، تفکرات غلط وعادات و رفتارهاى رسوبى فرهنگى ما باید از جامعه رخت بربندد.
وقتى مشخص نمى کنیم کدامیک از عادات ما مانع صنعتى شدن و به تعبیر امروزى تر توسعه کشور ما است، همان حالت قبلى ادامه پیدا مى کند.
بله، همین طور است . منظور من هم این است که ما اول باید پایگاه فرهنگى مان را درست کنیم و درست بیندیشیم. اگر توانستیم راجع به یک موضوع، درست بیندیشیم مى توانیم درست عمل کنیم. قاعده کلى این است که اگر ما نتوانیم راجع به مسأله اى درست تصمیم بیگریم درست هم نمى توانیم اقدام کنیم.
در مرحله بعدى به مدیریت بهبود نیاز داریم. یعنى بعد از این که به این نتیجه رسیده ایم تا به ایجاد تحول دست بزنیم، احتیاج به مدیرانى داریم که بتوانند تغییر و تحول را هدایت کنند.اما اگر مدیرى،فکرش منجمد باشد نمى تواند نواندیشى کند و اقدام جدید و مثبتى انجام دهد.
در ارتباط با این بحث ، اتفاقى در دوره صدارت میرزاتقى خان امیر نظام (امیرکبیر) رخ داده است.این صدراعظم دستور داده بود پول کلانى را در اختیار یک صنعتگر بگذارند تا او سماورهایى مثل سماور ساخت روسیه به صورت انحصارى تولید کند. بعد از عزل امیر، چون القا شده بود که امیر با آن صنعتگر به لحاظ مالى سر و سر پیدا کرده ، مبلغ اعطا شده از او را پس گرفته و حتى آن صنعتگر ورشکست شد و به گدایى روى آورد…
قطعاً اگر میرزاتقى خان این کار را به افراد بیشترى واگذار مى کرد، این صنعت در کشور ما زودتر توسعه پیدا مى کرد. به هر حال، حرف مهم من این است که مدیریت ، در پیشبرد اهداف توسعه نقش بسیار اساسى برعهده دارد. یکى از مشکلات جامعه ما این است که ما مدیران نوآور زیادى نداریم.
حتى تدریس مدیریت نوآورى در دانشگاههاى ما قدمت زیادى ندارد و بدون علت نیست که مدیران ما با مقوله مدیریت نوآورى آشنا نیستند و با سعى وخطا مى خواهند کارشان را جلو ببرند.
در دهه
۱۳۵۰ تحول عظیمى به نام انقلاب تجربه کرده ایم. سن متوسط مدیران ما در آن زمان ۲۳سال بوده و الآن به مرز ۴۵سال رسیده. شما که این وضعیت پیش آمده را در نظر نمى گیرید؟
اما ما نباید خطاهاى گذشته را تکرار کنیم. مثلاً در جامعه ما بحث «تعهد یا تخصص» مطرح شد. من اصلاً مى خواهم بگویم دامن زدن به این بحث غلط است. جامعه ما همیشه دوقطبى بوده. در حالى که ما باید بگوییم مدیر متعهد متخصص مى خواهیم و نه اینکه بگوییم یا تعهد یا تخصص. تعهد باید به کار باشد و یک مدیر متعهد باید مجموعه تحت مدیریتش را به پیشرفت برساند.
در آن زمان ما فکر مى کردیم که اگر مدیر یک کارخانه درجه یک، مسیحى باشد، جامعه ما به انحراف کشیده مى شود. خیر، چنین چیزى نیست. این یکى از خطاهایى بود که مرتکب شدیم.
اگر ما فردى را به عنوان یک مدیر کارخانه منصوب کنیم، در حالى که به مسائل مدیریتى آشنا نیست، نه تنها چنین مدیرى، ریشه تعهد را خواهد زد، بلکه کارخانه را ورشکست کرده و در نهایت، حکومت ورشکست مى شود. اگر یک جامعه اسلامى، اقتصادش پیشرفت نکند، پایه هاى حکومت سست مى شود. در آن موقع این تصور وجود داشت که اگر کسى تعهدش بیشتر باشد، مى تواند یک کارخانه را به خوبى اداره کند.
در مدتى که من رئیس دانشگاه امیرکبیر بودم، دستورالعملى را صادر کردم که با مدیرانى که مى خواهند دوره هاى تخصصى را طى کنند، مصاحبه انجام شود. مثلاً من با مدیرى صحبت مى کردم که حدود
۵۰کارخانه زیر نظر او اداره مى شد ولى حتى یک کتاب مدیریتى نخوانده بود. او فکر مى کرد که مدیریت یک امر ذاتى است.
هنوز هم برخى افراد هستند که این شعار را تکرار مى کنند و مثلاً تصور مى کنند که یک آدم دیپلمه مى تواند کارخانه هاى معظم ما را مدیریت کند. منظور من از مدیر نوآمد این است که یک فرایند را از ایده به عمل و تولید رهبرى و هدایت کند.
در گام بعدى ما به متدولوژى (روش شناسى) نوآورى مى رسیم که در کشور ما اهمیت چنداین نیافته است. به عنوان مثال مهندسى ارزش حدوداً
۵۵سال پیش در آمریکا ابداع شد. با گذشت تقریباً ۱۰سال، این تکنیک در اروپا رایج شد و با فاصله اى ۱۵ساله بعد از اروپا به ژاپن، هند، پاکستان و عربستان سعودى انتقال داده شد. الآن ما، در رابطه با به کارگیرى مهندسى ارزش حدود ۱۵سال از عربستان عقب مانده ایم. به این دلیل که مدیران ما نوآور نبودند و این موضوع هم ریشه فرهنگى دارد.
در اینجا یک فرد که به عنوان مدیر منصوب شده مى خواهد امروز را به فردا برساند و معیارهاى ارزیابى دقیقى هم در کار نیست.
مدیریت سنتى، مدیریتى روزمره است و اصلاً با نوآورى سر و کار ندارد. ما مى بینیم که یک کارخانه بعد از گذشت
۳۰سال همچنان مانند گذشته فقط لوله تولید مى کند و فرمول و تکنیک تولید و نحوه تولید و جنس آن ظرف این مدت تغییرى پیدا نکرده است. اما اگر مدیریت همین کارخانه، مدیریتى نوآور بود، حتماً در تولید این محصول، تغییر و تحول ایجاد مى کرد.
چون این کارخانه فقط مى خواهد بازار مصرف داخل کشور را پاسخگو باشد و اصلاً نمى خواهد وارد رقابتهاى تجارى بین المللى شود.
بله؛ اگر یک مدیر نوآور باشد، مجبور است در رقابت با مدیران نوآور دیگر رقابت کند. در اینجا نقش مدیران ارشد جامعه بسیار مهم است و آنها موظفند در جامعه، تغییر ایجاد کنند و حداقل رقابت ملى در سطح کشور ایجاد شود. مثلاً اگر
۶کارخانه در یک زمینه فعالیت مى کنند، هر کارخانه اى که توید بهترى داشته باشد باید مورد تشویق قرار گیرد.
اما چندسالى است که در سطح کشور، جایزه ملى کیفیت به شرکتهاى برتر اعطا مى شود.
بالاخره در
۱۰سال اخیر در صنعت ما تحول زیادى رخ داده ولى ما حدود ۲۰سال نسبت به این قضایا غفلت کرده ایم. الآن خدمات بانکهاى دولتى ما حدود ۴۵سال نسبت به میزان خدمات بانکهاى اروپایى عقب مانده است. چون سیستم بانکهاى ما رقابتى نیست.
فرهنگ نوآورى هم که یک امر دستورى نیست؟
دستورى نیست ولى مدیران ارشد ما مى توانند مکانیزم هایى را انتخاب کنند و باعث شوند جامعه به سمت رقابتى شدن سوق پیدا کند. مثلاً دولت مى تواند شرکتها و وزارتخانه ها را مکلف سازد با بانکهایى سر و کار داشته باشند که بهترین سرویس و خدمات را به مشترى عرضه مى کنند. این کار باعث مى شود رقابتى بین بانکهاى ما به وجود بیاید وبانکهاى دولتى تصور نکنند، شرکتهاى دولتى و وزارتخانه ها مشترى دایمى آنها هستند و بنابراین ریسکى هم قبول نمى کنند.
ترویج نوآورى به چه محیطى نیاز جدى دارد؟
نوآورى در سطح یک کشور نیاز به شبکه سازى دارد. یک محقق دانشگاهى مى تواند ایده جدیدى را ابداع کند ولى تبدیل یک ایده به یک محصول و کالا باید توسط بخشى صنعت صورت بگیرد. چون دانشمند دنبال این نیست که کارخانه تأسیس کرده و کالا تولید کند. در قضیه تبدیل ایده به تولید یک محصول، کارآفرین، بانک و سرمایه گذار هم وارد مى شوند و در مجموع یک شبکه را به وجود مى آورند که آن را شبکه نوآورى مى نامند. متأسفانه به شبکه سازى اهمیت نمى دهیم و انتظار دایم یک محقق دانشگاهى شخصاً خودش ایده اش را به محصول تبدیل کند. به همین دلیل ما از دانشگاهى مى پرسیم که تولید شما چیست؟ اصلاً این سؤال نابجایى است. در حالى که یک شبکه باید وجود داشته باشد تا یک ایده را به محصول تبدیل کند.
مى خواهم بگویم که دیالوگ فعلى با دانشگاه یک دیالوگ غلط است. یک دانشگاهى شاید بتواند چیزى را اختراع کند ولى او لزوماً فردى نوآور هم نیست. یعنى صنعت، کارآفرین و بانک ما و شبکه نوآورى است که یک ایده را به سمت تجارى شدن مى رساند. تبدیل یک ایده به یک محصول هم طى یک فرایند نوآورى اتفاق مى افتد. نوآورى یک حرکت فرایندى است و در این راه باید عوامل مؤثر بر آن را شناسایى کرد و مورد توجه قرار داد.
کشورهاى توسعه یافته به شدت از اختراع صورت گرفته توسط یک مخترع یا محقق حمایت مى کنند و از آن مواظبت مى کنند تا آن را به یک محصول ونوآورى تبدیل کنند.
آخرین مرحله در مراحل مختلف نوآورى بحث مرتبط با ابزارها و تکنیک هاى نوآورى است. ما حتى از ابزارهاى موجود و در دسترس به دلیل فقر فرهنگى و عدم توجه به مقوله نوآورى استفاده نکرده ایم.
ما الآن از مهندسى ارزش چیزى حدود سه سال است استفاده مى کنیم. در حالى که این روش سبب مى شود به طور متوسط
۳۰درصد صرفه جویى مالى صورت بگیرد، کیفیت هر طرح ارتقا یابد و بهره ورى حدود ۸۰درصد بهبود پیدا کند و زمان بهره بردارى از پروژه کاهش یابد. ما به خاطر ضعف در فرهنگ و بینش نوآورى و الگوى غلط مدیریتى از این نوع فناورى و روش استفاده نکرده ایم. اگر ما مدیریت نوآورى مى داشتیم، مدیران ما دانش فنى و به کارگیرى این نوع روشها و تکنیک ها را وارد محیط صنعت و خدمات مى کردند. یکى از روشها و تکنیک هایى که در سطح جهان به شدت رایج شده، روش حل خلاق مسأله (TRIZ) است و یک مخترع با استفاده از آن مى تواند به طور میانبر و به صورت کاملاً خلاق، یک مسأله را حل کند. این روش به ما کمک مى کند که ما دانش فنى مخترعین کشورهاى پیشرفته جهان را فرموله کنیم وبه متدولوژى تبدیل کنیم و مسائل خود را حل کنیم.
این روش در سطح کلان چه کمکى مى تواند به ما عرضه کند که عقب ماندگى هاى توسعه اى را جبران کنیم؟
روش خلاق حل مسأله (
TRIZ) مى تواند به ما، در حل مسائل سیاسى ، اجتماعى ، فنى و مدیریتى کمک کند. مبدع آن «آلتشولر» روسى است که معتقد است روش او موجب انفجار اختراعات، ابداعات و نوآورى ها مى شود .
در مجموع ، این روش مى تواند زمان را براى حل یک مسأله کوتاه کند ، هزینه حل مسأله را کاهش دهد . بسیارى از مسائلى که ما آن را پروژه تحقیقاتى مى نامیم و هزینه هاى کلان به آن اختصاص مى دهیم تا حد یک مسأله تقلیل مى یابند و یک نفر مى تواند آنها را حل کند و دیگر نیازى به تخصیص بودجه هاى کلان ندارد .
این تکنیک مى تواند به مدیران ارشد و میانى ما کمک کند ولى مدیران ما هنوز نسبت به این روش ، استقبال مثبتى نشان نداده اند .
مثال هایى مدنظر دارید که با تکیه بر روش حل خلاقه مسأله ، مشکل به وجود آمده حل و به توسعه هم کمک کرده باشد؟
دولت فرانسه، تصمیم گرفته بود تعدادى از خیابان هاى آن کشور را سنگفرش کند ولى هزینه خاصى متوجه دولت نشود . آنها آمدند از این تکنیک استفاده کردند و اعلام کردند هر کس پنج متر مربع از آن خیابان ها را سنگفرش کند ، نامش را روى یک لوح در همان محل نصب مى کنیم و این لوح قرنها آنجا باقى خواهد ماند .
در همان کشور به منظور جلوگیرى از آلودگى آب رودخانه ها توسط کارخانه ها مقرر شد کارخانه هاى واقع در مسیر رودخانه ها از پایین دست ، آب مصرف کنند و آب مصرف شده را تصفیه و با لوله به سمت بالا دست خود هدایت کنند . در اینجا آن کارخانه ها مجبور شدند کار تصفیه آب را به دقت انجام دهند وگرنه آب آلوده را خودشان مصرف خواهند کرد . این اقدام نیاز به سرکشى مأموران به اصطلاح بهداشت محیط را براى بررسى وضع آنجا منتفى مى سازد و بسیارى از هزینه ها را کاهش مى دهد .
تحت چه شرایطى مى توانیم از این تکنیک و تکنیک هاى معتبر دیگر بهره بردارى کنیم و کشور را در راستاى یک تحول مثبت قرار دهیم ؟
اگر ما فلسفه نوآورى و الگوى مدیریت نوآورى را بپذیریم و فرهنگ خود را با فرهنگ نوآورى که بر مبناى خلاقیت و نوآورى است انطباق دهیم و آنها را به صورت عملیاتى وارد سیستم هاى خودمان کنیم و متدولوژى هاى نوآورى را در دانشگاه ها و مراکز علمى و تحقیقاتى آموزش بدهیم و به کار بگیریم و فرآیندهاى نوآورى را بیاموزیم و گسترش دهیم، به طور اتوماتیک ابزارها و تکنیک هاى نوآورى در خدمت نوآورى محصول و بازار و فرآیند آن قرار مى گیرد. ما بدین طریق مى توانیم وارد عرصه داد و ستد علمى و تکنولوژیک جهانى شویم.
اگر چنین اتفاقى بیفتد ما به سمت توسعه حرکت خواهیم کرد و با پیوست به سازمان تجارت جهانى ، موفقیت زیادى کسب خواهیم کرد و گرنه ما به عنوان یک زائده تجارى جهانى باقى خواهیم ماند . به عنوان کشورى که دائم تا نفت دارد مى تواند وارد کننده کالا و محصولات ، ایده ها ، افکار و فناورى هاى خارجى باشد ، در حالى که اگر ما به سمت زایش فکرى ، محصول و فرایند حرکت کنیم و تولید کننده فکر باشیم مى توانیم تولید کننده محصول و خدمات هم باشیم.
ما معمولاً در حوزه تئوریک و انتزاعى زیاد بحث مى کنیم ولى در جنبه عملیاتى کردن آن ایده تازه همیشه مشکل داریم. ما مایلیم فناورى خودرو داشته باشیم ولى برخى کارخانه هاى خودرو سازى حاضر نیستند بعد از گذشت چند سال تولید در ایران ، تکنولوژى خودرو را به ما منتقل کنند .
فناورى یک مقوله اخذ کردنى است نه اهدایى. اگر ما انتظار داشته باشیم که فناورى خاصى را به ما اهدا کنند ، قابلیت گرفتن اش را نداریم . اما اگر ما ملتى هستیم که مى خواهیم یک فناورى را اخذ کنیم، انتظار اهدا نباید داشته باشیم. یعنى ما باید این آمادگى را در خود ایجاد کنیم تا بتوانیم فناورى دلخواه را بومى کنیم.
اخذ و گرفتن یک فناورى نیاز به قابلیت هاى فنى، مدیریتى و فراست و تیزهوشى دارد . به نظر من کشورهایى مثل ژاپن و کره جنوبى با فراست و تیزهوشى توانستند فناورى ها را به دست آورند و چه بسا کشورهاى غربى نمى خواستند این فناورى ها را به آنها منتقل کنند .
رمز موفقیت در این فرایند، گرفتن تکنولوژى تحقیقات است و اخذ فناورى نیازمند گروه هاى تحقیقاتى بسیار قوى است . خوشبختانه ما الان در صنعت خودرو گامهاى مثبتى در این زمینه برداشته ایم و مراکز تحقیقاتى این صنعت خواهند توانست در مدت کوتاهى دانش فنى لازم را در این خصوص به داخل انتقال دهند ولى اشتباه نکنیم که یک کارگر خط تولید مى تواند دانش فنى را به داخل کشور منتقل کند . چون این دانش فنى باید مکتوب و سپس به دانش فنى مکتوب تبدیل شود .
به تعبیر دیگر من معتقدم ما نیاز به تربیت نیروهاى متخصصى داریم که آنها را درگیر نیازهاى روزمره نکنیم. یعنى وقت آنها صرفاً در زمینه بومى کردن دانش فنى به کار گرفته شود و تمام هم و غم آنها این باشد که اگر یک شرکت خارجى با ما شریک شد و محصولى را در داخل کشور ما تولید کرد ، آنها سعى کنند که دانش فنى آن را بومى کنند و به جذب و هضم آن فناورى توجه کنند . عملى شدن چنین اقدام خطیرى نیازمند وجود مدیران نوآور است ولى این کار شدنى است و مثلاً ما مى توانیم در صنعت خودرو ، فناورى خاصى را ظرف پنج سال بومى کنیم. در زمینه هاى دیگر به طور بالقوه توان لازم را داریم. ما بایستى قابلیتى در داخل کشور ایجاد کنیم که شرکتهاى خارجى تأمین منافع خود را در حالت مشارکت با ما به دست آورند .یعنى با تعریف یک استراتژى «برد – برد» و هم ما و هم آنها از همکارى مشترکى سود ببریم. اگر ما سعى کنیم که نیروهاى بالقوه را به نیروهاى بالفعل تبدیل کنیم ، توسعه و پیشرفت کشور هم کاملاً قابل تحقق یافتن است.
http://www.iritn.com
منبع: ایران
 

 

دیدگاه‌تان را بنویسید: