زندگینامه مرحوم خلدآشیان جنت مکان عبدالله طبیب زاده حکیمی



زندگینامه مرحوم عبدالله طبیب زاده حکیمی پدر بزرگوار و شمع همیشه فروزان را بدان جهت میآورد که از باب ایفای وظیفه  هم تجلیلی و تکریمی بجای آورده شود و هم  با کنکاش در میان کلمات زندگینامه اش درس بگیریم و راهرو راه خداپسندانه و نیک اثرش باشیم و بخود تذکر و نصیحت کنیم که چه نیک است که قدر آنان که هستند بدانیم و از وجود با ارزش شان در زنده بودن بهره بگیریم  ، پشتیبان هم باشیم ، قدر دان  وجود ها باشیم و بکوشیم که نزدیکان و عزیزان را به بهائی ناچیز معامله نکنیم .

    مرغ حق  , مستی مکن , بیدار شو , مهتاب سیمین فام  رفت

ای هزار کوهساران  ,  نغمه بس  , خاموش شو  , خورشید عالم تاب  رفت

تا ندا آمد, که خورشید حقیقت, رخت بست , مادر مهر زمان , از هوش رفت

کوه هیبت ,  زار  زد ,  فریاد  زد ,  زانو  زد  و  از  حال  رفت

سرو آزادی خمید   ,  قامت شکست  ,  همچون هلال ماه شد

سرو خم شد , کوس رحلت , گردنش انداخت و برطبل زد , با اشک  رفت

ناله ی طبل عزا  ,  تا دشت ,  تا افلاک رفت  , گل تا شنید  پژمرد و  مرد

پروانه هم, چون شمع روشن , آب شد, جان سوخت و همچون شهاب برباد رفت

عندلیبان ,  داغ بر دل , سینه چاکان  ,  جامه از تن  میدرند

چون که گل ,  در فصل گل ,  پرپر شد و در خاک رفت

شکوه ها دارد ,  گل  و ریحان و بلبل , با فلک , از این غروب  در صبح زود

ای پرستوی مهاجر ,وای بر ما,شحنه بستان,چرا در خواب بی هنگام رفت

در   طواف کعبه ی  اسطوره ها  , گردد به  دور خود زمین

کعبه ی  نام آوران  و  معبد  اسطوره ها  شد  مرقد آنکس  که رفت

 


 

آقا عبدالله طبیب زاده حکیمی در  شهر قزوین  خیابان سپه کوچه بایندر پلاک ۷۱۴ ناحیه ۳ برابر سند تنظیمی سازمان ثبت احوال کشور مورخ ۱/۹/۱۳۰۵  بتاریخ  1293 در خانواده ای متدین و مذهبی  ، حکیم و طالب علم ، و ادب متولد شد

پدرش مرحوم میرزا عبدالصمد و مادرش مرحوم ربابه خانم بود ، در کودکی پدر از دست داد و سرپرستی و اداره او و خواهرش خانم ملیحه خانم که بعدا به عقد و ازدواج آقای عزیزالله  یگانه درآمد بعهده برادر بزرگترش مرحوم میرزا رضا طبیب زاده کارمند شریف اداره دارائی قزوین سپرده شد .

ولی در تاریخ ۲۵/۲/۱۳۱۴ به خدمت نظام اعزام گردید .

 



 

پدر و اجدادش همگی به شغل طبابت و حکیمی اشتغال داشتند و در کنار تحقق و تفحص در مورد علم شیمی و کیمیاگری به امور خیر و عام المنفعه از جمله احداث آب انبار میپرداختند که نمونه آن آب انبار ثبت شده جزو آثار تاریخی و باستانی واقع در خیابان امام خمینی و حوالی کوچه آقا حکیم در مجاورت بازارچه سپه میباشد .

الف  : تولد و ازدواج

وی در سال ۱۲۹۳در قزوین متولد شد و در ۲۹/۱۱/۱۳۱۳ در سن بیست سالگی با دوشیزه اشرف الملوک معینیان فرزند مرحوم نصراللّه معینیان ملقب به معین الرعایا و مرحوم صدرالملوک صالحی ازدواج کرد و کارمند اداره طرق بود و مواجبش معادل ۳۰۰۰ ریال بود .

صداق بعنوان باشلق پانصد و پنجاه ریال و لباس پنج دست سنگین و سبک در قیمت هفتصد ریال و گوشگواره طلا خوشه دار مروارید در قیمت یکصد و بیست ریال و انگشتر الماس سیصد ریال و دویست شصت دو ریال و پنجاه دینار مهریه و سر مهر هزار و سیصد ریال و طاقه شال ترمه در قیمت سیصد ریال و کلام الله مجید هدیه پنجاه ریال تعین گردید و شهود و معرفین و امضای آنان به شرح ذیل بود :

شهود : میرزا رضا طبیب زاده حکیمی دارنده هویت نمره ۷۰۰۳ فرزند عبدالصمد ، حاجی حسین آقا حکیم جوادی دارنده ورقه ۹۶۶۴ فرزند میزا ابوالحسن

معرفین : میرزا یحیی خان امیر احتشام فرزند مرحوم میرزا اسماعیل خان وکیل الرعایا دارنده نمره ۳۰۱۷ و آقا میزا اسماعیل صالحی فرزند میرزا موسی دارنده ورقه هویت ۱۶۸۷۵

و لزوما و شرعاً صیغه ایجاب بوسیله شیخ محمد علوی و صیغه قبول بوسیله شیخ ابوطالب فقیه در دفتر خانه نمره ۳ قزوین ثبت گردید .

 

از خاطرات بجای ماندنی و قابل تعمق که در باره پدر مرحوم  خانم اشرف الملوک که مرتبط به مرحوم میرزا عبدالله طبیب زاده یادآوری شده است در ذیل اشاره ای میشود : مرحوم معین الرعایا پدر اشرف الملوک خانم ،   سالیان سال متولی موقوفه پدری ملاوردیخان در قزوین بو د و کهن سالان و قزوینیان بنیکی از وی بخاطر برگذاری مراسم تعزیه های باشکوه که  در سراسر ایران  آوازه آن گسترده بود یاد میکنند .

معین الرعایا با عشق و علاقه وافر به ائمه اطهار و بویژه به حضرت حسین ابن علی علیه السلام و اعمال مدیریتی قوی و منسجم و بویژه نوآوری های شگفت آور مبادرت به چاپ اطلاعیه های متنوع با استفاده از ژله مینمود و خوش صدا ترین و مطلع ترین تعزیه خوانان سراسر کشور را دعوت بهمکاری میکرد و در مراسمی متعدد خود به آزمایش و گزینش بهترین ها میپرداخت تا مراسم سوگواری سالار شهیدان و هفتاد و دو تن از یاران وفادار وی در دهه محرم پرآوزه و مجلل در ایران و  در قزوین برگذار شود .

وی در تمام مراسم ، نشسته بر صندلی با دست داشتن عصا و بنا بروایت مادر ( تعلیمی ) در کنار تخت اجرای مراسم بر عملکرد تک تک نقش آفرینان نظارت میکرد و در پایان ماه محرم و از باب قدردانی آنان ، در مراسمی ویژه به آنان خلعت میداد و ایشان را به تمرین در طول یکسال آتی و شرکت در مراسمی دیگر امیدوار و ترغیب مینمود .

مرحوم عزیزه خانم ( معروف به عزه ) خانم عمو آقای محسن طبیب زاده و خانم برادر مرحوم آقای عبدالله طبیب زاده ( مرحوم میرزا رضا طبیب زاده حکیمی ) نقل میکرد که خود دارای بار مثبت و شگفتی و تقدیر است اینکه ، روزی مرحوم عبدالله طبیب زاده که طفلی سه – چهار ساله بود و باتفاق اقوام خود برای شرکت در مراسم دهه محرم به مسجد و مدرسه مولاوردیخان ( محل برگذاری تعزیه ) رفته بود ، بدون اجازه و حسب شیطنت کودکی از فرصت استفاده کرده و در وقتی که مرحوم معین الرعایا از روی صندلی بلند میشود ، بفوریت جای اور را می گیرد و بر روی صندلی مینشیند ، اطرافیان و خدمه مسجد و تعزیه به کودک معترض میشوند و سعی میکنند تا او را از روی صندلی به زیر آورند که با اعتراض مرحوم معین الرعایا مواجه شده و میشوند که می گوید ببچه کاری نداشته باشید ، او مهمان امام حسین است و حق دارد هر جا و صد البته بر روی صندلی من بنشیند و متعاقب آن نیز ، وقتی خود بر روی صندلی مینشیند ، کودک را که همان عبدالله طبیب زاده حکیمی و در واقع داماد بعدی او و همسر دخترش اشرف الملوک میباشد ، بغل کرده و تا پایان مراسم در روی زانو و بغل خود جای میدهد .

 

به نقل از شجره خانوادگی به کوشش مرحوم سرهنگ یحیی شهیدی رضوان الله العالی علیه که خداوند قرین رحمت و آمرزش الهیش کند و همین لحظه با ملائک کروبی ، حضرت محمد ( ص ) ، حضرت علی علیه السلام و ائمه اطهار محشور بدارد ، در صفحه ۱۱۰۶ میخوانیم :

آقای عبدالله طبیب زاده حکیمی متولد سال ۱۲۹۳ ، پس از دریافت دیپلم از اداره دارائی قزوین استخدام شد و در سال ۱۳۱۳ به خدمت نظام وظیفه احضار گردید ، دو سال بعد با درجه ستوان سومی وظیفه در آموزشگاه گروهبانی لشکر اول خدمت کرد . ایشان در ۱۳۱۵ پس از خاتمه نظام مجددا به شغل اولیه برگشت و در مدت ۷ سال در اداره دارائی قزوین مشاغل مختلفی را احراز کرد و در سال ۱۳۲۲ وزارت دارئی بمنظور اجرای قانون مصوبه مجلس شورای ملی مبتنی بر نظارت وزارت دارائی بر مخارج وزارت خانه ها مسابقه ای بین کارمندان داوطلب واجد شرایط ترتیب داد و هشت نفر ار آنان را انتخاب نمود تا در سمت « ناظر مالی » به سایر وزارت خانه ها مامور شوند .

آقای طبیب زاده جزو هشت نفر اول انتخاب شد و از قزوین به تهران منتقل گردید و در مقام ناظر مالی مامور به وزارت خانه ها انجام وظیفه می کرد ، ایشان در وزارت خانه های جنگ ، کشور ، وزارت کشاورزی ، راه و اداره تسهیلات ارتش نظارت مالی را بعهده داشت و ضمنا نماینده وزارت دارائی در کمیسیون ترفیعات افسران ارتش بود تا در مورد مطالبات و بدهی افسران واجد شرایط ترفیع اظهار نظر کند . آقای طبیب زاده پس از انجام ماموریت های محوله بوزارت دارائی فرا خوانده شد و مسئول فروشگاه های وزارت دارائی که در تهران و شهرستان ها بود ،  گردید تا در سال ۱۳۴۰ با ۴۵ سال سابقه رضایت بخش خدمتی بازنشسته شد و متعاقب آن به کار های اجتماعی ، اقدامات بپاد ماندنی خداپسندانه پرداخت که خداوند قرین رحمت و آمرزش نماید .

 

ب  : فرزندان به ترتیب سن

  1. نوجوان ناکام علی طبیب زاده حکیمی .
  2. نو جوان ناکام محترم طبیب زاده حکیمی .
  3. آقای محسن طبیب زاده حکیمی همسر خانم شکوه ( معصومه ) مقدم  فرزند مرحوم نصرت الله مقدم طراح پروژه کارآفرین ، اشتغال زا و فراملی مرکز تمدن جهان و پایتخت هنر ، موسس و دبیرکل جامعه قزوینیان ، اولین تشکل مردمی شهر و استان قزوین .
  4. آقای محمود طبیب زاده حکیمی همسر خانم شکوفه اصلانی فرزند مرحوم امان الله اصلانی  .
  5. آقای مهرداد ( احمد ) طبیب زاده حکیمی همسر خانم زهره عسگری فرزند مرحوم سرهنگ مهندس عباس عسگری . عضو هیئت مؤسس جامعه قزوینیان ، اولین تشکل قانونی و مردمی شهر و استان قزوین 
  6. آقای پرویز ( ابوالقاسم ) طبیب زاده حکیمی همسر خانم فاطمه بغدادی فرزند مرحوم  نورالله بغدادی .
  7. خانم سهیلا طبیب زاده حکیمی همسر کاپیتان ناصر سهی راد فرزند سرهنگ عباس سهی راد .

 

 

پ  : عروس خانم ها به ترتیب زمان ازدواج

  1. خانم شکوفه اصلانی فرزند مرحوم امان الله اصلانی همسر آقای محمود طبیب زاده حکیمی .
  2. خانم زهره عسگری فرزند مرحوم سرهنگ عسگری ، همسر آقای مهرداد ( احمد ) طبیب زاده حکیمی
  3. خانم شکوه ( معصومه ) مقدم فرزند مرحوم نصرت الله مقدم ، همسر آقای محسن طبیب زاده .
  4. خانم فاطمه بغدادی فرزند مرحوم نورالله بغدادی ، همسر آقای پرویز ( ابوالقاسم ) طبیب زاده حکیمی .
  5. خانم آذین ساری اصلانی فرزند آقای مهندس ایرج  ساری اصلانی  همسر آقای آرش طبیب زاده حکیمی عضو سابق تیم ملی والیبال جوانان کشور .
  6. خانم شهناز احمدی فرزند آقای علی احمدی ، همسر آقای آراد طبیب زاده حکیمی .

 

ت  : داماد

  1. .تیمسار سرتیپ خلبان ناصر سهی راد بازنشسته نیروی هوائی جمهوری اسلامی ایران و خلبان پرواز های برون کشوری .
  2.  آقای مهندس بهزاد یزدان دوست  همسر خانم ثمره طبیب زاده حکیمی ، فرزند آقای محسن طبیب زاده حکیمی

 

ث  : نوه ها به ترتیب سن ،

  1. آقای آرش طبیب زاده حکیمی فرزند آقای محمود طبیب زاده حکیمی همسر خانم  آذین ساری اصلانی .
  2. آقای آراد  طبیب زاده حکیمی فرزند آقای محمود طبیب زاده حکیمی همسر خانم  شهناز احمدی .
  3. خانم دکتر لادن سهی راد فرزند کاپیتان ناصر سهی راد .
  4. خانم موگه طبیب زاده حکیمی فرزند آقای مهرداد طبیب زاده حکیمی .
  5.  خانم لیدا سهی راد فرزند آقای ناصر سهی راد
  6. آقای سالار طبیب زاده حکیمی فرزند آقای محسن طبیب زاده حکیمی .
  7. خانم ثمره طبیب زاده حکیمی فرزند آقای محسن طبیب زاده حکیمی .
  8. خانم زنبق طبیب زاده حکیمی فرزند آقای مهرداد طبیب زاده حکیمی .
  9. آقای حسین طبیب زاده حکیمی فرزند آقای پرویز طبیب زاده حکیمی .
  10.  خانم شینا طبیب زاده حکیمی فرزنده آقای آراد طبیب زاده حکیمی

 

ج  : نتیجه ها به ترتیب سن ،

  1. آقای هیراد طبیب زاده حکیمی فرزند آقای آرش طبیب زاده حکیمی .
  2. دوشیزه  هانا طبیب زاده حکیمی فرزند آقای آرش طبیب زاده حکیمی .
  3.  دوشیزه شینا طبیب زاده حکیمی فرزند آقای آراد طبیب زاده حکیمی .

 

 

چ  : برخی از ویژگی های استثنائی و ویژه مرحوم آقا عبدالله طبیب زاده حکیمی .

  1. تلاشگر برای ایجاد زمینه آرامش زندگی از نقطه نظرات معنوی و مادی در دوران حیات .
  2. عاشق بی قرار فرزندان .
  3. علاقمند به اقوام و فامیل ( چه بسا در اولین سالهای زندگی  مبادرت به اجاره ده و روستائی میکرد تا همه فامیل در ایام سه ماهه تابستان گرد هم آیند و با مهربانی و خوشی ایام بگذرانند ) ..
  4. جستجو گر برای ایجاد زمینه و برگزاری گردهمائی های خانوادگی و فامیلی و اصلاحا” برگزاری های مهمانی .
  5. فداکار ( نه بلکه ایثار گر ) در کلیه امور مادی .
  6. مصمم ، معتقد به انجام فرائض دینی ، تاًسیس مساجد و عضویت در چندین گروه هیئت امنائی مساجد از جمله مساجد خیابان آذربایجان تهران ، خیابان قصرالدشت تهران ، مسجد قائم خیابان ( قائم ) داریوش گوهر دشت کرج .
  7. عضو خانه و مدرسه دهها مدرسه ، دبستان و دبیرستان ( یکی از خاطرات یاد شده در همین مورد این بود که مقرر بود برای کودکان بی سرپرست و یتیم جهت رفاه و شادابی آنان صد ها دست لباس رایگان تهیه شود ، مرحوم طبیب زاده در این امر در نقطه اول حرکت بود و چه بسا با مقامات عالیه که خدای ناکرده نابخرد و خدا نشناس بودند ستیز میکرد تا رضایت خدا و بچه یتیم ها تامین شود ، در همین مورد ریاست وقت مجلس سنا وقت به او قولی جهت تامین لباس داده بود که این وعده و وعید امیدوار کننده فرزندان یتیم به ماه ها طول کشید و عید نزدیک می شد و لذا مرحوم طبیب زاده با پرخاشگری و اعتراض خواهان وفای بعهد شد که نتیجتا به او حواله ای دادند ، مرحوم طبیب زاده با خوشحالی و بدون اینکه متن حواله را بخواند به بازار رفت تا از حواله شونده ، لباس های دوخته شده فرزندان یتیم را بگیرد ،  غافل از اینکه با شگفتی و تعجب متوجه شد که بجای صد دست لباس به او حواله صد عدد مداد داده اند، با عصبانیت به مجلس برگشت و با اصرار و پافشاری موفق بدیداررئیس گردید و بعد شرح واقعه …….. کشیده ای زیر گوش خاطی زد ….. البته که خداوند همیشه یاورش بود و وقتی مقرر شد تا اور را بدلیل اهانت به مقام والای ریاست مجلس سنا به شهری دور دست تبعید کنند ، اینکار بوقوع نپیوست و متعاقب آن بیش از صد دست لباس دریافت کرد و فرزندان یتیم را در شب عید خوشحال نمود  .
  8. ذکر خاطره ای دیگر از صد ها خاطرات این بزرگ مرد را در ذیل بدین جهت می آورد تا ان شا الله رهرو خدمت و وظیفه دیگر علاقمندان به خدمت شود :
  9. ایام عید نوروز سال ۱۳۳۵ بود و مرحوم طبیب زاده ناظر مالی وزارت راه و مستقر در اداره راه شهرستان قزوین بود ، برای محسن ، محمود ، مهرداد و پرویز لباس شب عید که سخت بدان متعهد و معتقد بود لباس دوخت ، لباس از جنس پارچه متداول آن زمان و بنام پارچه قهوه ای رنک راه ، راه کازرونی بود . محسن طبیب زاده میگوید : من و برادر ها مسرور از پوشیدن لباس نو که اکثرا نیز بخاطر رشد سریع دوران جوانی و جلوگیری از کوچک شدن لباس ها ، با دوختی بزرگتر از معمول بود دم درب منزل ایستاده بودیم تا مهمانانی که گروه به گروه برای تبریک عید نوروز ، از اقصی نقاط شهر های قزوین ، زنجان ، ابهر ، تاکستان و کارگران  را ه ها برای دیدن پدر می آمدند استقبال کنیم و خبر ورود شان را بپدر بدهیم . یکباره خیابان شهرداری فعلی قزوین که منزل ما در انتهای آن بود مملو از کارگران و خدمه و کارکنان اداره طرق و شوارق و یا باصطلاح امروزی اداره راه و ترابری شد ، جالب توجه این که همه کسانیکه برای تبریک پدر آمده بودند و شاید تعدادشان بیش از ۱۰۰۰ نفر بود ،  همان لباسی را پوشیده بودند که ما بچه های ( باصطلاح رئیس اداره )  پوشیده بودیم و همان پارچه ای را دوخته بودند که ناظر مالی اداره راه و ترابری برای فرزندان خود سفارش داده بود و بعد ها فهمیدیم که گفته بود فرزندان من همان خدائی را دارند که مردم عادی و کارگران زحمت کش دارند و لذا هیچ گونه فرقی بین فرزندان من با آنها نیست و نخواهد بود
  10.  


  11.  
  12. سال ۱۳۴۰ یا ۴۱ بود ، مرحوم طبیب زاده از سوی اهالی تهران ، بویژه از سوی انجمن های محلی که آگاهی به توان و روحیه کاری و مبارزاتیش داشتند ، بعنوان کاندیدا نمایندگی مجلس شورای ملی در انتخابات شرکت کرد ، موقعیت بسیار حساسی بود ، طرفداران مرحوم طبیب زاده برای اینکه بمجلس برود و از حق و حقوق آنان دفاع کند ، خیلی تلاش میکردند ، تلاششان هم چشمگیر و در مقام یک فرد منفرد غیر مشابه با دیگران بود ، روز ها گذشت و  زمان رای گیری رسید ، پدر را بطروق مختلف احضار کردن و تذکر دادند تا از داوطلبی منصرف شود ، او که مردی مصمم و راسخ بود زیر بار نرفت و بالاخره رای گیری علیرغم همه محدودیت ها انجام شد ، دو روز بعد از اتمام رای گیری باز احضارش کردند و فردی صاحب منصب و مشهور زمان با ناراحتی از او جویا شد که گزارش شده است شما بالای ۵ هزار رای فقط از منطقه بیسیم نجف آیاد رای آورده اید ، شما که منزلتان در غرب تهران و در خیابان قصرالدشت و طوس است ، بگوئید در بیسیم نجف آباد چه نقشی و فعالیتی داشته اید ؟ و در پاسخ شنیدند که فرمود ، اصولا من تا بامروز حتی برای یکبار هم که شده باشد به بیسیم نجف آباد نرفته ام و نمیدانم کدام نقطه است ، ولی فکر میکنم ، مردم خودشان فهیم و با درایتند  و وقتی تشخیص دهند کسی میتواند برایشان کار کند باو رای میدهند و منهم شاید این افتخار نصیبم شده باشدکه مورد اعتماد مردم قرار گرفته ام ، روز ها گذشت وحتی یک رای مرحوم طبیب زاده هم اعلام نشد و ظاهرا از صندوق درنیامد .
  13. یکی از شهرداران شهرداری تهران که در منطقه شمیران و منطقه ۱ کار میکرد ، وقتی که به عضویت هیئت مدیره ترمینال جنوب ،  در انتهائی ترین نقطه تهران که از نظر آب و هوا غیر قابل مقایسه با آب و هوای منطقه سبز و خرم شمیران بود درآمد ، میگفت با اینکه هوای این منطقه بدلیل حضور بیش از ۱۷۰۰ اتوبوس ، سواری کرایه و مینی بوس و وسایل دیگر مملو از دود گازوئیل است ، به منطقه شمیران ارجعیت دارد .سئوال شد ، دلیلش چیست ؟ با خنده و خوشروئی همراه با تقدیر از مرحوم طبیب زاده گفت : بخاطر اینکه از دست آقای طبیب زاده نجات پیدا کردم ، هر روز لااقل بیش از یک پنجم امور خدماتی و اجرائی منطقه ما از نظر مرمت اسفالت ، جدول کاری ، درخت کاری ، رفت و روب ، برف روبی در زمان زمستان و موارد دیگر اختصاص به انجام درخواست ها و دستورات پیگیرانه  آقای طبیب زاده میافت ، ما در واقع فکر میکردیم که اگر این دستورات را انجام دهیم ، کار های مورد خواسته و موارد شخصی او را انجام داده ایم غافل از اینکه هیچوقت کار هائی که از شهرداری و یا سازمان های مشابه میخواست ، مربوط بخواسته های شخصیش نبود و همه درخواست ها مربوط بمردم و اهالی محل و اهالی شهر و منطقه بود ویکروز که از او سئوال کردم ، بالاخره آقای طبیب زاده بفرمائید تا ما لااقل یک کار برای شخص شما انجام بدهیم ، در جواب گفت : هر وقت همه کار های مردم را انجام دادید ، ما هم مسائل اجتماعی و خدماتی خودمان را با شما مطرح میکنیم . یادش گرامی باد .
  14. عاشق امام حسین علیه السلام و مصمم بر برگزاری مراسم سوگواری و روضه خوانی ، فاتحه اهل قبور و صدقه و انفاق .
  15. تلاشگر برای رفع کدورت های فامیلی و بویژه اختلافات خانوادگی و خواستار واقعی صمیمت و همبستگی فیمابین فرزندان بود .
  16. سپاس گزار هرگونه خدمات ریز و درشت اشخاص و سپاس گذار بودن از همه آنان ، بطوریکه مستمراً و دقیقه به دقیقه از تک ، تک فرزندان ، عروس خانم ها و داماد و نوه ها و نتیجه خود تقدیر میکرد و ضمن آرزو دعای خیر و جبران آن از سوی خدا (  بعضا نیز از کسانی که برایش خدمات کرده بودند )  حلالیت میطلبید و درخواست گذشت و عفو میکرد .
  17. هرگز و هرگز کسانی را که شاید نا بخردانه به او بی احترامی کرده باشند نفرین نکرد و حتی گلایه نکرد و در عوض براشان طلب آمرزش و دعای خیر کرد .
  18. از کسانی که از باب وظیفه میبایستی به او احترام بگذارند و در زمان سلامت و بویژه در وقت بیماری از وی عیادتی کنند ، نا خواسته و خواسته به وظایف خود عمل کردند ، هرگز گلایه نکرد و دلتنگی خود را آشکار و هویدا ننمود .
  19. با هوش ، باسواد ، با اندیشه های بالا .
  20. خوش خط و زیبا نویس و دارای سبکی خاص از برای خود
  21. اکثر مردم در تعریف و تمجید وی ، او را متشخّص ، با اصالت ، خوش خط و بزرگ مینامیدند
  22. پدر، نمونه بسیار نادری از ادب و احترام بود بطوریکه میتوان به جرا”ت ادعا کرد که در تمام دوران  بیش از ۸۰ سال زندگیش هرگز و هرگز و حتی برای لحظه ای استراحت هم که شده باشد ، پایش را در نزد اشخاص و بویژه فرزندان و نوه و نتیجه اش دراز نکرد .
  23. از همه و در دوران زندگی و بعد از مرگش نیز وصیت کرد که همه و علی الخصوص فرزندانش  با هم دوست و پشتیبان همدیگر باشند
  24. تا آخرین لحظات زندگی برای مردم و بویژه برای خانواده خود کارکرد و لحظه ای کوتاهی نکرد ، چنانچه آخرین رقم مبارزه و تلاشش برای ایفای حق مردم و جلگویری از سود جوئی افراد سود جو را میتوان چند ساعت قبل از فوتش دانست .
  25. روز قبل از فوتش به فرزند بزرگترش آقای محسن طبیب زاده گفت که امشب بیا بمنزل نرو و نزد ما باش ، زیرا ممکن است که من فردا در بین شما نباشم و اضافه کرد ، من بهیچ کس بدهی مالی ندارم ، حتی فیش های آب و برق و تلفن را نیز امروز پرداخت کردم ولی اگر کسی از شما بابت موردی خود را طلب کار از من دانست و ادعا کرد ، وظیفه دارید که بدون بررسی و درخواست مدرک و سند هرآنچه که میخواهند به آنان پرداخت کنید . وی در وقت فوت فقط خانه ای داشت که شرعاً و عرفا و به ادای وظیفه تقدیم مادر شد و در حساب بانکیش علیرغم داشتن ده ها شغل و امکانات وسیع مالی و اداری فقط ۲۰ هزار تومان موجود بود ولی میدانیم که حساب معنوی او در نزد خدا مملو از ایثار ، خدمت به مخلوق ، خدمت به خانواده و فرزندان و مردم بود ، یادش گرامی باد و ان شا اله راهش رهرور همه مردم خوب و بویژه رهرو فرزندان ، نوه ها و نتیجه اش باشد ، خدای اور را قرین رحمت و آمرزش کن و با حضرت محمد ( ص ) ، حضرت علی علیه السلام و حضرت امام حسین علیه السلام و ائمه اطهار محشور بدار.

 

ح  : وفات

مرحوم آقا عبدالله طبیب زاده حکیمی در روز صبح روز دچار سکته مغزی ( ناشی از تنش های کاری شد) و بکما رفت و سه روز بعد از بستری شدن در بیماستان طوس بتاریخ ۳۰/۴/۱۳۷۴ ( بعد ار ۸۱ سال زندگی با عزت و شرف ) دارفانی را وداع گفت و جان بجان  بحق تسلیم نمود ، خداوند قرین رحمت و آمرزش قرار دهد .

 

روز ۳۰/۴/۶۷با تجلیل فراوان جنازه مطهرش به بهشت حضرت زهراء علیها سلام منقل گردید و با انجام مراسم کفن و دفن در قطعه ۷۶ ردیف ۷۹ شماره ۱ بهشت زهراء علیه السلام  مدفون گردید .

 

و مراسم شب سوم او در مسجدارضا ( ع ) مورخ ۲/۵/۷۴ برگذار شد .

 



 

افسوس که از دستش دادیم و انقدر که شایسته و لایقش بود او را نشناختیم و صد افسوس که بعد از فوتش نیز لیاقت پیروی از اهداف و نظرات و خواسته او را نداریم و صد افسوس که همچنان در غفلت بسر می بریم و قدر آنان که زنده اند نمی دانیم ولی وقتی که از نزد مان دور شدند و در گوری آرمیدند ، جند صباحی به ذکر محسناتشان میپردازیم و آرام ، آرام در ندانستن ها و قدرنادانستی ها و قدرناشناسی ها غرق میشویم ، زیرا این گردونه و این دوره تسلسل همچنان تا ابد ادامه دارد ، مگر اینکه روح و روان مادر و پدر بر ما احساس شود و در محسنات وی غوطه ورد گردیم



 

فاتحه ای نثار همه درگذشتگان خود و همچنین فاتحه ای  نثار پدر  و مادری  مهربان و نمونه  من تلاوت بفرمائید .

 



 



 

سروده ای از استاد دکتر محید پور احمدی  (مهاجر )  

یا لطیف

 

آن عبد نکونام مهاجر , که نمرده ست , و پیوسته به الله , همو هست , حکیمی

مزد عمل نیک همان مرد الهی است که از لطف خدا,نسل طبیب ,  زاده  حکیمی

محسن پسرش زاده شده و  داد شکوه  و ثمره ,  اشرف شد  و  سالار  حکیمی

همیار مقدم شد و   ویترین تمدن به جهان داد . تقدیم به ارواح معینی و حکیمی 


  

 



 شب آرامی بود

می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین

:با خودم می گفتم 

زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

هیچ!!!

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی در همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادر، که مرا گرم نمود

نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست

من دلم می خواهد

قدر این خاطره را دریابیم

 

10 دیدگاه در “زندگینامه مرحوم خلدآشیان جنت مکان عبدالله طبیب زاده حکیمی

  1. خدا رحمت کند پدر مادر شما را و برای آرام شروحشان صلوات می فرستم
    ……………………………………………………………
    خداوند سبحان تمامی درگزشتگان و علی الخصوص درگذشتگان خانواده محترم و مغزز شما را نیز قرین رحمت قرار دهد .
    طبیب زاده

  2. بیادت صلوات فرستادم و بروح پر فتوح هر شما دو عزیی که دیگر توفیق دیدارتان را ندارم فاتحه ای نثار میکنم بدین امید که مشمول رحمت بیشر خدا قرار گیرد و از دور حامی ما و بستگان و فرزندانم باشید

  3. در این جمعه ۷ خرداد ماه ۸۹ صلوات بر محمد و آل محمد و تلاوت کلام الله محید برای شادی روم عزیز از دست رفته .
    باشد که با حضرت محمد ( ص۲ ) و امیر مؤمنان و ائمه اطهار محشور و در بهشت جاوان مسکن یافته باشد . ان شا الله و فرزندان خود را از دعای خیر محروم ندارد

  4. ای پدر نازنین و نمونه ، مهربان ، غیور ، با گذشت ، خیر ، با شهامت و عزیز و فداکار در این روزدهم ماه محروم از تو میخواهم که ما ببزرگیت عفو کنی و دعای خیریت را برای من و همسر و فرزندان و داماد و برادران و خواهر و همسران آنها و فرزندانشان و نورچشمانم دریغ نکنی که میدانم خیلی مهربان و با گذشت هستی و ان شا الله همین لحظه نزد خدا مشکل گشای کار ما ئی و مشمول رحمت الهی خواهی بود
    ای خدا پدرم را با محمد محشور بدار و در بهترین جای بهشت همراه مادر عزیزم جای ده و از گناهان نا دانسته و کم خدمتی ما بآنان که حاصل حهل و نادانیمان بوده است در گذر و عفومان کن و بر گناهانمان قلم عفو بکش آمین

  5. در آستانه سال نو ۱۳۹۲ بروان پاک مادر و پدرم که سمبل مهربانی و بزرگمنشی بودند درود میفرستم و فاتحه میخوانم.
    بعد از درگذشتشان به این باور رسیدم که وجود با ارزش آنان منشاء همبستگی و تقویت کیان خانواده و خیر برکت و مهار ناآرامی ها و صفات ناثواب بود .
    با رفتنشان نابخردان، بی حرمتی و بی احترامی و ناشایستگی پیشه کردند و بدان مغرور شدند ، غافل از آن که عمر ، زمانی است کوتاه فیمابین مبداتولد و مقصد یعنی فوت و لذا هرچه ماند خاطره ایست که چه خوب و یا بد خواهد گذشت ، گرچه با بی حرمتی و پرده دری باشد
    فاتحه به روان پاک این دو و فاتحه به روان پاک همه پدر و مادر ها ی مهربان درگذشته .
    صلوات

  6. امروز جمعه ۱۵ شهریور سال ۱۳۹۲ است و با یاد مادر و پدر مهربانم فاتحه ای برای شادی روح این دو بزرگوار ، مرحوم خانم جان ، مرحومین عزه ، عمه جان ، آقای یگانه ، دائی جان بزرگ و کوچک ، خانم ها احترام الملوک ، نهضت الملوک ، مادر بزرگ و پدر بزرگ و مادر و پدر و خاله خانم همسرم و دائی های ایشان ، مرحوم داریوش صالحی و خانم کریستل ، مرحوم منوچهر ارباب ، خانم طلعت و آقای اصلانی ، مرحوم مهندس معینی زند ، تیمسار معینی زند ، خانم روح انگیز ، مرحوم عباس معینی زند ، آقای یزدان دوست پدر بزرگ آقای مهندس بهزاد یزدان دوست و همه در گذشتگان تلاوت میکنم ، ان شا الله با حضرت محمد و ائمه اطهار محشور شوند . آمین

دیدگاه‌تان را بنویسید: