زندگینامه مرحوم عبدالله طبيب زاده حكيمي پدر بزرگوار و شمع هميشه فروزان را بدان جهت ميآورد كه از باب ايفاي وظيفه هم تجليلي و تكريمي بجاي آورده شود و هم با كنكاش در ميان كلمات زندگينامه اش درس بگيريم و راهرو راه خداپسندانه و نيك اثرش باشيم و بخود تذكر و نصيحت كنيم كه چه نيك است كه قدر آنان كه هستند بدانيم و از وجود با ارزش شان در زنده بودن بهره بگيريم ، پشتیبان هم باشيم ، قدر دان وجود ها باشيم و بكوشيم كه نزديكان و عزيزان را به بهائی ناچیز معامله نكنيم .
مرغ حق , مستی مکن , بیدار شو , مهتاب سیمین فام رفت
ای هزار کوهساران , نغمه بس , خاموش شو , خورشید عالم تاب رفت
تا ندا آمد, که خورشید حقیقت, رخت بست , مادر مهر زمان , از هوش رفت
کوه هیبت , زار زد , فریاد زد , زانو زد و از حال رفت
سرو آزادی خمید , قامت شکست , همچون هلال ماه شد
سرو خم شد , کوس رحلت , گردنش انداخت و برطبل زد , با اشک رفت
ناله ی طبل عزا , تا دشت , تا افلاک رفت , گل تا شنید پژمرد و مرد
پروانه هم, چون شمع روشن , آب شد, جان سوخت و همچون شهاب برباد رفت
عندلیبان , داغ بر دل , سینه چاکان , جامه از تن میدرند
چون که گل , در فصل گل , پرپر شد و در خاک رفت
شکوه ها دارد , گل و ریحان و بلبل , با فلک , از این غروب در صبح زود
ای پرستوی مهاجر ,وای بر ما,شحنه بستان,چرا در خواب بی هنگام رفت
در طواف کعبه ی اسطوره ها , گردد به دور خود زمین
کعبه ی نام آوران و معبد اسطوره ها شد مرقد آنکس که رفت
آقا عبدالله طبيب زاده حكيمي در شهر قزوين خيابان سپه كوچه بايندر پلاك 714 ناحيه 3 برابر سند تنظيمي سازمان ثبت احوال كشور مورخ 1/9/1305 بتاريخ 1293 در خانواده اي متدين و مذهبي ، حكيم و طالب علم ، و ادب متولد شد
پدرش مرحوم ميرزا عبدالصمد و مادرش مرحوم ربابه خانم بود ، در كودكي پدر از دست داد و سرپرستي و اداره او و خواهرش خانم مليحه خانم كه بعدا به عقد و ازدواج آقاي عزيزالله يگانه درآمد بعهده برادر بزرگترش مرحوم ميرزا رضا طبيب زاده كارمند شريف اداره دارائي قزوين سپرده شد .
ولي در تاريخ 25/2/1314 به خدمت نظام اعزام گرديد .
پدر و اجدادش همگي به شغل طبابت و حكيمي اشتغال داشتند و در كنار تحقق و تفحص در مورد علم شيمي و كيمياگري به امور خير و عام المنفعه از جمله احداث آب انبار ميپرداختند كه نمونه آن آب انبار ثبت شده جزو آثار تاريخي و باستاني واقع در خيابان امام خميني و حوالي كوچه آقا حكيم در مجاورت بازارچه سپه ميباشد .
الف : تولد و ازدواج
وي در سال 1293در قزوين متولد شد و در 29/11/1313 در سن بيست سالگي با دوشيزه اشرف الملوك معينيان فرزند مرحوم نصراللّه معينيان ملقب به معين الرعايا و مرحوم صدرالملوك صالحي ازدواج كرد و كارمند اداره طرق بود و مواجبش معادل 3000 ريال بود .
صداق بعنوان باشلق پانصد و پنجاه ريال و لباس پنج دست سنگين و سبك در قيمت هفتصد ريال و گوشگواره طلا خوشه دار مرواريد در قيمت يكصد و بيست ريال و انگشتر الماس سيصد ريال و دويست شصت دو ريال و پنجاه دينار مهريه و سر مهر هزار و سيصد ريال و طاقه شال ترمه در قيمت سيصد ريال و كلام الله مجيد هديه پنجاه ريال تعين گرديد و شهود و معرفين و امضاي آنان به شرح ذيل بود :
شهود : ميرزا رضا طبيب زاده حكيمي دارنده هويت نمره 7003 فرزند عبدالصمد ، حاجي حسين آقا حكيم جوادي دارنده ورقه 9664 فرزند ميزا ابوالحسن
معرفين : ميرزا يحيي خان امير احتشام فرزند مرحوم ميرزا اسماعيل خان وكيل الرعايا دارنده نمره 3017 و آقا ميزا اسماعيل صالحي فرزند ميرزا موسي دارنده ورقه هويت 16875
و لزوما و شرعاً صيغه ايجاب بوسیله شيخ محمد علوي و صيغه قبول بوسیله شيخ ابوطالب فقیه در دفتر خانه نمره 3 قزوين ثبت گرديد .
از خاطرات بجاي ماندني و قابل تعمق كه در باره پدر مرحوم خانم اشرف الملوك كه مرتبط به مرحوم ميرزا عبدالله طبيب زاده يادآوري شده است در ذيل اشاره اي ميشود : مرحوم معين الرعايا پدر اشرف الملوك خانم ، ساليان سال متولي موقوفه پدري ملاورديخان در قزوين بو د و كهن سالان و قزوينيان بنيكي از وي بخاطر برگذاري مراسم تعزيه هاي باشكوه كه در سراسر ايران آوازه آن گسترده بود ياد ميكنند .
معين الرعايا با عشق و علاقه وافر به ائمه اطهار و بويژه به حضرت حسين ابن علي عليه السلام و اعمال مديريتي قوي و منسجم و بويژه نوآوري هاي شگفت آور مبادرت به چاپ اطلاعيه هاي متنوع با استفاده از ژله مينمود و خوش صدا ترين و مطلع ترين تعزيه خوانان سراسر كشور را دعوت بهمكاري ميكرد و در مراسمي متعدد خود به آزمايش و گزينش بهترين ها ميپرداخت تا مراسم سوگواري سالار شهيدان و هفتاد و دو تن از ياران وفادار وي در دهه محرم پرآوزه و مجلل در ايران و در قزوين برگذار شود .
وي در تمام مراسم ، نشسته بر صندلي با دست داشتن عصا و بنا بروايت مادر ( تعليمي ) در كنار تخت اجراي مراسم بر عملكرد تك تك نقش آفرينان نظارت ميكرد و در پايان ماه محرم و از باب قدرداني آنان ، در مراسمي ويژه به آنان خلعت میداد و ايشان را به تمرين در طول يكسال آتي و شركت در مراسمي ديگر اميدوار و ترغيب مينمود .
مرحوم عزيزه خانم ( معروف به عزه ) خانم عمو آقاي محسن طبيب زاده و خانم برادر مرحوم آقاي عبدالله طبيب زاده ( مرحوم ميرزا رضا طبيب زاده حكيمي ) نقل ميكرد كه خود داراي بار مثبت و شگفتي و تقدير است اينكه ، روزي مرحوم عبدالله طبيب زاده كه طفلي سه – چهار ساله بود و باتفاق اقوام خود براي شركت در مراسم دهه محرم به مسجد و مدرسه مولاورديخان ( محل برگذاري تعزيه ) رفته بود ، بدون اجازه و حسب شیطنت كودكي از فرصت استفاده كرده و در وقتي كه مرحوم معين الرعايا از روي صندلي بلند ميشود ، بفوريت جاي اور را مي گيرد و بر روي صندلي مینشیند ، اطرافيان و خدمه مسجد و تعزيه به كودك معترض ميشوند و سعي ميكنند تا او را از روي صندلي به زير آورند كه با اعتراض مرحوم معين الرعايا مواجه شده و ميشوند كه مي گويد ببچه كاري نداشته باشيد ، او مهمان امام حسين است و حق دارد هر جا و صد البته بر روي صندلي من بنشیند و متعاقب آن نيز ، وقتي خود بر روي صندلي مینشیند ، كودك را كه همان عبدالله طبيب زاده حكيمي و در واقع داماد بعدي او و همسر دخترش اشرف الملوك ميباشد ، بغل كرده و تا پايان مراسم در روي زانو و بغل خود جاي ميدهد .
به نقل از شجره خانوادگي به كوشش مرحوم سرهنگ يحيي شهيدي رضوان الله العالي عليه كه خداوند قرين رحمت و آمرزش الهيش كند و همين لحظه با ملائك كروبي ، حضرت محمد ( ص ) ، حضرت علي عليه السلام و ائمه اطهار محشور بدارد ، در صفحه 1106 ميخوانيم :
آقاي عبدالله طبيب زاده حكيمي متولد سال 1293 ، پس از دريافت ديپلم از اداره دارائي قزوين استخدام شد و در سال 1313 به خدمت نظام وظيفه احضار گرديد ، دو سال بعد با درجه ستوان سومي وظيفه در آموزشگاه گروهباني لشكر اول خدمت كرد . ايشان در 1315 پس از خاتمه نظام مجددا به شغل اوليه برگشت و در مدت 7 سال در اداره دارائي قزوين مشاغل مختلفي را احراز كرد و در سال 1322 وزارت دارئي بمنظور اجراي قانون مصوبه مجلس شوراي ملي مبتنی بر نظارت وزارت دارائي بر مخارج وزارت خانه ها مسابقه اي بين كارمندان داوطلب واجد شرايط ترتيب داد و هشت نفر ار آنان را انتخاب نمود تا در سمت « ناظر مالي » به ساير وزارت خانه ها مامور شوند .
آقاي طبيب زاده جزو هشت نفر اول انتخاب شد و از قزوين به تهران منتقل گرديد و در مقام ناظر مالي مامور به وزارت خانه ها انجام وظيفه مي كرد ، ايشان در وزارت خانه هاي جنگ ، كشور ، وزارت كشاورزي ، راه و اداره تسهيلات ارتش نظارت مالي را بعهده داشت و ضمنا نماينده وزارت دارائي در كميسيون ترفيعات افسران ارتش بود تا در مورد مطالبات و بدهي افسران واجد شرايط ترفيع اظهار نظر كند . آقاي طبيب زاده پس از انجام ماموریت هاي محوله بوزارت دارائي فرا خوانده شد و مسئول فروشگاه هاي وزارت دارائي كه در تهران و شهرستان ها بود ، گرديد تا در سال 1340 با 45 سال سابقه رضايت بخش خدمتي بازنشسته شد و متعاقب آن به كار هاي اجتماعي ، اقدامات بپاد ماندني خداپسندانه پرداخت كه خداوند قرين رحمت و آمرزش نمايد .
ب : فرزندان به ترتيب سن
- نوجوان ناكام علي طبيب زاده حكيمي .
- نو جوان ناكام محترم طبيب زاده حكيمي .
- آقاي محسن طبيب زاده حكيمي همسر خانم شكوه ( معصومه ) مقدم فرزند مرحوم نصرت الله مقدم طراح پروژه كارآفرين ، اشتغال زا و فراملي مركز تمدن جهان و پايتخت هنر ، موسس و دبيركل جامعه قزوينيان ، اولين تشكل مردمي شهر و استان قزوين .
- آقاي محمود طبيب زاده حكيمي همسر خانم شكوفه اصلاني فرزند مرحوم امان الله اصلاني .
- آقاي مهرداد ( احمد ) طبيب زاده حكيمي همسر خانم زهره عسگري فرزند مرحوم سرهنگ مهندس عباس عسگري . عضو هيئت مؤسس جامعه قزوينيان ، اولين تشكل قانوني و مردمي شهر و استان قزوين
- آقاي پرویز ( ابوالقاسم ) طبيب زاده حكيمي همسر خانم فاطمه بغدادي فرزند مرحوم نورالله بغدادي .
- خانم سهيلا طبيب زاده حكيمي همسر كاپيتان ناصر سهي راد فرزند سرهنگ عباس سهي راد .
پ : عروس خانم ها به ترتيب زمان ازدواج
- خانم شكوفه اصلاني فرزند مرحوم امان الله اصلاني همسر آقاي محمود طبيب زاده حكيمي .
- خانم زهره عسگري فرزند مرحوم سرهنگ عسگري ، همسر آقاي مهرداد ( احمد ) طبيب زاده حكيمي
- خانم شكوه ( معصومه ) مقدم فرزند مرحوم نصرت الله مقدم ، همسر آقاي محسن طبيب زاده .
- خانم فاطمه بغدادي فرزند مرحوم نورالله بغدادي ، همسر آقاي پرویز ( ابوالقاسم ) طبيب زاده حكيمي .
- خانم آذين ساري اصلاني فرزند آقاي مهندس ايرج ساري اصلاني همسر آقاي آرش طبيب زاده حكيمي عضو سابق تيم ملي والیبال جوانان كشور .
- خانم شهناز احمدي فرزند آقاي علي احمدي ، همسر آقاي آراد طبيب زاده حكيمي .
ت : داماد
- .تیمسار سرتیپ خلبان ناصر سهي راد بازنشسته نيروي هوائي جمهوري اسلامي ايران و خلبان پرواز هاي برون كشوري .
- آقاي مهندس بهزاد يزدان دوست همسر خانم ثمره طبيب زاده حكيمي ، فرزند آقاي محسن طبيب زاده حكيمي
ث : نوه ها به ترتيب سن ،
- آقاي آرش طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي محمود طبيب زاده حكيمي همسر خانم آذين ساري اصلاني .
- آقاي آراد طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي محمود طبيب زاده حكيمي همسر خانم شهناز احمدي .
- خانم دكتر لادن سهي راد فرزند كاپيتان ناصر سهي راد .
- خانم موگه طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي مهرداد طبيب زاده حكيمي .
- خانم ليدا سهي راد فرزند آقاي ناصر سهي راد
- آقاي سالار طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي محسن طبيب زاده حكيمي .
- خانم ثمره طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي محسن طبيب زاده حكيمي .
- خانم زنبق طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي مهرداد طبيب زاده حكيمي .
- آقاي حسين طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي پرویز طبيب زاده حكيمي .
- خانم شينا طبيب زاده حكيمي فرزنده آقاي آراد طبيب زاده حكيمي
ج : نتیجه ها به ترتيب سن ،
- آقاي هيراد طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي آرش طبيب زاده حكيمي .
- دوشيزه هانا طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي آرش طبيب زاده حكيمي .
- دوشيزه شينا طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي آراد طبيب زاده حكيمي .
چ : برخي از ويژگي هاي استثنائی و ويژه مرحوم آقا عبدالله طبيب زاده حكيمي .
- تلاشگر براي ايجاد زمينه آرامش زندگي از نقطه نظرات معنوي و مادي در دوران حيات .
- عاشق بي قرار فرزندان .
- علاقمند به اقوام و فاميل ( چه بسا در اولين سالهاي زندگي مبادرت به اجاره ده و روستائی ميكرد تا همه فاميل در ايام سه ماهه تابستان گرد هم آيند و با مهرباني و خوشي ايام بگذرانند ) ..
- جستجو گر براي ايجاد زمينه و برگزاري گردهمائي هاي خانوادگی و فاميلي و اصلاحا” برگزاري هاي مهمانی .
- فداكار ( نه بلكه ايثار گر ) در كليه امور مادي .
- مصمم ، معتقد به انجام فرائض ديني ، تاًسيس مساجد و عضويت در چندین گروه هيئت امنائی مساجد از جمله مساجد خيابان آذربایجان تهران ، خيابان قصرالدشت تهران ، مسجد قائم خيابان ( قائم ) داريوش گوهر دشت كرج .
- عضو خانه و مدرسه دهها مدرسه ، دبستان و دبيرستان ( يكي از خاطرات ياد شده در همين مورد اين بود كه مقرر بود براي كودكان بي سرپرست و يتيم جهت رفاه و شادابی آنان صد ها دست لباس رايگان تهيه شود ، مرحوم طبيب زاده در اين امر در نقطه اول حركت بود و چه بسا با مقامات عاليه كه خداي ناكرده نابخرد و خدا نشناس بودند ستیز ميكرد تا رضايت خدا و بچه يتيم ها تامين شود ، در همين مورد رياست وقت مجلس سنا وقت به او قولي جهت تامين لباس داده بود كه اين وعده و وعيد اميدوار كننده فرزندان يتيم به ماه ها طول كشيد و عيد نزديك مي شد و لذا مرحوم طبيب زاده با پرخاشگري و اعتراض خواهان وفاي بعهد شد كه نتيجتا به او حواله اي دادند ، مرحوم طبيب زاده با خوشحالي و بدون اينكه متن حواله را بخواند به بازار رفت تا از حواله شونده ، لباس هاي دوخته شده فرزندان يتيم را بگيرد ، غافل از اينكه با شگفتي و تعجب متوجه شد كه بجاي صد دست لباس به او حواله صد عدد مداد داده اند، با عصبانیت به مجلس برگشت و با اصرار و پافشاری موفق بديداررئيس گرديد و بعد شرح واقعه …….. كشيده اي زير گوش خاطي زد ….. البته كه خداوند هميشه ياورش بود و وقتي مقرر شد تا اور را بدليل اهانت به مقام والاي رياست مجلس سنا به شهري دور دست تبعيد كنند ، اينكار بوقوع نپيوست و متعاقب آن بيش از صد دست لباس دريافت كرد و فرزندان يتيم را در شب عيد خوشحال نمود .
- ذكر خاطره اي ديگر از صد ها خاطرات اين بزرگ مرد را در ذيل بدين جهت مي آورد تا ان شا الله رهرو خدمت و وظيفه ديگر علاقمندان به خدمت شود :
- ايام عيد نوروز سال 1335 بود و مرحوم طبيب زاده ناظر مالي وزارت راه و مستقر در اداره راه شهرستان قزوين بود ، براي محسن ، محمود ، مهرداد و پرويز لباس شب عيد كه سخت بدان متعهد و معتقد بود لباس دوخت ، لباس از جنس پارچه متداول آن زمان و بنام پارچه قهوه اي رنك راه ، راه كازروني بود . محسن طبيب زاده ميگويد : من و برادر ها مسرور از پوشيدن لباس نو كه اکثرا نيز بخاطر رشد سريع دوران جواني و جلوگيري از كوچك شدن لباس ها ، با دوختي بزرگتر از معمول بود دم درب منزل ايستاده بوديم تا مهماناني كه گروه به گروه براي تبريك عيد نوروز ، از اقصي نقاط شهر هاي قزوين ، زنجان ، ابهر ، تاکستان و کارگران را ه ها براي ديدن پدر مي آمدند استقبال كنيم و خبر ورود شان را بپدر بدهيم . يكباره خيابان شهرداري فعلي قزوين كه منزل ما در انتهاي آن بود مملو از كارگران و خدمه و كاركنان اداره طرق و شوارق و يا باصطلاح امروزي اداره راه و ترابري شد ، جالب توجه اين كه همه كسانيكه براي تبريك پدر آمده بودند و شايد تعدادشان بيش از 1000 نفر بود ، همان لباسي را پوشيده بودند كه ما بچه هاي ( باصطلاح رئيس اداره ) پوشيده بوديم و همان پارچه اي را دوخته بودند كه ناظر مالي اداره راه و ترابري براي فرزندان خود سفارش داده بود و بعد ها فهميديم كه گفته بود فرزندان من همان خدائي را دارند كه مردم عادي و كارگران زحمت كش دارند و لذا هيچ گونه فرقي بين فرزندان من با آنها نيست و نخواهد بود
-
- سال 1340 يا 41 بود ، مرحوم طبيب زاده از سوي اهالي تهران ، بويژه از سوي انجمن هاي محلي كه آگاهي به توان و روحيه كاري و مبارزاتيش داشتند ، بعنوان كانديدا نمايندگي مجلس شوراي ملي در انتخابات شركت كرد ، موقعيت بسيار حساسي بود ، طرفداران مرحوم طبيب زاده براي اينكه بمجلس برود و از حق و حقوق آنان دفاع كند ، خيلي تلاش ميكردند ، تلاششان هم چشمگير و در مقام يك فرد منفرد غير مشابه با ديگران بود ، روز ها گذشت و زمان راي گيري رسيد ، پدر را بطروق مختلف احضار كردن و تذكر دادند تا از داوطلبي منصرف شود ، او كه مردي مصمم و راسخ بود زير بار نرفت و بالاخره راي گيري عليرغم همه محدوديت ها انجام شد ، دو روز بعد از اتمام راي گيري باز احضارش كردند و فردي صاحب منصب و مشهور زمان با ناراحتي از او جويا شد كه گزارش شده است شما بالاي 5 هزار راي فقط از منطقه بيسيم نجف آياد راي آورده ايد ، شما كه منزلتان در غرب تهران و در خيابان قصرالدشت و طوس است ، بگوئيد در بيسيم نجف آباد چه نقشي و فعاليتي داشته ايد ؟ و در پاسخ شنيدند كه فرمود ، اصولا من تا بامروز حتي براي يكبار هم كه شده باشد به بيسيم نجف آباد نرفته ام و نميدانم كدام نقطه است ، ولي فكر ميكنم ، مردم خودشان فهيم و با درايتند و وقتي تشخيص دهند كسي ميتواند برايشان كار كند باو راي ميدهند و منهم شايد اين افتخار نصيبم شده باشدكه مورد اعتماد مردم قرار گرفته ام ، روز ها گذشت وحتي يك راي مرحوم طبيب زاده هم اعلام نشد و ظاهرا از صندوق درنيامد .
- يكي از شهرداران شهرداري تهران كه در منطقه شميران و منطقه 1 كار ميكرد ، وقتي كه به عضويت هيئت مديره ترمينال جنوب ، در انتهائي ترين نقطه تهران كه از نظر آب و هوا غير قابل مقايسه با آب و هواي منطقه سبز و خرم شميران بود درآمد ، ميگفت با اينكه هواي اين منطقه بدليل حضور بيش از 1700 اتوبوس ، سواري كرايه و ميني بوس و وسايل ديگر مملو از دود گازوئيل است ، به منطقه شميران ارجعيت دارد .سئوال شد ، دليلش چيست ؟ با خنده و خوشروئي همراه با تقدير از مرحوم طبيب زاده گفت : بخاطر اينكه از دست آقاي طبيب زاده نجات پيدا كردم ، هر روز لااقل بيش از يك پنجم امور خدماتي و اجرائي منطقه ما از نظر مرمت اسفالت ، جدول كاري ، درخت كاري ، رفت و روب ، برف روبي در زمان زمستان و موارد ديگر اختصاص به انجام درخواست ها و دستورات پيگيرانه آقاي طبيب زاده ميافت ، ما در واقع فكر ميكرديم كه اگر اين دستورات را انجام دهيم ، كار هاي مورد خواسته و موارد شخصي او را انجام داده ايم غافل از اينكه هيچوقت كار هائي كه از شهرداري و يا سازمان هاي مشابه ميخواست ، مربوط بخواسته هاي شخصيش نبود و همه درخواست ها مربوط بمردم و اهالي محل و اهالي شهر و منطقه بود ويكروز كه از او سئوال كردم ، بالاخره آقاي طبيب زاده بفرمائيد تا ما لااقل يك كار براي شخص شما انجام بدهيم ، در جواب گفت : هر وقت همه كار هاي مردم را انجام داديد ، ما هم مسائل اجتماعي و خدماتي خودمان را با شما مطرح ميكنيم . يادش گرامي باد .
- عاشق امام حسين عليه السلام و مصمم بر برگزاری مراسم سوگواري و روضه خوانی ، فاتحه اهل قبور و صدقه و انفاق .
- تلاشگر براي رفع كدورت هاي فاميلي و بویژه اختلافات خانوادگی و خواستار واقعي صميمت و همبستگی فيمابين فرزندان بود .
- سپاس گزار هرگونه خدمات ريز و درشت اشخاص و سپاس گذار بودن از همه آنان ، بطوريكه مستمراً و دقیقه به دقیقه از تك ، تك فرزندان ، عروس خانم ها و داماد و نوه ها و نتیجه خود تقدير ميكرد و ضمن آرزو دعای خير و جبران آن از سوي خدا ( بعضا نيز از كساني كه برایش خدمات كرده بودند ) حلاليت میطلبید و درخواست گذشت و عفو ميكرد .
- هرگز و هرگز كساني را كه شايد نا بخردانه به او بي احترامی كرده باشند نفرین نكرد و حتي گلایه نكرد و در عوض براشان طلب آمرزش و دعای خير كرد .
- از كساني كه از باب وظيفه ميبايستي به او احترام بگذارند و در زمان سلامت و بویژه در وقت بيماري از وي عيادتي كنند ، نا خواسته و خواسته به وظايف خود عمل كردند ، هرگز گلايه نكرد و دلتنگي خود را آشکار و هویدا ننمود .
- با هوش ، باسواد ، با انديشه هاي بالا .
- خوش خط و زيبا نويس و داراي سبكي خاص از براي خود
- اكثر مردم در تعريف و تمجید وي ، او را متشخّص ، با اصالت ، خوش خط و بزرگ ميناميدند
- پدر، نمونه بسيار نادري از ادب و احترام بود بطوريكه ميتوان به جرا”ت ادعا كرد كه در تمام دوران بيش از 80 سال زندگيش هرگز و هرگز و حتي براي لحظه اي استراحت هم كه شده باشد ، پايش را در نزد اشخاص و بویژه فرزندان و نوه و نتیجه اش دراز نكرد .
- از همه و در دوران زندگي و بعد از مرگش نيز وصيت كرد كه همه و علي الخصوص فرزندانش با هم دوست و پشتيبان همديگر باشند
- تا آخرين لحظات زندگي براي مردم و بويژه براي خانواده خود كاركرد و لحظه اي كوتاهي نكرد ، چنانچه آخرين رقم مبارزه و تلاشش براي ايفاي حق مردم و جلگويري از سود جوئي افراد سود جو را ميتوان چند ساعت قبل از فوتش دانست .
- روز قبل از فوتش به فرزند بزرگترش آقاي محسن طبيب زاده گفت كه امشب بيا بمنزل نرو و نزد ما باش ، زیرا ممكن است كه من فردا در بين شما نباشم و اضافه كرد ، من بهيچ كس بدهي مالي ندارم ، حتي فيش هاي آب و برق و تلفن را نيز امروز پرداخت كردم ولي اگر كسي از شما بابت موردي خود را طلب كار از من دانست و ادعا كرد ، وظيفه داريد كه بدون بررسي و درخواست مدرك و سند هرآنچه كه ميخواهند به آنان پرداخت كنيد . وي در وقت فوت فقط خانه اي داشت كه شرعاً و عرفا و به اداي وظيفه تقديم مادر شد و در حساب بانكيش عليرغم داشتن ده ها شغل و امکانات وسیع مالي و اداري فقط 20 هزار تومان موجود بود ولي ميدانيم كه حساب معنوي او در نزد خدا مملو از ايثار ، خدمت به مخلوق ، خدمت به خانواده و فرزندان و مردم بود ، يادش گرامي باد و ان شا اله راهش رهرور همه مردم خوب و بويژه رهرو فرزندان ، نوه ها و نتیجه اش باشد ، خداي اور را قرين رحمت و آمرزش كن و با حضرت محمد ( ص ) ، حضرت علي عليه السلام و حضرت امام حسين عليه السلام و ائمه اطهار محشور بدار.
ح : وفات
مرحوم آقا عبدالله طبيب زاده حكيمي در روز صبح روز دچار سکته مغزي ( ناشي از تنش هاي كاري شد) و بكما رفت و سه روز بعد از بستری شدن در بيماستان طوس بتاريخ 30/4/1374 ( بعد ار 81 سال زندگي با عزت و شرف ) دارفاني را وداع گفت و جان بجان بحق تسلیم نمود ، خداوند قرين رحمت و آمرزش قرار دهد .
روز 30/4/67با تجلیل فراوان جنازه مطهرش به بهشت حضرت زهراء عليها سلام منقل گرديد و با انجام مراسم كفن و دفن در قطعه 76 رديف 79 شماره 1 بهشت زهراء عليه السلام مدفون گرديد .
و مراسم شب سوم او در مسجدارضا ( ع ) مورخ 2/5/74 برگذار شد .
افسوس كه از دستش داديم و انقدر كه شایسته و لايقش بود او را نشناختیم و صد افسوس كه بعد از فوتش نيز لياقت پيروي از اهداف و نظرات و خواسته او را نداريم و صد افسوس كه همچنان در غفلت بسر مي بريم و قدر آنان كه زنده اند نمي دانیم ولي وقتي كه از نزد مان دور شدند و در گوري آرمیدند ، جند صباحی به ذكر محسناتشان میپردازیم و آرام ، آرام در ندانستن ها و قدرنادانستي ها و قدرناشناسي ها غرق ميشويم ، زيرا اين گردونه و اين دوره تسلسل همچنان تا ابد ادامه دارد ، مگر اينكه روح و روان مادر و پدر بر ما احساس شود و در محسنات وي غوطه ورد گرديم
فاتحه اي نثار همه درگذشتگان خود و همچنين فاتحه اي نثار پدر و مادري مهربان و نمونه من تلاوت بفرمائید .
سروده اي از استاد دكتر محيد پور احمدي (مهاجر )
یا لطیف
آن عبد نکونام مهاجر , که نمرده ست , و پیوسته به الله , همو هست , حکیمی
مزد عمل نیک همان مرد الهی است که از لطف خدا,نسل طبیب , زاده حکیمی
محسن پسرش زاده شده و داد شکوه و ثمره , اشرف شد و سالار حکیمی
همیار مقدم شد و ویترین تمدن به جهان داد . تقدیم به ارواح معینی و حکیمی
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی در همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم