۱۹/۱۲/۸۶ وجه تسمیه نام عزیز ایران افسانه ای ، مراسم و آئین نوروزی



تنها از سال ۱۹۳۵ میلادی است که بر طبق تقاضای دولت وقت، نام سرزمینی که ما در آن زندگی می کنیم به "ایران" تغییر اسم داده است
.


 

 

 





 

 

در واقع واژه "ایران" به جای واژه پرس (به لهجه فرانسوی)، پرشیا (به لهجه انگلیسی) و … که همگی از "پرسیس" یونانی گرفته شده اند، آمده است.

ایران در یک کلام یعنی سرزمین آریایی ها.

واژه ایران به ایرانی باستان aryanam ،به فارسی باستان ariya ، به اوستایی airyaو به فارسی میانه eranتلفظ می شود.

واژه ERAN ترکیبی ازER و پسوندAN است و به معنای "منسوب به قوم "ER" است. بنابراین اران و با تلفظی که ما امروزه می گوئیم، ایران، یعنی محلی منسوب به نژاد "ایر" یا محل آریائیان.

از طرفی به گفته بعضی از محققین "ایر" در لغت به معنی فروتن و آزاده است و جمع آن، ایران به معنی فروتنان و آزادگان است.

در اوستا هم ایران نام سرزمینی است که مردمی شریف، نجیب، نژاده و اصیل در آن زندگی می کنند. اوستا در بخش وندیداد از جایی به نام "ایرانویج" نام می برد که مرکز اصلی ایرانی ها است.
ایرانویج تغییر یافته واژه "ائیرینه وئجه" است. در سانسکریت واژه بیجه به معنی تخم است و از این رو خاورشناسان "ائیرینه وئجه" را به معنی "سرزمین تخمه و نژاد آریائی" گرفته اند.

در واقع نام سرزمینی است که ایرانیان نخست به آن جا رفتند و از آن جا تدریجا پیش رفتند و سراسر ایران زمین را گرفتند و بعدها همه ممالکی که در تصرف آنان بود، ایران نامیده شد.

در اوستا وقتی درباره ایرانویج سخن می رود، صحبت از جایی است بسیار سرد و شاید به خاطر همین سرماست که ایرانی ها کوچ کرده اند.

در وندیداد آمده: "نخستین جا و سرزمین نیکویی که من، اهورامزدا آفریدم، ایرانویج بود که از رود "ونگوهی دائیتی" آبیاری می شود."

و در متون پهلوی آمده که "ونگوهی دائیتی" همان "وهرود" است و در جای دیگر آمده که وهرود، رود جیحون (اکسوس) است.

نام ایرانویج در اوستا و کتب پهلوی بارها ذکر شده و دانشمندان احتمال می دهند که مکان آن اطراف خوارزم و جیحون باشد.

در زمان ساسانیان سرزمین ایران به نام ایرانشهر ( eran-star) و ایرانی به نام ایرانشهری ( eransatrik ) معروف بودند.

اما آن چه که به نام فلات ایران می شناسیم، منطقه وسیع و بلندتر از مکان های پست اطراف است که در آسیای جنوب غربی شامل قفقاز، ترکستان و افغانستان و ایران کنونی بود و قبل از مهاجرت آریائیان به این سرزمین، اقوامی از نژادهای مختلف در آن می زیستند و منطقه ای که امروز ایران نام دارد جزو قسمتی از بخش غربی و تا حدی جنوبی آن و در حدود ۶۳% تمام آن است.

منابع:

                        لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا

                      روزگاران، دکتر عبدالحسین زرین کوب، انتشارات سخن

                      دانشنامه مزدیسنا، دکتر جهانگیر ارشیدری، نشر مرکز

                      ایران باستان، م. موله، ترجمه ژاله آموزگار، انتشارات توس

                      ایرانویج، دکتر بهرام فره وشی، انتشارات دانشگاه تهران

                      زندگی و مهاجرت آریائیان، فریدون جنیدی، نشر بلخ

                        گردآوری: آرش نورآقایی

 



 

روزگارانی( در مرز هزار سال پیش) کشورهای با فرهنگ آن دوران چون : یونان، مصر،  روم، بابل، کلده، آشور و سراسر جزیره العرب به خدایان دست ساز خویش چون : بعل، مردوک، آشور، شینتو(Shinto )، شیوا، لات، منات، عزی و هبل روی می آوردند، نیاکان فرزانه ما یکتا پرست و خدا شناس بودند و تشنگان دانش و شناخت را از آبشخور خرد و اندیشه ی والای خوش سیراب می ساختند. در همه کارهای خود به سه ریشه : اندیشه ی نیک، گفتار نیک، کردار نیک به درستی باور داشتند و کارهای خودرا از روی این سه ریشه انجام میدادند.

 

روزگاری که در بین هیچ کشور و ملتی خداشناسی در بین نبود، ایرانیان هوشمند با آموزش و پرورش و پیامبر ایرانی، بهترین جمله خشنه تزه اهورا مزدا (بنام خداوند بخشنده مهربان ) بر زبان می راندند و با نام خداوند یکتا کارهای خود را آغاز می نمودند و جهانیان را به شگفتی وا می داشتند. از برکت های همین آموزش ها بهداشت را رعایت می کردند و آب را به هیچ وجه آلوده نمی ساختند. در همان دوران که هیچ یک از کشور های جهان، خواندن و نوشتن نمی دانستند، ایرانیان ۳۲ حرف دین و دبیره را پدید آورده و با آن می نوشت. گاه شمار را در مرز ۱۲ تا ۱۰ هزار سال پیش پدید آ وردند و روزهای هفته و بخش کردن سال به دو پاره (تابستان بزرگ از آغاز فروردین تا پسین روز مهر ماه و زمستان بزرگ از آغاز آبان ماه تا واپسین روز اسفند ماه .)

 

در سراسر گیتی هیچ توده و تیره ای به اندازه ی ایرانیان به گاهشماری و تاریخ نگاری دلبستگی نداشته و هیچ ملتی چون ایرانیان دارای آن همه سنجش های اندازه گیری زمان از سده ها و هزاره ها و سالها خورشیدی و قمری گوناگون سالها، ماه ها، هفته ها، روز، ساعت، دقیقه و … با نام و نشان های جداگانه نبوده است. پیشرفت دانش اختر شناسی وبه ویژه کرنولوژی وتاریخ گذاری در ایران باستان وروشن ساختن درازی سال خورشیدی با چنان ژرف نگری وباریک بینی انجام شده که به راستی شگفت آور است در حالی که بیشتر توده ها وتیره ها بخش کردن سال ،ماه ،هفته رانمی دانستند؛ در ایران چندین گونه دستگاه گاهشماری و چند دسته نام برای ماه های دوازده گانه و برای هرروز ماه نامی و برای هر روز هفته نامی دیگر داشته و کبیسه در ۸۵۰۰ سالل پیش با هوش و اندیشمندی زرتشت ساخته شد. روزهای هفته آمریکائیان و اروپائیان از نام روزهای هفته ایرانیان گرفته شد؛ برای نمونه در ایران باستان؛ روز یکشنبه را خورشید_روز دوشنبه را ماه_روز و … می گفتند که غربی ها از ایرانیان گرفته و به نام های: سان دی؛ مان دی و… نامیدند.

 

ایرانیان هوشمند از ده هزارسال پیش به دانش پزشکی و داروهای گیاهی پی برده بودند و شکافتن و دوختن زخمها و بیرون آوردن بچه از پهلوی مادر را به خوبی آموخته بودند. برای نمونه: هنگامی که مادر رستم (رودابه) درد زایمان گرفتبه وسیله پزشک دانشمند ایرانی به نام  thrit و دانشمند بزرگ دیگر ایرانی به نام (شئن مرغ saena-maregha) با به کاربردن شیره هئوم Haoma ؛ خنجری را گند زدایی کرده و پهلوی رودابه را شکافتند و بچه را بیرون آورده و پارگی را دوختند که این کار هم انگیزه شگفتی بسیار در جهان آن روز شد. زیرا هم بچه تندرست بیرون آورده شد و هم زخم پهلوی رودابه به زودی خوب شد. باید دانست که پس از گذشت هزاران سال این دشواری برای مادر ژول سزار قیصر روم پیش آمد و تا آن روز پزشکان رومی بویی از شکافتن و دوختن زخم ها نبرده بودند؛ ناگزیر از پزشکان ایران یاری خواستند و این پزشکان نامی ایران بودند که بچه را (ژول سزار را ) از شکم مادر بیرون آوردند و بدبختانه این کار استادانه پزشکان ایرانی به نام (سزاریون) نامبردار شد؛ در حالی که بایستی این کار به نام (رستمیون) نامیده می شد. (تاریخ طب در ایران پیش از اسلام نوشته دکتر نامور ایران به نام دکتر نجم آبادی).

 

ایرانیان هوشمند در مرز ده هزارسال پیش سرودن شعر را به خوبی می دانستند و آشو زرتشت کتاب مقدس گات ها را به زبان شعر سروده و شاعرانی بزرگ نیز در ایران بوده اند که به خوبی و روانی شعر می سرودند. (کتاب هشت هزار سال شعر پارسی در ایران ؛ نوشته دکتر رکن الدین همایونفر در دو جلد ) و نیز به فلزکاری بیش از ده هزار سال پیش آشنا بوده و کوره های ذوب فلزات داشتند و فلزهای گوناگون را در هم آمیختهف ؛ فلزات دیگری پدید می آوردند (کتاب هفت هزار سال فلز کاری در ایران ؛ نوشته استاد محمد تقی احسان ؛ انتشارات علمی و فرهنگی ).

 

ملت فرزانه ایران همانگونه که گفته شد از هزاران سال پیش ؛ دین؛ فرهنگ؛ دانش و هنر و صنعت های گوناگون را به جهانیان آموخته و با همه فراز و فرودهایش ؛ روی پای خود چون کوهی استوار و پا برجا ایستاده و از آموختن و آموزاندن به ملت های دیگر دریغ نکرده اند. ایرانیان از روزگار مادها به ساختن پیل الکتریکی و از به هم پیوستن آنها برق پدید آورده و آن را بوسیله دو سیم وارد دستگاه آبکاری کرده و فلزات را آب طلا و آب نقره می دادند (برای آگاهی بیشتر به کتاب گنجینه تاریخ ایران ؛جلد سوم بخش مادها؛  ص ۵۶۷ و ۵۶۸ نگاه کنید.) برای نخستین بار یک باستان شناس آلمانی به نام ویلهم کونیک؛ یک پیل الکتریکی اشکانیان را پنجاه سال پیش در مرز ایران و عراق در دهکده ای در پیرامون بغداد در کلبه یک کاهن یا کیمیاگر ایرانی به دست آورد. پس از سه هزار سال که ایرانیان به ساختن پیل الکتریکی پی برده بودند؛ شخصی به نام لوئجی گالوانی دانشمند ایتالیایی در سال ۱۷۸۶ میلادی پدید آورد که از هر دیدگاه همانند پیل های ساخته شده در ایران سه هزار سال پیش بود.  دست سازهای پارسی و مادی چون: سنگ تراشی؛ معماری؛ اسلحه سازی؛ زرگری تا پارچه بافی؛ فلزکاری ؛ کاشی سازی و ساختن ابزار خانگی چون :صندلی و تختخواب و میز و گلدان های مرمری و ظرف ها و پیکرهای فلزی و بافتن قالی های رنگارنگ و گرانبها زبانزد همه مردمان کشورهای آن روزگار بوده است. باید دانست که برخی از این صنایع را ازکشورهایی که زیر فرمان شاهان ایران بوده چون: بابلی ها؛ فنیقی ها؛ مصری ها و یونانی ها فرا گرفته و تکمیل می کردند. از سویی دیگر ایرانیان هوشمند از هزاران سال پیش به موسیقی دلبستگی داشته و تار و تنبور می ساخته و از آنها سود می جسته اند تا آنکه باربدها و نکیساها را پرورش دادند. نا گفته نماند از پیل مزبور که دربالا گفته شده ضبط صوت و پخش صوت پدید آورده بودند که در شماره بعد از آن سخن به میان خواهد آمد. پس چه جای آن است که نادانسته و تاریخ نخوانده ؛ ایرانیان پیش از اسلام را نادان و بی تمدن و بی فرهنگ بدانیم؟

نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۸۶ساعت توسط پارسی پاد |

تمدن باستان (بخش دوم)

 

صدور تمدن و دانش و فرهنگ ایران به همه جهان همه دانشمندان باستان شناس و مردم شناس و پژوهشگران و تاریخنگاران نامدار جهان چون :هرودوت؛ پلوتارک؛ افلاطون؛ ارسطو؛ پروفسورهرتسفلد؛ سرآرتورکیث؛ گیرسمش؛ کریستن سن؛ اردشیر خبر داد و… هم رای و هم صدا نظر می دهند که تمدن و فرهنگ و هنر از کرانه خاورمیانه سرچشمه گرفته که ایران سهمی بزرگ به اندازه هفت دهم آن راپدید آورده است. اگر بیگانگان نادان چون اسکندر مقدونی و دیگران در یورش های خود ؛ کتابخانه های ایران را که در بر دارنده آگاهی های گسترده از پیشرفت های علمی و فرهنگی و فنی و هنر بود به آتش نمی کشیدند و از بین نمی بردند ؛ امروز نیازی به کاوش ها و کند و کاوهای پرهزینه نبود. اسکندر پس از گشودن ایران ؛ دستور داد همه کتابهای پر ارج پزشکی؛ علمی؛ فنی و هنری را از کتابخانه های ایران برداشته و به یونان فرستاده و بازمانده را به آتش کشیده. از برکت همان کتابهای پر ارج ایرانی؛ ارسطوها؛ افلاطون ها؛ ادیسه ها؛ پدیدار گشتند و تمدن و فرهنگ ما به نام آنها نگاشته شد و غربی ها تمدن جهان را از یونان دانستند؛ در حالی که همه فرهنگ و تمدن یونان از ایرانیان است.

 

پروفسور هرتسفلد و سرآرتورکیث؛ ایران را مرکز تمدن و فرهنگ پیش از تاریخ می دانند و در این باره چنین می گویند : {از این که فلات ایران در واپسین مرحله عصر حجر (در واپسین هزاره پنجم پیش از میلاد ) تمدنی بسیار پیشرفته بوده هیچ تردیدی نیست }. پروفسور گردن چایلو می گوید: " اسب برای نخستین بار در فلات ایران اهلی شده است " در غاری که در این پسین نزدیک کرمانشاه  به وسیله فرانک هول استاد دانشگاه وراین تگزاس پیداشده؛ استخوانهای اسب در پیدایش کند و کاو با بازمانده های انسان های ۲۰٫۰۰۰  سال پیش یافت شده است (بررسی های تاریخی شماره مخصوص؛ تاریخ زندگی اقتصادی  روستائیان ایران ) ۸۰۰۰ سال پیش از میلاد پدید آوردن گونه های دهنه و زین و رکاب از ایرانیان است. برای نخستین بار ایرانیان تخم یونجه؛ گل لاله؛ گل سرخ؛ یاسمین و درختان میوه ای چون: بادام؛ گردو؛ انجیر؛ انار؛ هلو؛ انگور و داروهای ارزنده مانند: ترنجبین؛ شکر؛ تیغال؛ بازریچه؛ بارزرد؛ مازو؛ وسمه را در ۶۰۰۰ سال پیش ایرانیان به اروپا و جاهای دیگر جهان بردند (مجله دانشمند ۱۳۸ و کتاب نقش ایران در تمدن اسلامی نوشته دکتر علی سامی ) در جنوب کوه های زاگرس و شمال خوزستان در ۱۳۰ کیلومتری اندیمشک؛ کاوش های علمی که در زمینه پیوستگی بین کشاورزی کهن و نوین ایران انجام شده در این کاوش ها؛ نشان هایی از گندم و نباتات مربوط به ۸۰۰۰ سال پیش به دست آمده است. در همین کرانه سنگ آسیاب نیز برای خرد کردن و آرد نمودن غلات و حبوبات و برخی از نباتات پیداشده است. نشانه هایی که در این بررسی علمی به دست آمده بیشتر مربوط به ۹۰۰۰ تا ۷۵۰۰ سال پیش از میلاد بوده است (مجله دانشمند شماره ۱۳۸ و کتاب تاریخ تمدن و فرهنگ ایران؛  انتشارات اقبال ص ۱۲۲ و ۱۲۳ ).

 

ایرانیان در فن آبیاری و کندن کاریز (قنات) پیشگام تر از همه ملتهای جهان هستند و این فن نخست از ایران به ترکستان و آفریقا برده شد. دانشمندان با هم هم رای هستند که سرچشمه آسیاب بادی از ایران می باشد بنا به نوشته هرودوت و تاریخنگاران کهن؛ ایرانیان نخستین ملتی هستند که از نیروی باد برای بدست آوردن انرژی و بالا کشیدن آب از چاه و آرد کردن گندم سود جسته اند (بررسی های تاریخی شماره مخصوص؛ سهم ایران درتمدن جهان ) پروفسور پوپ در کتاب (شاهکارهای هنری ایران می نویسد): "مدارک موجود انگیزه اثبات فرضیه های چندین سال پسین است بر این که کشاورزی و صنایع پیوسته به آ ن یعنی کوزه گری و بافندگی و قالی بافی و فن پزشکی از فلات ایران آغاز شده است" ( بررسی های تاریخی و سهم ایران درتمدن جهان ).

 

یافته هایی که در قلعه جرمو و تپه گوره و تپه حسنلو و دیگر جاهای ایران یافت شده که در کوهستان های ایران برپا شده بودند از چند راه روشن می سازد که تمدن ایران دست کم ۵۰۰ سال از مصر و ۱۰۰۰ سال از هند و ۲۰۰۰ سال از چین پیشتر بوده است (بررسی های تاریخی وتاریخ تمدن و فرهنگ ایران ).

 

ایرانیان نخستین ملتی هستند که به صنعت نساجی (پارچه بافی ) پی بردند و در هیچ جا بهتر از صنعت نساجی نمی توان که روح کنجکاوی و پیشرفته و تازه جو و پیشرفت خواه ایرانی را دید. کند و کاوی که در سال ۱۹۵۰ در غار کمربندی در نزدیکی دریای خزر به وسیله پروفسور کارلتون کون انجام شده  روشن می سازد که ایرانیان پشم گوسفند و بز را در همان دوره غارنشینی به صورت پارچه می بافتند و دیرینگی این پارچه را با آزمایش با کربن ۱۴ چیزی در مرز ۶۵۰۰ سال پیش از میلاد با ۲۰۰ سال کم و بیش تعیین شده است.

 

در کند و کاوهای پسین که در کرانه های گوناگون ایران انجام شده؛ لنگر ها و دوک های نخ تابی به دست آمده که گواه بر وجود کارگاه های نساجی در ایران آن زمان می باشد. ایرانیان نخستین مردمی هستند که نمد و گلیم و پس از آن قالی بافی را آغاز کردند. اکنون که قالی های روزگار هخامنشی در( پازیریک ) به دست آمده پیشگام بودن ایران را دراین صنعت به گونه ای کامل روشن می سازد همه هنرمندان جهان هم رای هستند که قالی های ایرانی به عنوان زیباترین چیزی که تاکنون به دست بشر ساخته شده به خوبی مورد پزیرش است. در یکی از تالارهای کاخ کسری؛ فرش (بهارستان) گسترده شده بود که ۲۶ متر درازا و ۲۴ متر پهنا داشت و با گوهر های گرانبها انواع گل ها را روی آن بکار برده بودند که برگ گل ها از زمرد؛ غنچه ها از مروارید و یاقوت و دیگر گوهر ها ساخته و بافته شده بود.

 

ایرانیان در صنعت نخستین فن رنگرزی؛ صباغی رنگرزی پارچه ها؛ سرامیک و لعاب و در فن بوجود آوردن رنگ های زیبا بر سفال و کاشی پیشگام و استاد و صادر کننده این صنایع و هنر به جهان بوده اند (تاریخ ایران از ماد تا پهلوی و تاریخ تمدن و فرهنگ ایران و سهم ایران در تمدن جهان و بررسی های تاریخی شماره مخصوص ).

 

مینا کاری که یک رشته از صنعت لعاب دادن روی ظروف سفالین است به گفته همه پژوهشگران در ایر ان پدید آمده و به کشورهای جهان برده شده است و همین ایرانیان بودند که روشن درست کردن رنگهای ثابت و زیبا را با سود جستن از رنگ های فلزی گوناگون و چند بار سود جستن از کوره را با درجه گرماهای گوناگون آموختند و همین کار را روی ظروف فلزی نیز انجام دادند.

 

 آراستن طلا و نقره و برنج نیز از ایرانیان است که از این ایران به میاندورود و مصر و سوریه برده شد و عرب ها این فن را عجمی می نامند. وقتی که این صنعت را ایرانیان به ونیس بردند و در آنجا رواج دادند؛ شناخته شد که در واقع از تیره ایرانیان گرفته شده است.

 

مراسم و آئینهای نوروزی

   دلارا نگارنده

 چها شنبه سوری یا جشن سوری

 آتش در نزد ایرانیان باستان مقام بسیار والایی داشت انها آتش را به نوعی فرزند اورمزد می دانستند و عقیده داشتند که می تواند ناپاکیها را ، پلیدیها و تاریکیها را از میان ببرد . بنابر این در میان جشنهای مهم ایرانیان به جشنهای مخصوص آتش بر خورد می کنیم و از ان میان دو جشن آتش از بقیه معروفتر و مهمترند : جشن سده و جشن سوری . بطور کلی ایرانیان پیش از فرا رسیدن هر جشن مذهبی ،به آتشکده ها می رفتند و به نیایش می پرداختند اما رسم آتش افروزی پیش از عید بسیار کهنه و قدیمی است و حتی به دوران هند و اروپایی بر می گردد . واژه سوری صفت پهلوی  " سوریک"  است در زبان فارسی گل سوری به معنی گل سرخ است این آتش در دوره ساسانیان  گویا در شب آغاز « همس پت میدم گاه » ششمین گاهنبار افروخته می شد . انتخاب این زمان برای این جشن شاید برای شاید از این جهت بود که تصور می شد فروهرها با دیدن دود و اتش جایگاه دودمان خویش را خواهند شناخت و بدان سو پرواز خواهند کرد .

 1-آجیل مشگل گشا

 یکی از سنتهای قابل توجه در شب چهار شنبه سوری تهیه آجیل مشگل گشاست . این آجیل با تشریفات خاصی تهیه می شود و به عنوان نذر تقسیم می گردد . این رسم همان نماد تقدیم هدایایی است که رای فروهرها در نظر گرفته می شد تا موجب خوشنودی آنها گردد این آجیل در واقع همان " لرک " یا اجیل گاهنبار هاست . شامل : پسته، بادام، سنجد، گردو، کشمش، برگه هلو، انجیر و خرما تشکیل شده است البته امروزه نارگیل ، قیسی ، مویز و نبات به ان اضافه شده است .

 2- فالگوش و فال کوزه

 در گذشته نه تنها دختران و زنان ،بلکه مردان نیز زیر بامها یا در جاهای خلوت می ایستادند تا شایر فروهر هایی که به خاندان خود وارد شده اند چیزی به   نجوا از آینده ی آنان بگویند . رسم فالگوش ایستادن هنوز در میان ایرانیان و خصوصا دختران دم بخت باقی مانده است .

 فال کوزه نوعی تفأل زدن از طریق اشعار است. امروزه زر تشتیان این مراسم را در ماه تیریعنی در جشن تیرگان برگزار می کنند . فال کوزه بیشتر جنبه سر  گرمی دارد .مراسم فال کوزه امروزه تشریفات سابق را ندارد و به این طریق انجام می شود که هر کس چیزی که نشانه او محسوب می شود مانند انگشتر ، حلقه، سنجاق یا غیره در کوزه می اندازد ،سپس اشعاری که امروزه اشعار حافظ است بر کاغذ های کوچکی نوشته تا می کنند و در داخل کوزه می اندازند . پس از آن دختر نابالغی دست در کوزه کرده، یک قطعه شعرو دوباره دست در کوزه کرده یک شئ در می آورد ، شعری که از کوزه بیرون اورده شده فال صاحب شئ محسوب می شود .

 4- کجاوه بازی و شال اندازی

 این مراسم اینک در آذربایجان  و روستاهای نزدیک تهران اجرا می شود . به این شکل که جوانان با جعبه های کوچک و کاغذ های رنگی کجاوه ای می  سازند و با ریسمانی انرا می بندند و بعد به روی بام خانه ها رفته کجاوه را از کنار پنجره ها می ا ویزند در این حال صاحب خانه شیرینی یا خشکبار در کجاوه ها می ریزند و صاحب کجاوه ا نرا با لا می کشد در رسم شال اندازی جوانان شالهای خود را پایین می اندازند و صاحب خانه گاه شیرینی یا پیراهن یا دستمال یا چیز دیگری در ا گذاشته گره می زند . کسانی که شال یا کجاوه می اندازند نباید دیده یا شناخته شوند آنان در واقع یاداور نمادهای فروهر ها  هستند   

 مراسم چهار شنبه سوری در طهران

 در میدان ارگ طهران ، توپ قدیمی و بزرگی بود بنام توپ مروارید شبهای  چهار شنبه سوری زنان و دخترانی که حاجتی  داشتند ازتوپ بالا میرفتند و بر روی آن می نشستند .

 شاید قدیمی ترین مراسم چهار شنبه سوری که هم چنان باقی مانده است همان افروختن آتش و پریدن از روی آن باشد تقریبا در تمام ایران مردم با بوته هایی که از بیابان فراهم میکنند آتش می افروزند و یکی پس از دیگری از روی آن می پرند و در همان حال می خوانند : «زردی من ازتو ، سرخی تو از من» سپس خاکسترها را جمع کرده از خانه خارج می کنند و کسی که خاکسترها را می برد در با زگشت در می زند از او می پر سند از کجا آمده ای ؟ پاسخ می دهد از عروسی بعد می پر سند چه آوردهای ؟ می گوید : « تندرستی »

 5- قاشق زنی

 جوانان چادری بر سرکرده ، قاشق و کاسه ای به دست می گیرند و به درب منازل می روند و با صدا در آوردن کاسه و قاشق از صاحب خانه می خواهند که چیزی به آنها بدهد .

 6- حاجی فیروز ( آ تش افروز )

 پیک های مشهور نوروزی در هر شهر بودند که نه تنها یاد آور نقش همان آ تش افروز های قدیم بودند ، بلکه حاملان اعلام شادی به مردم نیز بودند

آتش افروز آ مده              سالی یک روز آ مده

آتش افروز صغیرم            سالی یک روز فقیرم

روده و پوده آ مده            هر چی نبوده آ مده

***

ارباب خودم      سلام علیکم

ارباب خودم      سرتو بالا کن

ارباب خودم      لطفی به ما کن

ارباب خودم      بزبز قندی

ارباب خودم      چرا نمی خندی

***

بشکن بشکنه        بشکن

من نمی شکنم       بشکن

اینجا بشکنم          یار گله داره

اونجا بشکنم         یار گله داده

این سیاه بیچاره    چقدر حوصله داره

***

حاجی فیروزه        سالی یه روزه

همه میدونن           من هم می دونم

تم هم می دونی      عید نوروزه

سالی یه روزه        حاجی فیروزه

 7- سبزه

 8- خرید لباس نو

 9- خانه تکانی

 10- سمنو پزان

 11- سفره هفت سین

 12- مراسم تحویل سال

 13- مراسم سیزده به در


حاجی فیروز:


حاجی فیروزه، سالی یک‌روزه
ارباب خودم سلام و علیکم ارباب خودم سرتو بالا کن
ارباب خودم بزبز قندی ارباب خودم چرا نمی خندی

و یا:
آتش افروز آمده، سالی یک روز آمده
آتش افروز صغریرم سالی یک روز فقیرم
روده و پوده آمده هر چی نبوده آمده.

آمدنف حاجی‌پیروز یا حاجی‌فیروز یا آتش‌افروز که با لباسف سرخرنگ و شلیته و کلاهی دراز و رنگی و باز هم بیشتر سرخ‌فام و دایره زنگی یا زنگدار کوچکی در دست و چهره‌ای دود زده و پیش از نوروز با آواز خوانی و پایکوبی و دست‌افشانی پیروزی بهاری بر سرمای زمستانی را مژده می‌دهد و آمدن نوروز پیروز و جشن عید را جار می‌زند نیز از نشانه‌های است که شادمانی نوروزی و بایستگی بشادی نشستن در نوروز را به همگان نوید می‌دهد. درباره پیدایش حاجی فیروز زیاد ننوشته‌اند ولی نگارنده و گردآورنده این جستار در در جایی خواندم و یا از بزرگواری شنیدم که حاجی فیروز نمود سیاووش می‌باشد که با سرفرازی از آتش بیرون آمده‌است. رخت سرخ رنگ تن او نیز نشانگر شراره‌های آتشی‌می‌باشد که او با سرفرازی و تندرستی از آن گذر کرده و با شادی از آن بیرون آمده‌است. البته پرفسور فرهنگ‌مهر ایرانشناس نامی، با گمان‌زنی، سنت حاجی‌فیروز را به زمان عمر‌ابن عبدالعزیز نسبت می‌دهند. در باره این مورد در بخش نوروزی همین نشریه و هنگامیکه از کوسه برنشین یا میر نوروزی سخن می‌رود بیشتر خواهیم نوشت.
بهر روی شادروان انجویفف‌شیرازی آمدن حاجی پیروز را نشانه آمدن عید می‌داند و در این باره می‌نویسد:
"‌ظاهر شدن حاجی فیروز در تهران و آذربایجان، نوروز نثار در قزوین، عروس گلی در گیلان و خواندن اشعاری در تعریف نوروز، آمدن عید را مژده می‌دهند.)

میر نوروزی یا کوسه بر نشین:


میر نوروزی یا کوسه برنشین که بهار نشین هم خوانده شده‌است از رسم هایی می‌باشد که ایرانیان در هنگام نوروز برگزار می‌کردند. این رسم بدینگونه بود که در روزهای نوروزی برای ایجاد شادی و شادمانی بیشتر در میان مردم، شخص خنده دار یا مضحکی را مانند شاهان و امیران می‌آراستند و او بیشتر سوار بر خر و گاه اسب به کوچه و خیابان می‌آمد و در حالیکه بسیاری از نوکران و چاکران پیرامونش را گرفته بودند به مسخرگی می‌پرداخت و به هر کسی دستوری می‌داد و باج و خراج می‌گرفت و ….
یکی از پزشکان هم میهن درباره این رسم که خود در سال ۱۳۰۲ خورشیدی و در بجنورد برگزاریش را بچشم خود دیده‌است می‌نویسد:
"‌… در دهم فروردین دیدم جماعتی کثیر_(گروهی زیاد)_ سواره و پیاده می‌گذشتند. یکی از آنها با لباس‌های فاخر بر اسب رشیدی نشسته و چتری بر سر افراشته بود. جماعتی هم سواره در جلو و عقب او روان بودند. یک دسته هم پیاده بعنوان شاطر و فراش بودند که بعضی چوب در دست داشتند و بر سر هر چوبی سر حیوانی از قبیل گاو و یا گوسفند بود. یعنی استخوان جمجمه‌ی حیوانی و این رمز آن بود که امیر از جنگی فاتحانه برگشته و سرهای دشمنان را با خود می‌آورد. دنبال این جماعت، انبوه کثیری از مردم متفرقه‌ی بزرگ و خرد روان بودند و هیاهوی بسیار داشتند. تحقیق کردم، گفتند در نوروز یک نفر امیر می‌شود و تا سیزده عید، حکمفرمای شهر است, به اعیان و اعزه‌ی شهر حواله نقد و جنس می‌دهد که همه کم یا زیاد تقدیم می‌کنند. باین طریق که مثلا حکمی می‌نویسد برای فلان متعین_(پولدار)_ که شما باید سدهزار تومان تسلیم صندوق‌خانه کنید. البته مفهوم این است که سد تومان بدهید, این سد تومان را کم و زیاد می‌کردند ولی بهر حال چیزی گرفته می‌شد. غالب اعیان به رضا و رغبت چیزی می دادند، زیرا جزو عادات عید نوروز و به فال نیک می‌گرفتند. از جمله به ایلخانی هم مبلغی خواله می‌دادند که می‌پرداخت. بعد از تمام شدن سیزده عید، دوره‌ی امارت او بسر می‌آمد و گویا در یک خانواده این شغل ارثی بوده‌است."
دکتر فرهنگ‌مهر، هنگامیکه درباره زمان پیدایی حاجی فیروز گمان زنی می‌کند، می‌آورد:
"‌سنت حاجی فیروز ممکن است به زمان عمرابن‌عبدالعزیز خلیفه اموی برسد. آمده‌است که در زمان این خلیفه اموی مرد کوسه‌ای را که گندمگون، خوشرو و گشاده زبان بود و خوشقدم شناخته شده‌بود به "میر‌نوروزی" بر می گماشتند، بر الاغی سفید سوار کرده و در شهر می گرداندند. در جلوی او مردی با جامه و در پشت او مردی که چتر سفیدی را بالایف‌سر میر‌نوروزی نگاه می‌داشت حرکت می‌کردند و بدنبال آنها مردم شادی و پایکوبی می‌کردند. میر نوروزی کلاغ سیاهی که پایش بسته بود در دست چپ داشت و نشانه‌ای بود از سپری شدن سختی و سردی زمستان، و باد‌بزن سفیدی در دست داشت که آنرا می‌جنباند. باین معنی که غم و اندوه اهریمنی را با سپیدی اهورایی از همه دور کند. مردمی که بدنبال میر نوروزی حرکت می‌کردند، دنبال سور و سات بودند. این مراسم سیزده روز بدرازا می‌کشید."

در زمان یکی از خلیفه‌های اسلامی حادثه‌ای روی داد که شاید اندکی به واژه و نام "میمنت" که در تاتر روحوضی یا تخته حوضی ما بکار می‌رود و حاجی فیروز نیز باز گردد. رویداد از این قرار بود که در هنگام برگزاری جشن نوروز خلیفه با جامه‌ای زربفت بر تخت می نشست و کسی که از آوای خوشی برخوردار بود و بخوش قدمی شهرت داشت و "میمنت" نامیده می‌شد، اجازه واردشدن می‌خواهد و پس از اینکه خلیفه به‌او اجازه ورود می داد از او می‌پرسید :"از کجا می‌آیی و چه پیامی داری؟ و میمنت ترانه خوان تبریک نووروزی می‌خواند. در هنگامه یکی از این ترانه خوانی‌ها، ردای متوکل خلیفه عباسی بپایش گیر می‌کند و بزمین می‌افتد. خلیفه خرافه‌ پرست افتادنش را از بدقدمی میمنت دانسته دستور کشتن او را می‌دهد. میمنت که باهوش و حاضرجواب باشد با تیز هوشی می‌گوید،: ای خلیفه انصاف بده آیا دیدن من برای شما بد‌یمن بود بود که بسلامت از زمین برخاستید و یا دیدن شما برای من که حالا باید کشته‌شوم. خلیفه از این حاضر جوابی میمنت خوشش می‌آید از کشتنش در می‌گذرد.

سیزده بدر، به آب سپردن سبزه‌های بوروزی و سبزه گره‌زنی:
سیزده بدر
سال دگر
بچه بغل
خونه شوور(شوهر)
جشن نوروز دوازده رووز به درازا می‌کشید و در سیزدهمین روز خانواده‌ها گروهی به بیروون از شهر و ده می‌رفتند و در دشت و دمن به شادی و شادمانی و پایکوبی و دست‌افشانی می‌پرداختند و می‌پردازند.
در روز سیزده نوروزی که سیزده بدر نامیده می‌شوند خانواده ها بیشتر بگونه ای گروهی به دامنه کوه و دشت و هامون می روند و با شادی و شادمانی روز خود را سپری می‌کنند. در این روز سبزه‌هایی را که پیش از نوروز روویانده بودند به آب روان می‌سپارند.
رسم است که در این روز دوشیزگان سبزه گره می‌زنند و همزمان با گره زدن سبزه و ترانه‌وار این سرود را می‌خوانندإ
سیزده بدر سال دگر بچه بغل خونه شوور(شوهر)



نوروز تنها جشنی است که یک جشن کوچک تر ( چهارشنبه سوری ) به پیشواز آن می آید و جشنی دیگر ( سیزده به در ) به بدرقه آن. در واقع نوروز مقدمه و موخره ای دارد که خود آنها به تنهایی از جشنهای دیگری چون شب یلدا مفصل ترند. اما به غیر از چهار شنبه سوری و سیزده بدر که هر یک آداب خود را دارند، نوروز در گذشته دارای آداب چندی بوده است که امروز فقط برخی از آنها برجای مانده و پاره ای در دگر گشت های زمانه از بین رفته اند. از رسم های بجا مانده یکی راه افتادن حاجی فیروز است. حاجی فیروزها با چهره سیاه کرده و لباسی به رنگ قرمز همراه با کلاه دوکی شکل قرمز ، دایره و دنبکی به دست می گیرند، به خیابان می آیند و به رقص و شیرینکاری و خواندن اشعاری با ریتم و آهنگ رقص می پردازند : حاجی فیروزه، سالی یه روزه، همه می دونن، منم می دونم، عید نوروزه. ارباب خودم سلام علیکم، ارباب خودم سر تو بالا کن، ارباب خودم منو نیگا کن، ارباب خودم لطفی به ما کن. ارباب خودم بزبز قندی، ارباب خودم چرا نمی خندی؟ بشکن بشکنه بشکن، من نمی شکنم بشکن، اینجا بشکنم یار گله داره، اونجا بشکنم یار گله داره! این سیاه بیچاره چقد حوصله داره. در کشورهای دیگر حاجی فیروز ایرانیان با لباس قرمز و صورت نقاشی شده به رقص و پایکوبی میپردازد. خانه تکانی خانه تکانی از دیگر آئین های نوروز است. ده پانزده روز مانده به نوروز خانه تکانی شروع می شود. در این آئین، همه وسایل خانه گردگیری و شستشو می شود و پاک و پاکیزه می گردد. چنان زوایای خانه را می روبند که اگر تا یک سال دیگر هم آن زوایا از چشم خانم خانه پنهان بماند یا فرصت پاکیزه سازی آنها به دست نیاید، قابل تحمل باشد. وسواس برای این پاکیزه سازی تا به حدی است که در و دیوار خانه اگر نه هر سال، هر چند سال یکبار نقاشی می شود. پس از خانه تکانی، نوبت سبزه کاشتن می شود. مادران حدود یک هفته مانده به نوروز، مقداری گندم و عدس و ماش و شاهی در ظرف هائی زیبا می ریزند و خیس می دهند تا آهسته آهسته بروید و برای سفره نوروزی آماده گردد. یک هفته پیش از آغاز سال نو، زمان ارسال کارت تبریک ها فرا می رسد. فرستادن کارت تبریک برای همه دوستان و آشنایان یک کار مرسوم است. اقوام و دوستانی که در دیگر کشورها یا شهرها زندگی می کنند، جای خود دارند. چهارشنبه سوری در این زمان دیگرچهارشنبه سوری فرا رسیده و باید از روی آتش پرید. چهار شنبه سوری خود به مثابه یک جشن مستقل، آداب خود را دارد. آتش افروختن و پریدن از روی آتش، خوردن آجیل چهارشنبه سوری و… در چهارشنبه سوری همچنین آئین هائی چون فالگوش نشینی، قاشق زنی، بخت گشائی، کوزه شکنی، رفع نحسی و مانند آنها رسم بوده است که امروز دیگر چندان باب نیست و اگر باشد در برخی روستاهاست. پس از چهار شنبه سوری، نوروز فرامی رسد. آماده کردن سفره نوروزی، خرید میوه و شیرینی و آجیل ، آماده شدن برای تحویل سال، دعای تحویل سال، دید و بازدید عید، عیدی دادن و عیدی گرفتن همه در طول روزهای عید انجام می شود. دعای سال تحویل یا مقلب القلوب والابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حوّل حالنا الی احسن الحال
سفره هفت سین سفره هفت سین شامل سبزه، سنجد، سیر، سماق، سرکه، سمنو، سیب که هفت چیز که با حرف سین شروع میشود است.در سفره هفت سین همچنین میوه و گل و شیرینی های سنتی و همچنین ماهی قرمز و سبزی خوردن و قرآن و آینه نیز قرار میدهند. همچنین در لابلای قرآن اسکناسهای نو میگذارند تا بعد از تحویل سال به عنوان عیدی به بچه ها بدهند. دید و باز دید دید و بازدید رفتن تا پایان روز ۱۲ فروردین ادامه دارد. اما معمولاً در همان صبح نوروز به دیدن اقوام نزدیک، مانند پدر و مادر، پدر بزرگ و مادر بزرگ، پدر و مادر زن یا شوهر، عمه، عمو، خاله، دائی و… می روند. روزهای بعد نوبت اقوام دورتر فرا می رسد و سر فرصت به دیگر اقوام و دوستان سر می زنند و دیدارها تازه می کنند. حتی اگر کسانی در طول سال به علت کدورت هایی که پیش آمده از احوال پرسی یکدیگر سر باز زده باشند، این روزها را فرصت مغتنمی برای رفع کدورت می شمارند و راه آشتی و دوستی در پیش می گیرند. از آنجا که مدارس در ایام نوروز تا ۱۴ فروردین تعطیل است، فرصت خوبی برای سفر کردن به دست می آید. پس گروه کثیری از مردم به شهرهای دیگر و نقاط خوش آب و هوا ی کشور که در ایام نوروز از آب و هوای معتدل برخوردار است، سفر می کنند. اما این سفرها نیز خالی از دید و بازدید نیست. مردم به دیدار یکدیگر می روند و دیگران را به شام و ناهار دعوت می کنند. سفرهای زیارتی نیز که از قدیم الایام مرسوم بوده، همچنان رونق دارد. به این معنی که عده زیادی شب عید به قم یا مشهد می روند و پس از یکی دو روز به خانه و کاشانه خود باز می گردند. اما آداب و سنن مربوط به نوروز در گذشته بیش از امروز بوده است. تا همین چند دهه پیش در برخی نواحی ایران، نوروزی خوانی مرسوم بوده است. در گیلان و مازندران و آذربایجان، از حدود یک ماه پیش از فرارسیدن نوروز، کسانی در روستاها راه می افتادند و اشعاری در باره نوروز می خواندند. اشعاری که بنا بر تعلقات مذهبی شیعیان با مضامین مذهبی آمیخته بود و ترجیع بند آن چنین بود: باد بهاران آمده، گل در گلستان آمده / مژده دهید بر دوستان، … این پیک های نوروزی در مقابل نوروزی خوانی از مردم پول یا کالا می گرفتند و سورسات نوروزی خود را جور می کردند. تا همین چند دهه پیش در برخی نواحی ایران نوروزی خوانی مرسوم بوده است. تا چهل پنجاه سال پیش به راه انداختن « میر نوروزی » نیز یکی از آئین های رایج بوده است. داستان میر نوروزی این است که در پنج روز آخر سال اداره و فرمانروایی شهر را که به طور معمول در دست حکام است، خلاف آمد عادت به فردی از پائین ترین قشرهای اجتماعی می سپردند و او نیز چند تن از مردم عوام را به عنوان خدم و حشم و عامل خود انتخاب می کرد و فرمان های شداد و غلاظ علیه ثروتمندان و قدرتمندان می داد. آنها نیز در این پنج روز حکم او را کم و بیش مطاع می دانستند و تنها در موارد پولی به چانه زدن می پرداختند. پس از آن پنج روز نیز میر نوروزی مطابق سنت از مجازات معاف بود و هیچ کس از او بازخواست نمی کرد که چرا در آن مدت پنج روز چنین و چنان کرده است. حافظ در این بیت به عمر کوتاه آدمی، عمر کوتاه گل و عمر کوتاه سلطنت میر نوروزی اشاره دارد: سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی

که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی   

 


 

 

 

دیدگاه‌تان را بنویسید: