شناسنامه پایتخت هنر



پایتخت هنر و هنرمندان ایران و اقوام عالم .احداث ۶۴۰۰ سوئیت هنرمندان صنایع دستی با هدف معرفی و ارتقای فرهنگی ایرانی و افزایش جاذبه های گردشگری

 

 

 

 

 

پایتخت هنر و هنرمندان ایران و اقوام عالم .احداث ۶۴۰۰ سوئیت هنرمندان صنایع دستی با هدف معرفی و ارتقای فرهنگی ایرانی و افزایش جاذبه های گردشگری

 


 

در هریک از سرزمین های ۱۱۷ گانه  مذکور ، سوئیت هائی هنری از باب حضور و اسکان هنرمندان صنایع دستی پیش بینی  شده است که با ملحوظ داشتن معماری خاص و سنتی مربوط به هر از سرزمین ها، متراژی به عنوان محل سکونت هنرمندان و خانواده آنها و متراژی برای کارگاه و متراژی برای فروش فیزیکی صنایع دستی در نظر گرفته خواهد شد .

 

برحسب مطالعات اولیه، بررسی نیاز ها و لحاظ داشتن رهنمود بزرگان، تعداد این سوئیت ها حدود ۶۴۰۰ سوئیت برای حضور دائم و یا دوره ای هنرمندان فرهیخته ای خواهد بود که طی شرایطی ویژه و براساس انتخاب هیئت بزرگ داوران بین المللی از بین هنرمندان ایران و اقوام عالم  برحسب ضوابط و تشریفاتی مدون انتخاب خواهند شد.

متراژ تقریبی این سوئیت ها با در نظر گرفتن ۵۰ متر برای اسکان، ۵۰ متر برای کارگاه و ۵۰ متر برای فروش و عرضه تولیدات، متراژی برابر ۱۵۰ متر میباشد که ضرورتاً برای صنایع دستی کوچک و بزرگ متراژ کارگاه و فروشگاه متفاوت میباشد  که این متراژ بر حسب نوع صنعت دستی و تصمیم دفتر فنی متغیر خواهد بود .

 

متراژ تقریبی کل بنای مورد نظر برای ۶۴۰۰ هنرمند، مساحتی معادل ۰۰۰/۹۶۰ مترمربع در سایت خواهد بود .

 

با اینکه تعداد صنایع دستی در ایران بالغ بر ۱۸۵ نوع و در کشور هائی دیگر همچون چین و هندوستان بالغ بر ۳۰۰ نوع میباشد، در ذیل به نمونه هائی از این صنایع دستی که در سایت حضور خواهند داشت و یقیناً با حضور سلاطین هنرهای دستی و نظایر آن و نیز محصولات دستی، جاذبه جلب گردشگر و هنردوستان را صد چندان خواهند کرد، اشاره میگردد .

 

 

آئینه تراشی .آئینه کاری . ابریشم بافی آیئینه دوزی .اجاق قراقی اهرامی .

بامبو بافی . برگ بافی بافت پارچه با الیاف پنبه ای ، پشمی و غیره . برزنت بافی .

پاپینه ماشه پتو بافی . پولک دوزی . پته دوزی . پوستین دوزی پادری و کف پوش اتومبیل .پرده بافی . پیکر تراشی .پلاس بافی ( لته بافی ) .

تراش روی شیشه . ترمه بافی . تذهیب . تشعیر . تخت کشی گیوه . تندیس سازی .

جواهر سازی . جاجیم بافی . جنده کاری ( قلم زنی برجسته ) .

چادر شب . چیغ بافی . چاروق دوزی . چاقو سازی . چادر بافی . چوقا بافی . چاپ سیلک . چهل تکه دوزی ،. چفیه بافی . چنچه دوزی . چنته بافی . چاپ شابلون . چاپ باتیک

حصیر بافی . حوله بافی .

خاتم سازی ،  خاتم دوزی ، خراطی ، خوش دوزی،  خاصه دوزی .  خطاطی . حوش نویسی .  خورجین بافی .

دستبافی . دارایی بافی .دلوچه سازی .ده یک دوزی .

ریزه کاری چوب . روکاری . رنده بافی . رویه چینی گیوه .

زری بافی . زینت آلات محلی . زیلو بافی .

سرامیک سازی . سفال سازی . سوزن دوزی . سبد بافی . سراجی . سنگ تراشی . سکه دوزی .ساجیم بافی . سیاه چادر بافی . ساخت و قلمزنی .سجاده بافی . ساخت ساز های محلی . سوخت روی چوب . سوخت روی چرم . سرانداز بافی .

شیشه تراشی . شیشه بری . شیشه گری . شمد بافی . شال بافی . شعب بافی . شک بافی . شیریکی پیج بافی .

صنایع دستی .  صنایع دریایی  صنایع دستی تکمیلی و تلفیقی

طلا کوبی روی فولاد . طراحی فرش .

ظریف دوزی .

عروسک دوزی . عروسک سازی . عریض بافی . عیا بافی . علامت سازی .

فلز کاری . فیروزه تراشی . فیروزه کوبی .

قاب سازی . قالی بافی . قلاب دوزی . قلاب بافی . قرقره بافی . قلمکار سازی . قیطان دوزی . قالب تراشی . قفل سازی .

کلاه مالی . کاشی سازی کانوا بافی .

گلدوزی . گلابتون دوزی . گبه بافی .گلیم بافی .گرگور بافی . گره چینی . گلیج بافی . گچ بری . گل و مرغ سازی

لباس های محلی .

محصولات بافتی مبل سازی . منبت کاری . ملیله دوزی . منگوله بافی . مینیاتور سازی . مینا سازی .مشبک کاری روی چوب . مشبک کاری روی فقلز . معرق کاری . معرق کاشی . مروارید بافی .موج بافی . منجوق دوزی . میل بافی . مقنعه بافی . محرق مس کوبی .

نقاشی روی کلاه نارک کاری چوب . نقره سازی . نقره کوبی روی فلزات . نقاشی روی بوم . نقاشی روی چوب .نقاشی روی چرم . نقاشی روی شیشه . نقاشی روی صدف .نقاشی – خطاطی . نقشه کشی فرش . نمد مالی . نما آهنگ سازی ( کیلیپ سازی ) .

ورشو سازی . ورنی بافی .

یراق دوزی . یلمه بافی .

هنر قصه نویسی . هنر نویسندگی ، هنر تهیه کنندگی . هنر کارگردانی فیلم و سریال . هنر کارگردانی صحنه های تلویزیونی . هنر مجری گری ، هنر ساخت شهرک های سینمائی . هنر نور پردازی . هنر فیلمبرداری . هنر گرافیک . هنر بازیگری . هنر نوازندگی موسیقی ( انواع ساز های ایرانی و غیر ایرانی ) . هنر نور پردازی . هنر خوانندگی . هنر تهیه کلیپ های و نما آهنگ های تلویزیونی و انینترنتی ، هنر برنامه نویسی و تهیه سایت های تلویزیونی . هنر برنامه نویسی و تهیه صفحات وب . هنر مدیریت اینترنتی . هنر تهیه و برگزاری همایش های  کوچک . بزرگ . هنر اجرای موسیقی های کلاسیک . هنر اجرای موسیقی های سنتی . هنر اجرای موسیقی های بومی و محلی

 

 

حضور دوره ای و اسکان هنرمندان

 

منتخبین  صاحب نام ایران و جهان  و  گزینش و انتخاب آنان وسیله هیئت داوران بین المللی در پایتخت هنر و هنرمندان جهان ، که بعضا برای دنیا شناخته شده و یا ناشناس بوده اند ، سبب میگردد که محل اجرای پروژه مادام العمر مرکز تدن جهان و پایتخت هنر در ایران افسانه ای ، به مرکز پژوهش و فرهنگ شناسی جهان مبدل گردیده و جاذب ده هزار فرهیخته و فرهنگ دوست ایران از سراسر جهان شود .

 

در اینجا موقع را معتنم شمرده و تقاضا دارد  با رجوع به صفحه معرفی مفاخر ایران  در سایت www.TabibZadeh.com ، چنانچه هنرمندی را در شهر و دیار خود میشناسید که در رشته های صدر الذکر تبهر و شایستگی دارد ،  معرفی فرمائید تا در فرصت مناسب و به بایستگی از آنان تجلیل بعمل آورده و به جهان و جهانیان معرفی شوند .

یقینا پاسخ شما به این درخواست نشانه فرهنگ دوستیتان به هنر و هنرمندان و تکریم فرهیختگان در قید حیات میباشد .

 

زیرا

حضور انسان در هنر و صنایع دستی بی بدیل و بدیهه سازی و بدیهه بافی یکی از مهم ترین بخش های هنر میباشد  و دستی که هنر را اجرا میکند دستی است که متصل به یک عالم دیگر است و هنرمند فقط یک انسان نیست ، بلکه آمیخته با حق است و این حضور ازرشمند هنر و هنرمندان است که یک اثر هنری را بی بدیل میکند و صناعت را به اوج میرساند.

حضور انسان هنرمند ، آفرینشی عاشقانه و شورمندانه است و در این آفرینش اثری خلق میشود که آدمی را از هر نقطه از دنیا جذب تماشا و دیدن میکند .

امروز اگر بخواهیم این هنر ها و صناعات احیا شوند باید از هنرمندان رشته های صنایع دستی اقوام و ملل گیتی حمایت کنیم و این حمایت ها در حقیقت زنده کردن حیات معنوی  هنر است که مسیر استعلای هنر  از تکریم آنها میگذرد .

 

واژه هنر در زبان سانسکریت،ترکیبی از دو کلمه سو به معنی نیک و نر یا نره به معنای زن و مرد است،در زبان اوستایی سین به ها تبدیل شده و واژه هونر ایجاد گشته است که در زبان پهلوی یا فارسی میانه به شکل امروزی (هنر) درآمده است که به معنایای انسان کامل و فرزانه است.

در ادبیات ایران در دوره اسلامی این معنا دوباره دگرگون شد و هنر به معنای کمال ، فضیلت ،هوشیاری،فضل،تقوی،دانش و کیاست و…به کار رفت،که دارای بار معنایی عام بود:

مجموعه هنرهای زیبا به ۷ دسته تقسیم می‌شوند:

 

۱٫       موسیقی

۲٫       هنرهای دستی مانند:مجسمه سازی، شیشه گری و …

۳٫       هنرهای ترسیمی شامل: نقاشی و خطاطی و…

۴٫       ادبیات شامل شعر و داستان، نمایشنامه ، فیلمنامه و نثر

۵٫       معماری

۶٫       رقص و حرکات نمایشی

۷٫       ۷-هنرهای نمایشی:فیلم و سینما و تئاتر و …

 

 

وجوه مشترک آثار هنری عبارت‌اند از: تخیل به عنوان مهم‌ترین عامل در شکل گیری اثر هنری است همچنین همه آثار هنری از عاطفه و احساس هنرمند سرچشمه میگیرند نه از تفکر منطقی و عقلانی او،چند معنایی بودن و منشور مانندی، وجه اشتراک سوم تمام آثار هنری است.این جنبه از خصایص آثار هنری، در واقع از دو ویژگی قبلی که برشمردیم، نتیجه می‌شود. بدین معنی که هر پدیده‌ای که عنصر اصلی سازنده آن تخیل و عاطفه باشد، بی شک نمی‌تواند معنایی منجمد و تک بعدی داشته باشد.از این روست که هر کس در برابر آثار هنری می‌ایستد، دریافت و استنباط خاصی دارد.

 

هنرهای سنتی ایران را به ۵ دسته عمده تقسیم می‌کنند:

۱.شعر و ادبیات

۲.موسیقی

۳.معماری و هنرهای وابسته

۴.نمایش‌های سنتی و آیینی

۵.صنایع مستظرفه(که بجز ۴ دسته بالا همه آثار هنری را شامل می‌شود)

در مورد هنر سخن بسیار رفته است، شاید حدود پنجاه هزار سال از عمر آن میگذرد و هنوز بسیاری از مردم درباره ی اصل و منشأ آن بحث و جدل دارند.

میخواهیم بدانیم هنر چیست و آیا هنر رابطه ای عمیق تر را بین انسان و جهان بیان نمیکند؟

 

در حقیقت آیا نقش ویژه هنر را میتوان در یک فرمول خلاصه کرد؟


آیا هنر نباید برآورنده ی نیازهای گوناگون انسان و زندگی او باشد؟


برای نمونه در گذشته ها تعریف و یا تعریفها در مورد هنر چنین بوده است: برای این که هنر را دقیقا تعریف کنیم پیش از همه لازم است که بدان همچون یک وسیله ی کسب لذت ننگریم، بلکه هنر را یکی از شرایط حیات بشری بشناسیم. بنابر این هر یک از محصولات هنر این نتیجه را دارد که گیرنده ی، تاثیر آن محصول هنری، با به وجود آورنده ی هنر و با تمام کسانی که در عصر او ــ پیش از او و یا بعد از او ــ همان تاثیر هنری را گرفته اند و یا خواهند گرفت، رابطه ی خاصی پیدا میکند. شاید یکی از بهترین راه های شناخت هنر دستیابی به آثار، نظرات و تعبیر و تفسیرهای بسیاری از اندیشمندان در گذشته و حال باشد.

 

اما اکنون مروری داریم بر نمونه هایی از این نظرها در مورد هنر که از جهات دیگر نیز مورد توجه قرار خواهیم داد.

به گفته "وینکل مان" (1767ــ ۱۷۱۷) مقصد هر هنر چیزی جز زیبایی نیست و زیبایی هم کاملا از "خوبی" مجزاست. به عقیده "بانو" (1780ــ ۱۷۱۳) هنر تقلید زیبایی طبیعت است و هدفش لذت.

به قول "گی یو" (1888ــ ۱۸۵۴) زیبایی چیزی نیست که از شئی بیگانه باشد، گیاه طفیلی نیز نمیباشد بلکه گل شکفته ی وجود است که در آن تجلی کرده است و ظاهر شده است. ولی هنر مظهر حیات عقلی و آگاهی است که از طرفی عمیقترین احساسات هستی و از سوی دیگر عالیترین و بلندپایه ترین تصورات را در ما برمی انگیزاند. هنر، انسان را از حیات فردی به حیات جمعی ارتقاء میدهد و این ارتقاء نه فقط به وسیله شرکت در تصورات و عقاید جمعی صورت میپذیرد، بلکه به وسیله شرکت در عواطف جمعی نیز عملی میگردد!


به نظر فیخته (۱۸۱۴ــ ۱۷۶۱) آگاهی بر شئی زیبا ناشی از موارد زیر است:


جهان ــ یعنی طبیعت، دو سو دارد، این دو سو، نتیجه حاصل دو امر، یکی محدودیت ما و دیگری فعالیت آزاد و نامحدود تصور ماست. به معنای اول جهان محدود است و به معنای دوم، آزاد و نامحدود.

به معنای نخستین: هر کس محدود ــ مسخ شده ــ محصور و در تنگناست و در این مرحله، زشتی را میبینیم.

به معنای دوم: کمال درونی ــ حیات ــ رشد و نمو ــ خلاقیت و شکفتن یعنی: زیبایی را مشاهده میکنیم. بنابر این، زشتی و زیبایی شئی، به عقیده ی "فیخته" وابسته به دیدگاه بیننده دارد. از این رو زیبایی در جهان وجود ندارد بلکه در روح زیبا جا دارد. هنر، ظهور و بروز این روح زیباست و مقصدش آگاهی دادن است. به عقیده شلگل (۱۸۲۹ــ ۱۷۷۸) زیبایی در هنر، به شیوه ای بس ناقص و یک جانبه و نامربوط ادراک شده است، زیبایی، نه فقط در هنر یافت میشود بلکه در طبیعت و در عشق نیز به دست می آید. چنان که زیبایی حقیقی در اتحاد هنر ــ طبیعت و عشق، خودنمایی میکند و به این دلیل، شلگل هنر اخلاقی و فلسفی را از هنر وابسته به زیبایی شناسی جدا نمیداند. به نظر آدام مولر (۱۸۲۹ــ ۱۷۷۹) دو زیبایی وجود دارد: یکی هنر اجتماعی است که انسان را چون آفتاب که سیارات را جذب میکند، به خود فرا میخواند و این، مسلما هنر عتیق است، دیگری زیبایی فردی است و تصویر آن چنانست که فرد در حین نظاره و مراقبه ی خویش آفتابی میگردد که زیبایی را جذب میکند و این زیبایی از آن هنر جدید است.

 

به عقیده "کراوزه" (1832ــ ۱۷۸۱) زیبایی حقیقی و واقعی، تجلی تصور در صورت ــ Form ــ فرد است ولی هنر تحقق زیبایی در قلمرو روح آزاد انسانی است. عالی ترین درجه ی هنر، هنر زندگانی است که فعالیت خویش را متوجه آرایش حیات میکند تا برای انسان زیبا شود.

 

به عقیده ی "ورون" (1889ــ ۱۸۲۵) هنر تجلی احساس (Emotion) است که از خارج به وسیله ترکیب خط ها ــ شکل ها ــ رنگها و یا از راه توالی اشارات و حرکات، صداها یا الفاظ اوزان (ریتم) معینی انتقال می یابد.

و یا از زبان دیگر صاحب نظران: هنر زبانی ست که یکی از چندین و چند احساس انسانی را با لحن زیبایی بیان میکند.

 

لوکاچ میگوید: آرمان هنر خودآگاهی نوع بشر است.

 

شاملوی بزرگ میگوید: آرمان هنر تعالی تبار انسان است. و یا نوشته اند: لازمه هنرمند بودن اینست که انسان احساس را بگیرد، نگاه دارد، به خاطر بسپارد و در قالب بیان ابراز کند. برخورد احساسی یا عاطفی برای هنرمند کافی نیست. هنرمند باید پیشه و یا کار خود را بشناسد، عشق بورزد و از آن لذت برد و تمام قواعد و فنون و تمام قراردادهایی را بفهمد که بدان وسیله، طبیعت را میتوان تسخیر و تابع میثاق بشری نمود.

 

و یا گفته اند: که هنر از یک نیاز جمعی مایه میگیرد ــ حتی در عصر حجر فرد جادوگر و یا پزشک ساحری بود که نیازمندی جمع را به قالب کلمات یا اشکال در می آورد. اکنون فهرست وار از دوران اولیه یا پیش قبیله ای بشر به موارد مهم پیدایی و رشد هنر میپردازیم.

 

در مورد منشأ هنر:

هنر تقریبا به قدمت بشر است. هنر شکلی از کار است و کار فعالیتی است مخصوص انسان.

بنیان گزار فلسفه ی علمی کار را چنین تعریف کرده است:

"روند کار … فعالیتی است متضمن مقصود … برای تطبیق دادن مواد طبیعی با حوایج انسان، کار شرط لازم و کلی برای مبادله Exchange ماده بین انسان و طبیعت است. شرطی ست که طبیعت به طور مداوم بر زندگی بشر تحمیل میکند و بنابراین از اشکال زندگی اجتماعی مستقل است یا به عبارتی بین تمام اشکال زندگی اجتماعی مشترک است."

انسان با دگرگون کردن شکل عناصر، طبیعت آنها را به تصرف خود در میآورد. کار، عمل تغییر دادن شکل عناصر طبیعت است. بشر همچنین آرزومند اعمال جادو بر طبیعت و کسب توانایی به منظور تغییر دادن شکل اشیاء و تحول آنها به صورتی جدید به وسیله جادو است. میل برآوردن این آرزو در پندار، همان مفهومی را دارد که کار در واقعیت! انسان از همان نخستین وهله جادوگر بوده است.

 

ابزارها:

انسان از طریق ابزار انسان شد. با ساختن و به کارگیری ابزار خود را ساخت و بارور کرد. ابزار بدون انسان و انسان بدون ابزار نمیتواند وجود داشته باشد، هر دو همزمان با یکدیگر به وجود آمدند و الزاما با یکدیگر بستگی دارند.

یک موجود زنده نسبتا تکامل یافته از طریق کار کردن با اشیاء طبیعی انسان شد و اشیاء به صورت ابزار درآمدند.

بنجامین فرانکلین انسان را به عنوان "جانور ابزارساز" تعریف کرده است. موجود پیش از انسان که در اثر تکامل به صورت انسان درآمد توانایی چنین تحولی را داشت زیرا از عضو خاصی که دستهایش باشد برخوردار بود و به کمک آن توانست به اشیاء چنگ اندازد و آنها را نگاه دارد. دست عضو اساسی تمدن و فرهنگ و آغازگر انسانی شدن است.

تردید نیست که عوامل دیگری نیز در این امر دخالت داشتند. دستگاهی از مناسبات پیچیده ــ یک کیفیت جدید ــ همواره از یک رشته علت و معلول دو جانبه ی متفاوت ناشی میشود. اما دست تعیین کننده ی مستقیم بود. توماس اکویناس Thomas Aquinas از اهمیت بی همتای دست، آن اندام اندامها به خوبی آگاه بود که در تعریف خود از انسان چنین گفت: "انسان عبارت است از عقل و دست!" آزاد شدن عقل و به وجود آمدن شعور توسط دست خود حقیقتی است.

 

گوردن چایلد Gordon Childe در کتاب داستان ابزارها مینویسد:

بشر از آن روزی توانست ابزار بسازد که پاهای جلوی او به دست تبدیل شد و با دیدن یک شئی به وسیله ی هر دو چشم توانست فاصله را به دقت تشخیص دهد. همینطور دستگاه عصبی بسیار ظریف و مغزی پیچیده، وی را قادر کرد که حرکات دست، ساعد و بازو را به نحوی کنترل کند که با آن چه به وسیله دو چشم میبیند مطابقت و سازگاری دقیق داشته باشد چرا که هیچ غریزه ی فطری به انسان نمی آموزد که چگونه ابزار بسازد یا چگونه آنها را به کار گیرد. این کارها را باید با آزمایش فرا گرفت از طریق آزمون و خطا! Trial and error با استفاده از ابزارها، نظامی از مناسبات کاملا تازه بین یکی از انواع انسان و باقی جهان به وجود آمد.

اصولا با استفاده از ابزار دیگر هیچ چیز غیرممکن نیست. فقط لازم است که انسان ابزار مفیدی را برای رسیدن یا نایل آمدن به آنچه که قبلا غیرقابل حصول بوده است بیابد.

بدینسان نیروی تازه تری برای چیره شدن بر طبیعت به دست میآید و این نیرو، بالقوه نامحدود است. در این اکتشاف یکی از ریشه های جادو و در نتیجه ریشه ی هنر نهفته است.

 

در ارتباط با پیدایش زبان:

زبان همراه با ابزارها به وجود آمد. سیر تکامل در جهت کار، مستلزم وجود دستگاهی از وسایل جدید بیان و ارتباط بود که از حد چند علامت ابتدایی مشخص بر جهان حیوانی، بهتر و بارآورتر باشد، لکن کار، نه تنها یک چنین دستگاه ارتباطی را لازم داشت، بلکه در ضمن عمل آن را نیز گسترش میداد. حیوانات چیزی برای گفتن ندارند. زبان آنها غریزی و علامتی است. دستگاهی از علائم ابتدایی برای اعلام خطر،‌جفت گیری و غیره . . . است. موجودات زنده فقط در حین کار ــ و از طریق کار ــ‌نیازمند گفت و گوی بسیار با یکدیگرند. و به همین علت زبان همراه با ابزارها به وجود آمد.

"هردر" به درستی میگوید: انسان حتی به صورت جانور نیز از زبان برخوردار بود. تمام احساسهای بدوی و خشونت آمیز و دردآگین جسم او مانند همه ی شور سرشار روح وی مستقیما از طریق فریادها، آوازها و اصوات وحش بیان میشد.

انسان فقط به واسطه ی زبان انسان است. لکن برای اختراع زبان باید‌قبلا انسان بوده باشد. بشر بدون کار ــ یعنی بدون حس استفاده از ابزارها ــ هرگز نمیتوانست زبان را از طریق تقلید‌از طبیعت به صورت دستگاهی از علائم که معرف فعالیتها و اشیاست یعنی به صورت انتزاع یا تجرید تکامل بخشد.

 

بشر مثل جادوگری، شکل جهان را با کار خود تغییر میدهد:

به یک قطعه چوب، استخوان یا سنگ آتش زنه به نحوی شکل میدهد که با الگوی آن، همگونه شود و در نتیجه برای این کار آن را به جای الگوی اصلی مینشاند. چیزهای مادی را به قالب علائم، نامها و مفاهیم درمیآورد و خودش نیز از صورت حیوان درمیآید و به انسان تبدیل میشود.

 

این جادوی نهفته در عمیق ترین ریشه های هستی بشر، که در آن واحد احساس بی قدرتی و آگاهی بر قدرت خود، ترس از طبیعت، و همراه آن توانایی چیره شدن بر طبیعت را میآفریند همان جوهر هنر است. نخستین ابزارسازی که به سنگ شکل تازه ای بخشید تا آن را به خدمت بشر بگمارد، اولین هنرمند بود. نخستین نامگذاری که یک شئی را در پهنه ی طبیعت مشخص کرد و آن را به وسیله ی علامتی تحت انقیاد درآورد و این آفریده ی زبان را به گونه ی وسیله ی قدرت در اختیار انسانها گذاشت نیز هنرمند بزرگی بود.

نخستین سازمان دهنده ای که روند کار را به وسیله ی آوازی موزون همگاه (هماهنگ) ساخت و بر نیروی جمعی بشر افزود‌پیام آور هنر بود. نخستین شکارچی که خود را به شکل حیوان درآورد و با این همذات سازی بهره زایی شکار را افزایش داد، اولین انسان عصر حجر که ابزار و یا سلاحی را با آذین خاصی علامت گذاری کرد و نخستین قبیله سالاری که پوست حیوان بر روی تخته سنگ یا کنده درخت کشیده تا حیوانات همنوع را جلب کند، جملگی نیاکان هنر بودند.

نیروی جادو

هنر ابزاری بود جادویی که در چیرگی انسان بر طبیعت و تکامل دادن مناسبات اجتماعی کمک شایانی به انسان کرد. اما اگر بخواهیم تنها به کمک این عنصر ــ یعنی جادو ــ به تبیین سرچشمه های هنر بپردازیم دست به کاری نادرست زده ایم.

 

هر کیفیتی که تازه پی گرفته باشد معلول یک رشته مناسبات جدید‌است که احتمال دارد بسیار پیچیده باشد. گیرایی اشیای براق و نورانی و درخشنده (نه تنها برای انسان بلکه برای حیوانات) و گیرایی مقاومت ناپذیر نور ممکن است در تکوین هنر نقش داشته باشد. اغواگری جنسی،‌رنگهای روشن، رایحه های تند و تحریک آمیز، پوستها و پرهای رنگارنگ خوش منظر در دنیای جانوران، جواهرات و لباسهای زیبا، کلمات و حرکات فریبنده در میان انسانها امکان دارد عامل تحریک بوده باشد.

 

آهنگ موزون طبیعت جاندار و غیرجاندار، تپش قلب، تنفس، مقاربت جنسی، تکرار موزون روندها یا عناصر و لذت ناشی از آنها، همه به علاوه آهنگ موزون کار که اهمیت آن از بقیه کمتر نیست ممکن است نقش مهمی ایفا کرده باشد. حرکات موزون به کار کمک میکند، تلاش را همنواخت میسازد و فرد‌را به گروه اجتماعی مربوط میکند. هر نوع اختلال در وزن نامطلوب است زیرا از روند زندگی و کار جلوگیری میکند. بدین ترتیب، وزن را در هنر به صورت تکرار یک عامل همیشگی و به صورت تناسب و تقارن می یابیم. به یقین نقش ویژه و تعیین کننده هنر اعمال قدرت بود ــ اعمال قدرت بر طبیعت، بر دشمن، بر همخوابه، اعمال قدرت بر واقعیت و اعمال قدرت برای تقویت جمع انسانی.

به سخره گرفتن خرافات انسان ابتدایی یا تلاشی وی برای رام کردن طبیعت به وسیله تقلید همذات پنداری، قدرت تصاویر و زبان، جادوگری، حرکات موزون جمعی و غیره، بسیار خطاست. البته چون بشر تازه آغاز به معاینه قوانین طبیعت، کشف علیت و ساختن دنیای آگاهانه ای از علائم اجتماعی، کلمات، مفاهیم و قراردادها کرده بود به نتایج نادرست بیشمار میرسید. به وسیله تمثیل گمراه شد. و پنداشتهای اساسا خطاآمیز بی شماری در ذهنش به وجود آمد (که بسیاری از آنها هنوز به شکلی در زبان و فلسفه ما باقی مانده است). معهذا انسان با آفریدن هنر راهی درست برای افزایش قدرت و پرمایه کردن زندگی خود‌یافت. مثال و دلایل بسیاری را میتوان یادآوری کرد. .

 

جادوی اصلی به تدریج به دین، علم و هنر تقسیم شد.

گرچه نخستین خصال ویژه ی فردیت، ابتدا به طور جسته و گریخته در جادوگر آشکار شد، اما هنر یک فرآورده ی فردی نبود بلکه فرآورده ای بود جمعی. جامعه ی ابتدایی شکلی از جمع گرایی، متراکم و بسیار پیچیده بود. چیزی نکوهیده تر از رانده شدن از جمع و تنها شدن نبود. جدا ساختن فرد‌از گروه، یا قبیله، به معنای مرگ بود. جمع حکم زندگی و محتوی زندگی را داشت.

 

تمام اشکال گوناگون هنر، زبان، رقص، آوازهای موزون، مراسم جادویی، فعالیتی به تمام معنی اجتماعی و مشترک بین همه و چیره ساز انسان بر طبیعت و جهان حیوانی بود.

هنر هیچگاه این خصلت جمعی خود را از دست نداده است، حتی مدتها پس از آنکه جمع ابتدایی متلاشی شد و جامعه ی طبقاتی و فردیت جای آن را گرفت!

 

هنر و جامعه ی طبقاتی

بنیانگذاران فلسفه ی علمی که اکتشافات "باخوفن" Bachefen و "مورگان" Morgan آنان را برانگیخته بود، روند از هم پاشیدگی و فروپاشی جامعه ی قبیله ی جمعی، رشد تدریجی نیروهای مولد، تقسیم روزافزون کار، تکوین مبادله ی پایاپای کالا، گذر به حکومت پدرشاهی و آغاز مالکیت خصوصی، طبقات اجتماعی و دولت را تشریح کردند! پس از آنان بسیاری از صاحب نظران جزییات این روند را بر مبنای شواهد فراوان تجزیه و تحلیل کرده اند. در این زمینه کتابهای‌"آشیل و آتن" و "پژوهش هایی در فرهنگ یونان باستان" که جرج تامسون به رشته ی تحریر درآورد، دارای اهمیت فراوان است. در یونان باستان بهره وری کار، به وضعی منجر و دچار شد که در آن زحمتکشان Demiurgo (دمیورگوها) ــ یعنی کسانی که برای اجتماع Community کار میکردند ــ ‌به عنوان بخشی از اجتماعی به حساب میآمدند که شامل: سالار، مشایخ و کشاورزان بود. سالار قدرت اخذ تصمیم درباره ی هرگونه فرآورده های اضافی زراعی را دارا بود و خراج منظمی دریافت میکرد. مبادله ی تهاتری کالا (داد و ستد یا معاوضه جنس با جنس) به طور نامحسوس در اثر روابط دوستانه ی بین قبایل گسترش یافت. هدایا و هدایای متقابل خصلت مبادله ی تهاتری به خود گرفت. سالاران و زحمتکشان اولین کسانی بودند که قیود طایفه را از هم گسستند؛ سالاران زمیندار و زحمتکشان در صف اصناف مختلف درآمدند. دهکده ی قبیله ای به شهری مبدل شد‌که زمینداران بر آن حکم میراندند.

و این آغاز جامعه ی طبقاتی بود.

 

پدر روحانی "وان وینگ" vanwing در کتاب "پژوهش های باکونگو" Bakongo مینویسد: زمین به طور تقسیم نشده از آن تمام قبیله است یعنی نه تنها به زندگان بلکه ــ در درجه اول ــ به مردگان یا باکولو Bakulu تعلق دارد. قبیله و زمینی که قبیله در آن زندگی میکند کل تقسیم ناپذیری را تشکیل میدهند و باکولو بر این کل فرمان میراند.

یگانگی کامل انسان، حیوان، گیاه، سنگ و منشا وحدت حیات و مرگ، وحدت جمع و فرد مقدمه ی تمام مراسم جادویی است.

همچنان که یگانگی قبیله ی اصلی به تدریج‌ــ بر اثر جدایی کار از مالکیت ــ درهم پاشید، تعادل میان فرد و دنیای خارج و طبیعت نیز بیش از پیش به هم خورد. فقدان هماهنگی با جهان بیرون به هیستری جنون و حملات جنون آمیز انجامید.

 

***
تفرد (تنهایی) ‌موجودات انسانی ناگزیر بود در غایت به هنر نیز سرایت کند. این امر هنگامی روی داد که طبقه اجتماعی جدید به صورت بازرگانان دریایی پدیدار شد! طبقه ای که با تکامل یافتن شخصیت بشر رابطه ی فراوان داشت. اعیان زمیندار و اشراف منش یعنی کسانی که گور جمعی قبیله ای قدیم را کندند نیز ابراز وجود کردند. اما عنصر ماهوی آنان جنگ ماجراجویی و قهرمانی گری بود و خشونت! خشونتی بیکران و هولناک در تاریخ بشر تا به امروز که نمونه ی بارز آن حمله ی نظامی به عراق است.

"من" جدید‌از "ما"ی قدیم پدید‌آمد. صدای فرد از همسرایان جدا شد لکن آن همسرایی هنوز در تمام شخصیت ها طنین انداز است. عنصر اجتماعی یا جمعی در "من" به صورت ذهنی درآمده است، اما محتوای اساسی شخصیت، اجتماعی است و اجتماعی باقی مانده است!

عشق یعنی ذهنی ترین احساس، عام ترین غرایز نیز هست، غریزه ی تولید مثل. اما اشکال و وجوه بیان عشق، در هر عصر خاص، شرایط اجتماعی ای را بازتاب میکند که تبدیل یافتن جنسیت را به مناسباتی پیچیده تر، پرمایه تر و دقیق تر امکان پذیر میسازد! این اشکال و وجوه بیان ویژه، فضای جامعه ای مبتنی بر، برده داری یا جامعه ای فئودالی یا جامعه ای بورژوایی را بازتاب میکند!

ضمنا درجه ی تساوی یا عدم تساوی حقوق زن، ساخت زندگی زناشویی، عقاید جاری خانواده، طرز برخورد‌با دارایی در آن عصر، و غیره را نیز منعکس میکند!


یک هنرمند فقط چیزی را میتواند احساس کند که زبان و شرایط اجتماعی وی میتواند عرضه دارد. بدین ترتیب، ذهنیت هنرمند عبارت از این نیست که احساس وی کاملا با احساس مردم هم عصر یا هم طبقه اش متفاوت است. بلکه عبارت است از اینکه احساس او قوی تر، آگاهانه تر و متمرکز تر است. این ذهنیت باید مناسبات اجتماعی جدید را به نحوی فاش سازد که دیگران نیز از آنها آگاه شوند.

تنها هنر میتواند این کارها را بکند. هنر میتواند انسان را از حالت چند پارگی تا حالت موجودی جامع و کامل ارتقاء دهد. هنر به بشر توان درک واقعیت را میبخشد و نه تنها در تحمل واقعیت او را یاری میکند، بلکه برای انسانی تر و شایسته کردن آن، به انسان عزمی راسخ ارزانی میدارد. هنر خود واقعیتی اجتماعی است.

جامعه به هنرمند، این جادوگر والا مرتبه، نیازمند است و حق دارد از وی بخواهد ‌که از نقش ویژه ی اجتماعی خود آگاه باشد. این حق هرگز در جامعه ی نوخاسته، در قبال جامعه ی فرسوده مورد‌تردید قرار نگرفته است. آرزوی هنرمند که سرشار از اندیشه ها و احساسهای زمان خود بود، علاوه بر جلوه گر ساختن واقعیت، شکل دادن بدان نیز بود.

 

در آن دوران ــ معمولا هنرمند برای خود رسالت اجتماعی دوگانه ای قائل میشد:


رسالت اجتماعی مستقیم که از جانب شهر، اتحادیه ی شهر یا گروهی اجتماعی به وی محول میشد و رسالت اجتماعی غیرمستقیم که از احساس پراهمیت شخصی وی مایه میگرفت؛ یعنی از آگاهی اجتماعی او. این دو رسالت، الزاما با یکدیگر همپایی نداشتند و هنگامی که تضاد بین آنها رو به تزاید میگذاشت، نشانه ی تعارض های روزافزون در درون آن جامعه ی خاص بود. لکن معمولا اگر موضوع های خاص به هنرمندی تحمیل میشد که به جامعه ای یکپارچه و طبقه ای که هنوز مانع پیشرفت نبود تعلق داشت، وی آن را فقدان آزادی هنری تلقی نمیکرد.

تقریبا همیشه خصلت دوران های بزرگ هنر این بوده که اندیشه های طبقه حاکم یا یک طبقه ی انقلابی نوخاسته، با تکامل نیروهای مولد و نیازهای عمومی جامعه همپا شده است.

در این دورانهای تعادل چنین نموده که وحدت و هماهنگی جدیدی در گوشه ای مستتر است و منافع یک طبقه به منزله ی منافع همگان به شمار میآید! هنرمند که در محیطی از اوهام جادویی زندگی و کار میکرد، انتظار پیدایی جمع همه جاگیری را داشت اما همینطور که موهوم بودن ماهیت این انتظار روشن شد، همینطور که وحدت ظاهری متلاشی گردید، همینطور که باز مبارزه ی طبقاتی اوج گرفت و همینطور که تناقض ها و بیدادگری های این وضع جدید ‌باعث به وجود آمدن آشفتگی های حاد شد، وضع هنر و هنرمند نیز دشوارتر و غامض تر شد.

 

در جامعه ای که در حال زوال است، هنر، اگر صادقانه باشد باید خود این زوال را نمایان سازد. هنر اگر نخواهد رشته ی پیوند خود را با نقش ویژه ی اجتماعی اش بگسلد، باید‌جهان را تحول پذیر بنمایاند و به تحول یافتن آن یاری کند. 

 

 

 
از کلیه متخصصین ، مدیران و کارکنان بخش های مهندسی ، پیمانکاری ، ذیل مجموعه های IT  ، محققین ، پژوهشگران  و متفکرین ، برنامه نویسان و برنامه سازان ، هنرمندان و هنردوستان ، برگذار کنندگان همایش های بزرگ ، هتل داران ، تورگردانان ، مدیران آژانس های حمل و نقل هوائی ، دریائی و زمینی ،شرکت ها و کارخانجات و بطور کلی از کلیه اشخاص حقیقی و حقوقی که علاقنمد به سیادت و شکوه ایران افسانه هستند 
درخواست میکند با رجوع به صفحات فراخوان همیاری و همکاری که نشانی آنها با کلیک بر روی عبارت مربوط در دسترس خواهد بود ، مشخصات خود را معرفی نمایند تا متعاقبا از آنان دعوت به عمل آید .
از کلیه هنر دوستان نیز در خواست میشود تا اسامی و مشخصات هنرمندان شهر ودیار خود را در فرم مربوط وارد و معرفی نمایند .
 

 

 

   

 

دیدگاه‌تان را بنویسید: