واژه نيشابور در دوره ساسانى همه جا به شكل «نيوشاپور» آمده است كه آن را به معنى كار خوب شاپور يا جاى خوب شاپور گرفتهاند زيرا شاپور دوم اين شهر را تجديد بنا كرد ولى به روايت اغلب مورخان شاپور اول بانى آن بوده است
«شهرستان نيشابور و مهمترين وقايع تاريخ آن» عنوان مقاله اي است كه در شماره 55 فصلنامه مشكوة
به قلم «ابراهيم زنگنه» به رشته تحرير درآمده است، با اين مقاله مروري جامع، اما فشرده بر آنچه كه در طول تاريخ بر «نيشابور» گذشته است، خواهيم داشت.
شهرستان نيشابور به مركزيت شهر نيشابور، 9308 (1) كيلومتر مربع وسعت دارد و جمعيت آن طبق سرشمارى سال 1370 هـ . ش، 287/399 نفر است. تراكم نسبى جمعيت اين شهرستان حدود 42 نفر در كيلومتر مربع مىباشد. 632 آبادى مسكون دارد و در قسمت مركزى استان خراسان واقع شده است. (2)
اين شهرستان با مختصات رياضى طبق نقشه زير با طول جغرافيايى بين 58 تا 59 درجه و عرض جغرافيايى بين 35 تا 37 درجه، محدود است از شمال به شهرستانهاى چناران و قوچان، از جنوب به شهرستانهاى كاشمر و تربتحيدريه، از مشرق به شهرستان مشهد و از مغرب به شهرستانهاى اسفراين و سبزوار. (3)
اين شهرستان داراى پنج بخش است به نامهاي:
- تحت جلگه به مركزيت بزغان و دهستانهاى تحتجلگه، طاغنكوه، فيروزه.
- زبرخان به مركزيت قدمگاه و دهستانهاى اردوغش، اسحاقآباد، زبرخان.
- سرولايتبه مركزيت چكنه و دهستانهاى بينالود، سرولايت.
- ميان جلگه به مركزيت عشقآباد و دهستانهاى غزالى، عشقآباد، بلهيرات.
- مركزى به مركزيتشهر نيشابور و دهستانهاى دربقاضى، ريوند، فضل، مازول. (4)
دشت نيشابور در دامنه كوه بينالود قرار دارد، اين رشته كوه در دنباله رشته كوه البرز در جهت شمالغربى و جنوبشرقى كشيده شده است. مرتفعترين قله اين رشته كوه با 3400 متر در شمال نيشابور قرار دارد كه در همان حال بلندترين قله خراسان بهشمار مىآيد.
دشت مرتفع نيشابور محصور بين كوههاى بينالود و كوهسرخ، فلات ايران را به دشتهاى آسياى مركزى مرتبط مىسازد و اين مسير در طى قرنهاى متمادى همواره يكى از مهمترين شاهراه ها بوده و جهت مسافرت و حمل و نقل و نيز لشكركشىها مورد استفاده بوده است. متاسفانه طوايف مهاجم نيز از اين شاهراه به منظور يورشهاى ددمنشانه خود بهره بردهاند.
در حال حاضر، اين دشت، مشهد را به وسيله جاده آسفالته درجه يك و راهآهن به تهران مربوط مىسازد. در طول زمان چنين موقعيت استثنايى برحسب اقتضا به نفع و يا به ضرر شهر نيشابور بوده است. در دورههاى صلح و آرامش، آبادى، جمعيت و بازرگانى نيشابور به سبب داشتن منابع طبيعى مرغوب از قبيل معادن فيروزه و خاكهاى زراعتى وسيع، رو به گسترش نهاده و برعكس در زمان جنگ چون مورد طمع مهاجمان قرار داشته مورد حملات متعدد واقع شده و رو به ويرانى نهاده است. نشانهها و شواهد امروزى كه عبارت از خرابههاى متعدد در اطراف شهر است گستردگى اين شهر را در زمانهاى قديم بخوبى نشان مىدهد. (5)
وجه تسميه نيشابور
قديمترين سندى كه از نيشابور ياد مىكند اوستا است كه با واژه «رئونت» به معنى جلال و شكوه از آن نام مىبرد. احتمالا اين واژه بعدها به كلمه ريوند تبديل شده كه اكنون نام دهستانى از توابع نيشابور است. (6) در برخى از متون دوره اسلامى نام ديگر نيشابور «ابرشهر» آمده است كه مسلما اين لفظ در دورههاى قبل از اسلام به كار مىرفته است. سكههاى مكشوفه، اين موضوع را مدلل مىسازد. براى نمونه در سكهاى كه تصوير قباد ساسانى را نشان مىدهد كلمه ابرشهر ديده مىشود. (7)
بحث درباره كلمه ابرشهر زياد است از آن جمله برخى «ابرشهر» را از ريشه «اپرناك» گرفتهاند كه مربوط به قوم «پرنى» است كه اسلاف پارتيان مىباشند. (8) بعضى ابرشهر (با سكون ب) گويند كه مراد شهرى ابرى يا شهرى مرتفع كه به ابرها نزديك است. اين هر دو قول بدون مبنا و اصولا مردود است اگر چه براى سند اول هنوز جاى تامل باقى است اما اگر ابر را فارسى قديم «بر» به معنى بلند جايگاه و رفيع و بزرگ بدانيم كلمه ابرشهر مقبولتر مىنمايد. (9)
مسكوكاتى كه از دوران باكتريان در افغانستان به جاى مانده از پادشاهى به نام «نيكهفور» ياد مىكند كه دامنه فرمانروايى او تا نيشابور گسترش داشته و به روايتى اين شهر را وى بنا نهاده است كه بعدها به «نيسهفور» و «نيسافور» و نهايتا به «نيشابور» تبديل شده است. «نيسافور» در گويش عرب به معنى شىء سايهدار است و شايد در آن جا درختهايى وجود داشته كه سايهگستر تارك خستگان بوده است. (10)
واژه نيشابور در دوره ساسانى همه جا به شكل «نيوشاپور» آمده است كه آن را به معنى كار خوب شاپور يا جاى خوب شاپور گرفتهاند زيرا شاپور دوم اين شهر را تجديد بنا كرد ولى به روايت اغلب مورخان شاپور اول بانى آن بوده است. اگر مطلب بالا را در مورد نوسازى اين شهر قرين صحت بدانيم، كلمه «نيو» مىتوان به شكل امروزى آن «نو» تعبير كرد و معنى نيشابور چيزى جز شهر نوسازى شده شاپور نخواهد بود و ديگر دليلى براى بحث در مورد شاپور اول و دوم وجود نخواهد داشت. زيرا كه بعضى از مورخان در انتخاب هر يك از آن دو دچار شك شدهاند ولى قدر مسلم بانى اوليه بايد شاپور اول باشد و پس از وقوع زلزلهاى شاپور دوم امر به ترميم و بازسازى آن كرده است و اين به هر حال كار نيك شاپور دوم بوده است كه به لفظ «نيوشاپور» از آن ياد كردهاند. (11)
نيشابور در اوايل اسلام به «ابرشهر» معروف بود كه در سكههاى دورههاى اموى و عباسى به همين نام آمده است. «ايرانشهر» هم گفتهاند كه شايد عنوانى افتخارى براى اين شهر بوده است. البته چون يكى از چهار شهر كرسىنشين خراسان بود لقب «امالبلاد» هم براى خود كسب كرده است. (12)
نيشابور در دوران پيش از اسلام
گفتار فردوسى، قدمت نيشابور را به دورانهاى باستان مىبرد و شعر وى گواه بر وجود اين شهر در اساطير ملى ايران است. درباره به سلطنت رسيدن كيكاوس مىگويد: بيامد سوى پارس كاووس كى
جهانى به شادى نو افكند پى
فرستاد هر سو يكى پهلوان
جهاندار و بيدار و روشنروان
به مرو و نشابور و بلخ و هرى
فرستاد هر سو يكى لشكرى
يا در هنگامى كه كيخسرو از تورانزمين به ايران مراجعت مىكند، فردوسى با اين سخن زيبا از نيشابور ياد مىكند:
از آن پس به راه نشاپور شاه
بياورد پيلان و گنج و سپاه
همه شهر يكسر بياراستند
مى و رود و رامشگران خواستند (13)
در ذكر احوالات اردشير ساسانى، طبرى مىگويد كه: «اردشير بابكان از سواد عازم استخر شد و از آن جا نخست به سكستان و سپس گرگان، ابرشهر، مرو، بلخ، خوارزم و تا انتهاى سرزمين خراسان رفت. او بسيارى از مردمان را كشت و همه مرزهاى شرقى را به اطاعت آورد.»(14)
از گفته فوق احتمالا دو نتيجه به دست مىآيد. يكى اين كه ابرشهر در واقع نام اوليه و اصلى نيشابور است، چنان كه در صفحات قبل بيان شد و ديگر اين كه اردشير همانند ديگر جهانگشايان مردمان بسيارى كشته كه لاجرم ابرشهر مستثنا نبوده است و شايد در اثر خرابيهايى كه در دوران وى به وجود آمد مردم به نقطه ديگرى در همان نزديكى پناه بردند و در زمان شاپور اول اين محل جديد به نام شاه ايرانزمين نامگذارى شد.
كتيبه شاپور اول كه ويژه پيروزى او در مناطق شرقى ايران است و از مناطق «پرثو»، «مرو»، «هرات»، «سغد»، «ابرشهر» نام مىبرد، دليل واضحى بر وجود ابرشهر مىباشد كه به هر حال همانند شهرهاى ديگر يا كاملا به فرمان شاپور درآمد و يا خراجگزار وى شد. (15) حركتشاپور به نيشابور به اين صورت بود كه پس از حمله تركان به نواحى شرق كه احتمالا بايستى پس از مرگ اردشير واقع شده باشد و دادخواهى مردم از شاپور اول، «وى با لشكرى جرار بر سر آن اتراك رفت و به محاربه و مقاتله، ايشان را از ملك ايران اخراج كرد و باز به نيشابور آمده و اين جا مقام نمود و بناى شهر متصل به قهندز و اقامه شهرستان اخراج و ابراج و تشبيه اساس فرمود و محلات و عمارات به هم وصل كرد و خندق شهر و قهندز به هم متصل كرد. وى بر چهار جانب شهر چهار دروازه مرتب داشت، شرقى، غربى، جنوبى، شمالى. مهندسان را فرمود و طريق بنا به ايشان نمود تا چنان بنا نهادند كه چون آفتاب طلوع كرد شعاع آن از هر چهار دروازه شهر طلوع كردمى و آن عجايب بناها بود و به وقت غروب از هر چهار دروازه آفتاب در نظر بودى كه پوشيده شدى». (16)
حاكم نيشابورى (متوفى 405 هـ . ق)، صاحب تاريخ نيشابور، نيز از اتصالات محلات و خندق شهر و قهندز ياد مىكند كه دليل واضحى بر يكى بودن نيشابور با ابرشهر مىباشد. علاوه بر اين، براساس آنچه وى ذكر مىكند، در واقع نيشابور در زمان شاپور اول بنياد يافته است، مخصوصا اين كه در هنگام حفر خندق خبر از يافتن گنجى براى وى آوردند و او همه آن گنج را نفقه كرد و اين خود دليل بر استقرار وى در نيشابور، به هنگام حفر خندق مىباشد. درباره حصار و باروى شهر نيشابور كه همزمان با حفر خندق انجام شده است مؤلف در جاى ديگر چنين مىگويد:
«شاپور اول بر حوالى شهر خارج خندق عمارت آغاز كرد، معماران و عمله مرتب كرد و تكليفات شاقه فرمود، رعايا عاجز آمدند، معماران را امر كرد كه هر روز پيش از آفتاب به سر كارها روند. هر كه از رعايا پيش از آفتاب حاضر نشود زنده در ميان خشت و گل ديوار گيرند و چنان كردند. و خلق بر آن رنج قرار گرفتند. و بعد از سنين كثيره… استخوان بنىآدم از سر تا قدم از ميان گل بر خاك مىافتاد». (17)
زردشت هم يكى از سه آتشكده معروف ايران را به نام مهربرزين در كوههاى نيشابور ساخت.
نيشابور پس از اسلام
بنا به نوشته مورخان و جغرافي دانان عربزبان مانند ابنرسته، مقدسى، اصطخرى، ابنحوقل و ياقوت حموى، شهر نيشابور، يك فرسنگ در يك فرسنگ بوده و بازار و ميادين و دكاكين و كاروانسراهاى بسيار داشته است كه از لحاظ اقتصادى «انبارگاه مالالتجاره فارس و كرمان و هند يعنى ولايات جنوبى و همچنين رى و جرجان و خوارزم» بوده است. در اين دوره يعنى در قرون وسطى ايالتخراسان به چهار قسمتيعنى چهار ربع تقسيم مىگرديده و هر ربعى به مركزيت يكى از چهار شهر بزرگ نيشابور، مرو، هرات و بلخ خوانده مىشده و در زمانهاى مختلف يكى از اين شهرها مركزيت تمام خراسان بزرگ را به عهده داشته و چنان كه گفته خواهد شد نيشابور نيز از زمان طاهريان به بعد به عنوان پايتخت انتخاب گرديده است و گفتهاند كه: «اين شهر از قاهره قديم (فسطاط) بزرگتر و از بغداد جمعيتش بيشتر و از بصره جامعتر و از قيروان عاليتر بوده و 44 محله داشته و 50 خيابان اصلى و مسجدى ممتاز و كتابخانهاى با شهرت جهانى و يكى از چهار شهر شاهى امپراطورى خراسان بوده است». (18)