ياد و خاطره اي از مرحوم اشرف الملوك معينيان ( طبيب زاده ) رحمت الله عليه را بدان جهت مي آورد كه نكته ، نكنه هاي آن مورد توجه جوانان و سازندگان قرار گيرد و از لابلای كلماتش ، درس هائي از زندگي ، استقامت ، همدلی ، عشق و مجبت ، فداكاري و استحکام كيان خانواده را رهنمودي براي خويش قرار دهند و آموزش بگيرند ، باشد كه همه جوانان و همه خدمتگذاران و همه پدر و مادر ها با اتكال به پروردگار و متكي به نيروي خدائي كه در وجود همگان بوديعت نهاده شده است ، منشاء اثر و مفيد گردند و باشد كه فرزندان ، عروس خانم ها ، داماد ، نوه ها و نتيجه ها ياد عاشق از دست رفته شوند و در لوي تعهد و وفاي بعهد با همديگر صميمي ، مهربان و با محبت ترشوند و در لحظات زندگي از پشتگرمي و حمايت همديگر لحظه اي غفلت نكنند و ارزش همديگر به بهائي ناچيز هدر ندهند و ……. ان شا الله
مرغ حق , مستی مکن , بیدار شو , مهتاب سیمین فام رفت
ای هزار کوهساران , نغمه بس , خاموش شو , خورشید عالم تاب رفت
تا ندا آمد, که خورشید حقیقت, رخت بست , مادر مهر زمان , از هوش رفت
کوه هیبت , زار زد , فریاد زد , زانو زد و از حال رفت
سرو آزادی خمید , قامت شکست , همچون هلال ماه شد
سرو خم شد , کوس رحلت , گردنش انداخت و برطبل زد , با اشک رفت
ناله ی طبل عزا , تا دشت , تا افلاک رفت , گل تا شنید پژمرد و مرد
پروانه هم, چون شمع روشن , آب شد, جان سوخت و همچون شهاب برباد رفت
عندلیبان , داغ بر دل , سینه چاکان , جامه از تن میدرند
چون که گل , در فصل گل , پرپر شد و در خاک رفت
شکوه ها دارد , گل و ریحان و بلبل , با فلک , از این غروب در صبح زود
ای پرستوی مهاجر ,وای بر ما,شحنه بستان,چرا در خواب بی هنگام رفت
در طواف کعبه ی اسطوره ها , گردد به دور خود زمین
کعبه ی نام آوران و معبد اسطوره ها شد مرقد آنکس که رفت
مجيد پوراحمدي ( مهاجر )
اشرف الملوك معينيان ( طبيب زاده ) در سال 1295 شمسی در شهر قزوين و در خانواده اي متدين و مذهبي و طالب علم و ادب متولد شد
پدرش مرحوم نصرالله معينيان ملقب به معين الرعايا از بنیانگذاران مشروطیت و تغيير بهينه قزوين بود كه به خدمت دولت درآمد و با اخرين سمتی كه بعنوان فرماندار شهر ري داشت دارفاني را وداع گفت و در آرامسراي كهنه شهر قم ( شمال حرم مطهر حضرت معصومه عليها سلام ) بخاك سپرده شد .
وي ساليان سال متولي موقوفه پدري مولاورديخان در قزوين بود و كهن سالان و قزوينيان بنيكي از وي بخاطر برگذاري مراسم تعزيه هاي باشكوهي كه در سراسر ايران آوازه آن گسترده بود ياد ميكنند .
معين الرعايا با عشق و علاقه وافر به ائمه اطهار و بويژه به حضرت حسين ابن علي عليه السلام و اعمال مديريتي قوي و منسجم و بويژه نوآوري هاي شگفت آور مبادرت به چاپ اطلاعيه هاي متنوع با استفاده از ژله مينمود و خوش صدا ترين و مطلع ترين تعزيه خوانان سراسر كشور را دعوت بهمكاري ميكرد و در مراسمي متعدد خود به آزمايش و گزينش بهترين ها ميپرداخت تا مراسم سوگواري سالار شهيدان و هفتاد و دو تن از ياران وفادار وي در دهه محرم پرآوزه و مجلل در ايران و در قزوين برگذار شود .
وي در تمام مراسم ، نشسته بر صندلي با دست داشتن عصا و بنا بروايت مادر ( تعليمي ) در كنار تخت اجراي مراسم بر عملكرد تك ، تك نقش آفرينان نظارت ميكرد و در پايان ماه محرم و از باب قدرداني آنان ، در مراسمي ويژه به آنان خلعت میداد و ايشان را به تمرين در طول يكسال آتي و شركت در مراسمي ديگر اميدوار و ترغيب مينمود .
از خاطره قابل تعمقي كه مرحوم عزيزه خانم ( معروف به عزه ) خانم عمو آقاي محسن طبيب زاده و خانم برادر مرحوم آقاي عبدالله طبيب زاده ( مرحوم ميرزا رضا طبيب زاده حكيمي ) نقل ميكرد كه خود داراي بار مثبت و شگفتي و تقدير است اينكه ، روزي مرحوم عبدالله طبيب زاده كه طفلي سه – چهار ساله بود و باتفاق اقوام خود براي شركت در مراسم دهه محرم به مسجد و مدرسه مولاورديخان ( محل برگذاري تعزيه ) رفته بود ، بدون اجازه و حسب شیطنت كودكي از فرصت استفاده كرده و در وقتي كه مرحوم معين الرعايا از روي صندلي بلند ميشود ، بفوريت جاي اور را مي گيرد و بر روي صندلي مینشیند ، اطرافيان و خدمه مسجد و تعزيه به كودك معترض ميشوند و سعي ميكنند تا اور از روي صندلي به زير آورند كه با اعتراض مرحوم معين الرعايا مواجه شده و ميشوند كه مي گويد ببچه كاري نداشته باشيد ، او مهمان امام حسين است و حق دارد هر جا و صد البته بر روي صندلي من بنشیند و متعاقب آن نيز ، وقتي خود بر روي صندلي مینشیند ، كودك را كه همان عبدالله طبيب زاده حكيمي و در واقع داماد بعدي او و همسر دخترش اشرف الملوك ميباشد ، بغل كرده و تا پايان مراسم در روي زانو و بغل خود جاي ميدهد .
مدرسه و مسجد مولاورديخان واقع در نبش خیابان امام خميني و مولوي قزوين بستر خاطرات اقدامات اين مرد بزرگ و با نبوع ميباشد و بزرگاني از اين مدرسه فارغ التحصيل شدند .
مرحوم معين الرعايا با درايت و كارداني و پيروي از يك مديريت منسجم و قوي و مهمتر از همه برنامه ريزي و تدارك براي گردهمائي فاميل و علاقمندان به حسين عليه السلام ، اقوام و فاميل را از ماه ها قبل از فرارسیدن ماه محرم دعوت به آن ميكرد تا شبانه روز گردهم آيند و لباس و وسايل و ابزار برگذاري تعزيه دهه محرم را نظافت و شستشو و اطو و تميز كنند ، در نتیجه از اين رهگذر ، چه بسا خانواده هائي كه از هم دور بودند و يا خداي ناكرده كدورتي سبب جدائي آنان شده بود ، با حضور در اين مراسم و برنامه مذهبي و روحاني رفع كدورت و دلتنگي ميكردند و به حرمت دين و ديانت ، مظلوميت حسين و عظمت و رفتار بزرگوارانه و صفات ارزنده حضرت عباس ( ع ) ، زينب كبري ( ع ) ، ام البني ( ع ) رقيه ( ع ) و …. با گذشت و اغماض بريگديگر ، درب صفا و صميمت و مهرباني را بروي خود و ديگران میگشودند . يادش گرامي باشد و صواتي و فاتحه اي بروي پرفتوحش تقديم گردد .
مادرش مرحوم صدرالملوك صالحي فرزند مرحوم ميرزا حسين صدرالعلما قزويني بنيانگذار اولين شهرداري و اولين شهردار قزوين از روحانيان خوش نام و نواده حاج ملا محمد صالحي برغاني از مراجع تقليد جهان اسلام بود كه خانواده صالحي و شهيدي از خانواده هاي سببي و نسبي هستند. مدرسه و مسجد صالحيه با قدمتی چهارصد ساله ، مهد تربيت بزرگاني همچون آمنه خانم ، خديجه خانم دختران مفسره و مجتهده حاج ملا صالح برغاني و حاج ملا تقی برغاني ، مهد آموزش بزرگاني همچون شيخ بهائي ، جمال الدين اسد آبادي ، ميرزا كوچك خان و … .
صدرالملوك زني مدير ، مدبر و با تشخص و متكي به خويش بود ، با هوش و مهربان بود و علي رغم اينكه همسر خود را در جواني از دست داد ، هرگز اجازه نداد تا خواستگاران متعددش براي خواستگاري وي پا پيش گذارند و هميشه اظهار ميداشت كه هيچ كس نمي تواند جانشین بزرگمردي همچون ميرزا نصر الله معينيان ( معين الرعايا ) در زندگي او و دو فرزندش بنام هاي اشرف الملوك و اقدس الملوك شود .
اثبات اين ادعا همين بس كه مي بينيم بعد از 41 سال دوری از همسر و وفات به سال 1352 ، تقدير چنين رقم میزند كه صدرالملوك در همان محلی كه همسرش در 41 سال قبل در قبرستان کهنه كه امروز بنام قبرستان نو و مشرف به گنبد مطهر حضرت معصومه ( ع ) در قم دفن شود و به آغوش پر مهر و محبت مرحوم معین الرعايا همسر خويش باز گردد .
واما جالب است كه بدانيد ، بعد از گذشت 79 سال از فوت مرحوم میرزا نصرالله خان معينيان فرزند مرحوم اسدالله از نوادگان كريم خان زند ، ملقب به معین الرعايا و بعد از گذشت 38 سال از درگذشت مرحوم صدرالملوك صالحی فرزند میرزا حسين صدرالعلما ملقب به تاج الملوك ، دكتر شهرام آيرملو نوه برومند دختري اين دو پدربزرگ و مادر بزرگ عزيز در سفر اخير خود از آمريكا به تهران ، از باب ادای احترام بوالدين و انجام وظيفه كفائي شرعي و خانوادگي در سفر مجدانه و مصمم خود به شهر مقدس قم و زيارت ضریح مطهر حضرت معصومه ( ع ) اقدام به بازسازی سنگ ياد بود مشترك اين دو عزيز ميكند ، كه كاربران ارجمند ميتوانند ،
ابتداء تصویر سنك قديم
و سپس اقدامات تعویض سنگ قبر
و در پايان سنگ نو و نصب شده را ملاحظه كنند .
خداوند به همه فرزندان خلف و قدردان زحمات و خدمات پدران و مادران دردانه و عزيز را اجر و پاداش دنيوي و اخري اعطا فرمائيد ، باشد كه ديگران نيز اقدام مذكور را الگوئي از باب تكريم به بزرگان ، قدرشناسی خدمات ، تكريم زندگان قرار دهند . آمین
صدرالملوك با جديت و ملهم از مديريت والاي اجتماعي و اقتدار، منش و منصب ذاتي مبادرت به بزرگ كردن دو فرزندش نمود و با ازدواج فرزند اولش خانم اشرف الملوك به ازدواج با مردي شريف و بزرگوار ، همچون آقا عبدالله طبيب زاده حكيمي ( كه در جائي ديگر از وي نام خواهيم برد ) به تربيت فرزند دومش خانم اقدس الملوك معينيان پرداخت و با همت وي و پشتکار نمونه ، خانم اقدس الملوك توانست مدارج علمي دانشگاه هاي تربيت معلم و دانشگاه تهران را طي كرده و با حضور در وزارت آموزش و پرورش منشاء خدمات ارزنده از سطح دبستان تا دبيرستان و دانشگاه هاي تهران و قزوين شود و در كنار همسر مهربان و فداكارش آقاي جواد آيرملو فرزنداني برومند همچون آقاي دكتر شهرام آيرملو ، فرزام آيرملو ، مهران آيرملو و مهندس كيوان آيرملو به جامعه تقديم كند .
اينك بر ميگرديم به خصوصيات و شرح مختصري از خانم اشرف الملوك معينيان مادري مهربان و غير مشابه در جهان
الف : تولد و آغاز زندگي
وي در سال 1295 در قزوين خيابان گوسفند ميدان خيابان پهلوی پلاك نمره 38 ناحيه 1 متولد شد .
ب : ازدواج
دوشيزه اشرف الملوك معينيان سال 29/11/1313 در 18 سالگي با آقاي ميرزا ( آقا ) عبدالله طبيب زاده حكيمي ازدواج كرد .
آقاي آقا عبدالله طبيب زاده حكيمي كارمند اداره طرق بود و مواجبش معادل 3000 ريال بود .
صداق بعنوان باشلق پانصد و پنجاه ريال و لباس پنج دست سنگين و سبك در قيمت هفتصد ريال و گوشگواره طلا خوشه دار مرواريد در قيمت يكصد و بيست ريال و انگشتر الماس سيصد ريال و دويست شصت و دو ريال و پنجاه دينار ، مهريه و سر مهر هزار و سيصد ريال و طاقه شال ترمه در قيمت سيصد ريال و كلام الله مجيد هديه پنجاه ريال تعيين گرديد و شهود و معرفين و امضاي آنان به شرح ذيل بود :
شهود : ميرزا رضا طبيب زاده حكيمي دارنده هويت نمره 7003 فرزند عبدالصمد و حاجي حسين آقا حكيم جوادي دارنده ورقه 9664 فرزند ميزا ابوالحسن
معرفين : ميرزا يحيي خان امير احتشام فرزند مرحوم ميرزا اسماعيل خان وكيل الرعايا دارنده نمره 3017 و آقا ميرزا اسماعيل صالحي فرزند ميرزا موسي دارنده ورقه هويت 16875
و لزوما و شرعاً صيغه ايجاب بوسیله شيخ محمد علوي و صيغه قبول بوسیله شيخ ابوطالب فقیه در دفتر خانه نمره 3 قزوين ثبت گرديد .
پ : فرزندان به ترتيب سن
نوجوان ناكام علي طبيب زاده حكيمي .
نو جوان ناكام محترم طبيب زاده حكيمي .
آقاي محسن طبيب زاده حكيمي همسر خانم شكوه ( معصومه ) مقدم فرزند مرحوم نصرت الله مقدم .بنيانگذار و مؤسس جامعه قزوينيان ، اولين تشكل قانوني و مردمي شهر و استان قزوين در اجراي ماده 10 قانون احزاب ، دبيركل و سخنگوي جامعه قزوينيان
آقاي محمود طبيب زاده حكيمي همسر خانم شكوفه اصلاني فرزند مرحوم امان الله اصلاني .
آقاي مهرداد ( احمد ) طبيب زاده حكيمي همسر خانم زهره عسگري فرزند مرحوم سرهنگ مهندس عباس عسگري .عضو هيئت مؤسس جامعه قزوينيان اولين تشكل مردمي و قانوني ناظر به اجراي ماده 10 قانون احزاب در شهر و استان قزوين .
آقاي پرویز ( ابوالقاسم ) طبيب زاده حكيمي همسر خانم فاطمه بغدادي فرزند مرحوم نورالله بغدادي .
خانم سهيلا طبيب زاده حكيمي همسر كاپيتان ناصر سهي راد فرزند سرهنگ عباس سهي راد .
ت : عروس خانم ها به ترتيب زمان ازدواج
خانم شكوفه اصلاني فرزند مرحوم امان الله اصلاني همسر آقاي محمود طبيب زاده حكيمي .
خانم زهره عسگري فرزند مرحوم سرهنگ عسگري ، همسر آقاي مهرداد ( احمد ) طبيب زاده حكيمي
خانم شكوه ( معصومه ) مقدم فرزند مرحوم نصرت الله مقدم ، همسر آقاي محسن طبيب زاده .
خانم فاطمه بغدادي فرزند مرحوم نورالله بغدادي، همسر آقاي پرویز ( ابوالقاسم ) طبيب زاده حكيمي .
خانم آذين ساري اصلاني فرزند آقاي مهندس ايرج ساري اصلاني همسر آقاي آرش طبيب زاده حكيمي عضو سابق تيم ملي والیبال جوانان كشور .
خانم شهناز احمدي فرزند آقاي علي احمدي ، همسر آقاي آراد طبيب زاده حكيمي .
ث : داماد
- .تیمسار سرتیپ خلبان ناصر سهي راد بازنشسته نيروي هوائي جمهوري اسلامي ايران و خلبان پرواز هاي برون كشوري
- آقاي مهندس بهزاد يزدان دوست همسر خانم ثمره طبيب زاده حكيمي ، فرزند آقاي محسن طبيب زاده حكيمي
ج : نوه ها به ترتيب سن ،
- آقاي آرش طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي محمود طبيب زاده حكيمي همسر خانم آذين ساري اصلاني .
- آقاي آراد طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي محمود طبيب زاده حكيمي همسر خانم شهناز احمدي .
- خانم دكتر لادن سهي راد فرزند كاپيتان ناصر سهي راد .
- خانم موگه طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي مهرداد طبيب زاده حكيمي .
- خانم ليدا سهي راد فرزند آقاي ناصر سهي راد
- آقاي سالار طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي محسن طبيب زاده حكيمي .
- خانم ثمره طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي محسن طبيب زاده حكيمي .
- خانم زنبق طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي مهرداد طبيب زاده حكيمي .
- آقاي حسين طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي پرویز طبيب زاده حكيمي .
- خانم شينا طبيب زاده حكيمي فرزنده آقاي آراد طبيب زاده حكيمي چ : نتیجه ها به ترتيب سن ،
آقاي هيراد طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي آرش طبيب زاده حكيمي .
خانم هانا طبيب زاده حكيمي فرزند آقاي آرش طبيب زاده حكيمي .
ح : برخي از ويژگي هاي استثنائی و ويژه مرحوم اشرف الملوك معينيان ( طبيب زاده ) .
تلاشگر براي ايجاد زمينه آرامش زندگي از نقطه نظرات معنوي و مادي در دوران حيات .
عاشق بي قرار فرزندان .
علاقمند به اقوام و فاميل .
جستجو گر براي ايجاد زمينه و برگزاري گردهمائي هاي خانوادگی و فاميلي و اصلاحا” برگزاري هاي مهمانی .
فداكار ( نه بلكه ايثار گر ) در كليه امور مادي و معنوي .
مصمم ، معتقد به انجام فرائض ديني ، تلاوت قران مجید ، اجراي احکام ديني ، شركت در نماز مراسم اعياد ، عيد فطر ، روزه و نماز ( بگونه ايكه بكليه تعهدات و تکالیف ديني خود عمل كرد ) .
عاشق امام حسين عليه السلام و مصمم بر برگزاري مراسم سوگواري و روضه خوانی ، فاتحه اهل قبور و صدقه و انفاق .
تلاشگر براي رفع كدورت هاي فاميلي و بویژه اختلافات خانوادگی و خواستار واقعي صميمت و همبستگی فيمابين و فرزندان .
سپاس گذار هرگونه خدمات ريز و درشت اشخاص و سپاس گرار بودن از همه آنان ، بطوريكه مستمراً و دقیقه به دقیقه از تك ، تك فرزندان ، عروس خانم ها و داماد و نوه ها و نتیجه خود تقدير ميكرد و ضمن آرزو دعای خير و جبران آن از سوي خدا ، بعضا نيز از كساني كه برایش خدمات كرده بودند حلاليت میطلبید و درخواست گذشت و عفو ميكرد .
هرگز و هرگز كساني را كه شايد نا بخردانه به او بي احترامی كرده باشند نفرین نكرد و حتي گلایه نكرد و در عوض برايشان طلب آمرزش و دعای خير كرد .
از كساني كه از باب وظيفه ميبايستي به او احترام بگذارند و در زمان سلامت و بویژه در وقت بيماري از وي عيادتي كنند ، نا خواسته و خواسته به وظايف خود عمل نكردند ، هرگز گلايه نكرد و دلتنگي خود را آشکار و هویدا ننمود .
با هوش ، باسواد و با انديشه هاي بالا بود .
خوش خط و زيبا نويس و داراي سبكي خاص از براي خود بود .
اكثر مردم در تعريف و تمجید وي ، او را متشخّص ، با اصالت ، خوش خط و بزرگ ميناميدند.
مادر ، نمونه بسيار نادري از ادب و احترام بود بطوريكه ميتوان به جرأت ادعا كرد كه در تمام دوران بيش از 90 سال زندگيش هرگز و هرگز و حتي براي لحظه اي براي استراحت هم كه شده باشد ، پايش را در نزد اشخاص و بویژه نزد فرزندان و نوه و نتیجه اش دراز نكرد .
به همه و در دوران زندگي و بعد از مرگش نيز وصيت كرد كه همه و علي الخصوص فرزندانش با هم دوست و پشتيبان همديگر باشند
خ : پايان زندگي
مرحوم اشرف الملوك معينيان ( طبيب زاده ) در روز 21/8/86 در زماني كه آقاي محمود طبيب زاده از باب انجام برنامه زمانبندي نگهداري نزدش بود دارفاني را وداع گفت و در سن 91 سالگي جان بجان بحق تسلیم نمود ، خداوند قرين رحمت و آمرزش قرار دهد .
بعد از آگاهي همگان از سفر بدون بازگشت او بديدارش آمدند ، او را در بستری آرام ملاقات كردند و سپس در كنار فرزندانش محسن ، محمود و مهرداد تا صبح بدون احساس درد و فارغ از مضرات دنياي فانی آرام گرفت تا بستگان فرداد براي تشیع جنازه اش گردهم آيند .
روز 22/8/76 با تجلیل فراوان جنازه مطهرش به بهشت حضرت زهرا عليها سلام منقل گرديد و با انجام مراسم كفن و پوشاندن خلعت ، لوازماتي كه در زمان حيات براي سفر آخرت خود تدارك ديده بود در قطعه 76 رديف 79 شماره 1 بهشت زهرا عليه السلام و در مزار همسر مهربانش ( همچون مادرش مرحوم صدرالملوك كه به روایت معجزه و اتفاقی نادر تقدير گونه در مزار همسرش مرحوم معين الرعايا مدفون شد ) او نيز بعد از 12 سال و 3 ماه و 22 روز ، يعني در جمع معادل 4492 روز به همسرش پيوست و در مزار وي به لقاء الله پيوست و مراسم شب سوم ( 24/9/86 ) نيز با شكوه تمام و حضور اقوام سببي و نسبی در مسجد حضرت نبی ( ص ) واقع در خيابان کارگر شمالی تهران برگذار شد .
اينك براي تقدير و سپاس از اين مادر نمونه گيتي ، مبادرت به درج يك نمونه دست نوشت ( با خط بسيار خوشش ) و متن وصيت نامه اي كه نه براي فرزندان ، بلكه براي كاربران و مردم علاقمند به صلح و دوستي ميتواند درسي باشد ، در ذيل مي آورد باشد كه بکوشیم تا لغت به لغت و كلمه به كلمه آنرا رهنما و رهرو زمان كوتاه زندگي خود نيز قرار دهیم
افسوس كه از دستش داديم و آنقدر كه شایسته و لايقش بود او را نشناختیم و صد افسوس كه بعد از فوتش نيز لياقت پيروي از اهداف و نظرات و خواسته او را نداريم و صد افسوس كه همچنان در غفلت بسر مي بريم و قدر آنان كه زنده اند نمي دانیم ولي وقتي كه از نزد مان دور شدند و در گوري آرمیدند ، جند صباحی به ذكر محسناتشان میپردازیم و آرام آرام در ندانستن ها و قدرنادانستي ها و قدرناشناسي ها غرق ميشويم ، زيرا اين گردونه و اين دوره تسلسل همچنان تا ابد ادامه دارد ، مگر اينكه روح و روان مادر و پدر بر ما احساس شود و در محسنات وي غوطه ورد گرديم
فاتحه اي نثار همه درگذشتگان خود و نيز فاتحه اي نثارمادر و پدر مهربان و نمونه من تلاوت بفرمائید .
سروده اي از استاد دكتر محيد پور احمدي (مهاجر )
یا لطیف
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی در همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم