شبيه سازي پل خواجو در مالزي با اشل 1/1



پنجم سفر از منطقه سايبر جايا که دومين شهر الکترونيکی دنياست بازديد داشتيم . البته بازديد اصلی ما از دانشگاه

 ۱۵۰ دانشجوی ايرانی درس می خواندند . کلاسها همه مجهز به کامپيوتر و ويدئو پروژکتور بودند و از گچ و ماژيک و تخته سياو و تخته سفيد هم خبری نبود . بعضی از کلاسهای آنها به صورت از راه دور و بوسيله اينترنت انجام می شد که استادی در ژاپن با ارتباط صوتی و تصويری بصورت مستقيم با چند دانشگاه در ارتباط بود و دانشجويان نيز با کامپيوترهايی که هر کدام جلوی خود داشتند با استاد در ارتباط بودند(جل الخالق).محيط ساده و بی آلايش دانشگاه (منظور دانشجويان و کارمندان) خيلی جلب توجه می کرد . در مالزی البته شاگرد زرنگها بيشتر در انگليس و ديگر کشورها درس می خوانند . و آننهايی که رتبه های پايينی در امتحان کنکور می آورند در مالزی درس می خوانند . اطلاعات لازم در مورد تحصيل در اين دانشگاه را دريافت کرديم . کلاسها بسيار بزرگ و شيک و خنک بودند . خنکی که البته به سردی می زد و دانشجويان می گفتند که اغلب سر کلاس کاپشن می پوشند. بعد از آن هم طبق معمول به مرکز خريد رفتيم . اينبار مرکزی بنام سوگو . در محله چينی ها خريد و فروش با ديگر نقاط مالزی متفاوت است . در اينجا اکثر اجناس بدلی هستند و قيمتها هم خيلی بالا گفته می شود و وقتی می گوييد گران است فوری سوال می کنند چند می خواهيد؟و چانه زدن تا رسيدن به توافق ادامه می يابد . در بروشورهای توريستی به اين نکته اشاره شده و به مسافران توصيه شده است که قيمتها را حدود ۳۰ در صد پايين تر از آنچه فروشنده می گويد خريد کنند . ولی اينها گير ايرانی نيفتاده اند که در چانه زدن استادند. يک کاپشن ورزشی دو رو را که ۱۵۰ رينگيت می گفتند به ۳۰ رينگيت خريدم . يکی از اين فروشنده های چينی که جوانی حدودا ۲۰ ساله بود پشت سرهم به زبان فارسی می گفت:بيا تو! ارزونه !نه گرون! به او بفرماييد را ياد دادم که لااقل با ايرانيها با احترام تر صحبت کند!! روز بعد از برج دو قلوی پتروناس بازديد داشتيم .البته تا طبقه ۴۱ و برروی پل مابين دو ساختمان بيشتر به توريستها اجازه بالا رفتن نمی دادند . آسانسوری که ما را بالا برد حدود ۲ متر در ۵ متر بود و بيست نفر را در ۴۰ ثانيه به طبقه ۴۱ رساند . تصويری از برج مخابراتی ميلاد تهران در اين ساختمان به چشم می خورد که از نظر مقايسه ارتفاع بود . بعد از ظهر اين روز بخاطر قراری که با نماينده شرکت پروتون داشتم در هتل ماندم و همسرم و بچه ها با ديگر افراد تور به پارک آبی ماينز و ديدن رقص فواره ها و مجسمه های يخی رفتند . روز آخر صبح را آزاد بوديم که به نزديکترين مرکز خريد به هتل ،سوگو،رفتيم . بعد از ظهر هم با تور راهی شهر پوتراجايا شديم . كه قرار است بصورت يك شهر الكترونيكی پايتخت جديد مالزی باشد . مسجدی زيبا كه تلفيقی از معماری اسلامی و چينی و هندی در آن به چشم می خورد. در اين شهر بر روی رودخانه موجود چند پل زيبای دنيا باز سازی شده است . ديدن پل خواجو در آنجا كه خيلی قشنگتر از پل اصفهان بود خيلی دلپذير بود . چند دقيقه ای هم به ياد اصفهان بر روی اين پل خلوت و زيبا و تميز قدم زديم . و….ساعت ۷ فرودگاه بوديم و ساعت ۱۱شب هم پرواز به تهران و ۳و نيم روز بعد هم فرودگاه تهران . چقدر اين فرودگاه محقر به نظر ميرسيد!
چقدر دلمان برای بوق زدن رانندگان ايرانی تنگ شده بود . در مالزی شايد يكبار شاهد بوق زدن يك راننده بوديم!

سفر نامه نوشتن هم انصافا خيلی حال و حوصله می خواهد.مثل دوباره خواندن يك كتاب است كه اصلا تحملش را ندارم . و خيلی حرصم ميگيره وقتی دختر بزرگه برای دهمين بار كتاب هری پاتر را می خواند .
 }روز مالتی مديا بودà