تشكل وحمايت مردمي نيشابور از پروژه



بمنظور حمايت از اجراي پروژه مركز تمدن جهان و پايتخت هنر در ايران و بويژه جلب و جذب آن در سرزمين رويائي نيشابور ، در دنبال دعوت شب گذشته مفاخرين نيشابور در باشگاه بانك كشاورزي تهران ، طبيب زاده به اتفاق همراهان در جلسه مشاهير فرهنگي و خيرين نيشابور شركت كرد ، اين جلسه(01/03/86) كه در با همت و علاقمندي  علي قانعي ، دوستدار مصمم فرهنگ ايران كهن و علاقمند به تعالي نيشابور اديب خيز ……….. دارنده تلفن و موبايل

 

 

( تلفن 09121342697 و 22034430 و 8853328 و88732109 ) ر دفتر مشاراليه واقع در خيابان سرفراز منشعب از خيابان استاد مطهري تهران برگذار شد دكتر رضائيان فرماندار سابق نيشابور ، مهندس برهاني معاون سابق فرماندار ( 05516611126 و 09153524936 و 05513332317 و 05116612917 دفتر بنياد توسعه نيشابور ) ، دكتر ناظم زاده دبير فرهيخته جمعيت نيشابوريان مقيم پايتخت ، دكتر عيديان ، حجت الاسلام مظلومي نژاد اديب و حافظ شناس ، مهندس مسعود قانعي  و علي قانعي جلسه را از نتيجه نظرات گروه هاي تحصصي تشكيل شده مطلع كرده و بعد از استماع اهداف پروژه كه توسط طبيب زاده بيان گرديد در مورد عمليات كاربردي براي جلب و جذب پروژه به نيشابور به بيان امكانات بالقوه و اراضي انتخاب شده پرداختتند .

 

*      
جلسه به مهندس برهاني كه بكرات علاقمندي خود را به توسعه فرهنگي نيشابور نشان داده  ماموريت داد  تا با تعيين وقت و تدارك جلسه با محمدي زاده استاندار خراسان رضوي و دكتر ملك زاده معاونت امور گردشگري سازمان ميراث فرهنگي صنايع دستي و گردشگري نسبت به جلب نظر مقامات استان و ميراث فرهنگي اقدام كرده و با اطلاع از پيگيري هاي ارزشمند و مثبت سازمان ميراث فرهنگي صنايع دستي و گردشگري استان خراسان رضوي كه مكاتبات متعدد خطاب به محمدي زاده استاندار خراسان رضوي و خطاب به دفتر كل بررسي هاي طرح هاي سرمايه گذاري و توسعه گردشگري مبين علاقمندي رياست سازمان ، قائم مقام ، معاونت ها و مدير بررسي طرح هاي سرمايه گذاري استان خراسان رضوي به انجام پروژه فراملي مركز تمدن جهان و پايتخت هنر بوده و هست اقدام گردد .

 

اينك توجه كاربران فرهنگ دوست و فهيم سايت www.TabibZadeh.Com را به مطالبي ارزنده و در ابطه با فرهنگ و ادب نيشابور ، برداشت شده از سايت شخصي دكتر حسين سبحاني نيا نماينده نيشابور و عضو هيئت رئيسه مجلس شوراي اسلامي به نشاني http://www.sobhaninia.com/web/modules/tinycontent/index.php?id=25 شهری با ابعاد فرهنگی حيرت انگيز :

« ساخت شهری و محيط فرهنگی نيشابور عصر بوسعيد : 


بعلت ويرانی های پی در پی و نيز فقدان اسناد تاريخی دقيقی که ساخت شهر نيشابور را در يک دوره ً معين بويژه عصر مورد نظر ما ، توصيف کند ، به دشواری می توان در باب ساخت شهری نيشابور سخن گفت . آنچه مسلم است اين است که نيشابور عصر بو سعيد يکی از بزرگترين شهرهای مشرق زمين بوده و به گفته ً خليفه ً نيشابوری 47 محله داشته و محله ً جولاهگان که يکی از محلات متوسط آن بوده است خود دارای سيصد کوچه بوده است و اگر وصف نيشابور مقارن دوران جوانی بو سعيد را به روايت مقدس در نظر بگيريم 44 محله داشته که بعضی از محلات آن مانند محله جور و محله حيره هر کدام برابر نيمی از شيراز همان روزگار بوده است و معتقد بوده اند که اگرمحله جور جدا از نيشابور باشد نياز به طبل و علم وحاکمی مستقل دارد. دراين شهر ، مجموعه ً ويژگيهای يک شهر بزرگ از قبيل بازار ها و ميدان ها و مدارس و مساجد و خانقاء ها و گورستان ها و کتابخانه ها و حتی کليسيا و کنشت وجود داشته است . ميدان های اصلی شهر آنها که نامش باقی مانده عبارت بوده است از ميدان زياد منسوب به زيادبن عبدالرحمن و ميدان حسين بن معاذ دو مربعه ً اصلی ( يعنی چهار سوی مرکزی و عمده ) به نام مربعه ً بزرگ و مربعهً کوچک در شهر وجود داشته که همه ً قسمت اعظم بازار ها بدان متصل می شده است و چهار سوی کرمانيان يکی از مربعه های ديگر شهر بوده است . آنچه از محلات نيشابور اين عصر نام برده اند عبارت از محله ً شاهنبر در بالای شهر و محله ً فزو و محله ً نصر آباد و محله ً ملقاباد و محله ً رمجار که در بالای آن مسکن مسلم بن حجاج قشيری بوده است و محله ً باغ الرازيين و محله ً باب ابی الاسود در قسمت بالای شهر به طرف کوه و محله ً دارابجرد که پيوسته ً صحرا بوده است در بالای شهر و محله ً جوری و حايط سلمه و نيز محله ً تلاجرد که مزار امام الحرمين جوينی و امامزاده ً محروق در آنجا قرار داشته است . از مهم ترين محلات شهر يکی همان محله ً حيره بوده و کهن ديز يا قهندز که جای قبر دقاق و قشيری و محمد بن يحيی را در قبله آن تعيين کرده اند . محله ً ديگر محلهً شادياخ بوده که بعد ها قبر عطار و به روايتی قبر مجدالدين بغدادی نيز در آنجا بوده است و گويا تلاجرد و شادياخ بسيار نزديک به هم بوده است و در داخل همين شادياخ محله ً محمد آباد قرار داشته است . ديگر از محلات مهم شهر محله ً باب عزره است که سکه ً خدام در آن قرار داشته و محله ً سحور . آنچه از سکه های ( کوچه ها ) نيشابور اين عصر نامش برای ما باقی مانده است عبارت است از سکه ً طرخان و سکه ً صرامين ( يا صرافين ) و سکه ً يحيی بن محمد بن يحيی وسکه ً خر گوش و سکه ً عمار که اين سکه ً اخير خود در داخل سکه ً سعياباد قرار داشته است و سکه ً عيسی بن ماسرجس و سکه ً باذان که در دارالترک قرار داشته است و سکه ً شکش و کوی عدنی کويان و سکه ً بالويه و سکه ً ابوبکر صبغی و سکه ً سيار و سکه ً عبدالسلام و سکه قصارين و سکه ً مسلم و سکه ً حرب که گويا آراسته ترين بازارهای شهر بوده است پر از دکان های ميوه فروشی و گلفروشی و سکه ً مسيب و سکه ً معاد و سکه ً هشام و سکه ً مفتی .
نيشابور اين عصر يکی از بزرگترين مراکز تجاری عالم اسلامی آن روزگار بوده است و کاروانسراها و « خان » ها و « تيم » ها در آن قرار داشته از قبيل سرای ميکاليان که متعلق به خاندان بسيار معروف ميکالی بوده و خان طرائفيين که بازار اسباب بازی فروش ها و تجار لوازم تزيينی بوده است و ديگر کاروانسرای معمروخان محمش که محل تجارت مسلم بن حجاج قشيری بوده است و خان ابوعمروحسکويه و خان الفرس که کاروانسرای شيرازی ها بوده و از مراکز تجاری آنان در اين شهر و خان حسين و خان عبدالکريم .
در اين عهد بازار نيشابور به صورت سر پوشيده در آمده بوده است . يعنی از عهد ابو علی حسن بن محمد ميکالی ( دوره ً محمود غزنوی ) که در دوران رياست او نيشابور نظم و انضباطی خاص يافت ، اين کار آغاز شد و به گفته ً يمينی « شوارع و بازار ها ی نيشابور در ايام قديم پوشيده نبود و اثارت ( برانگيزاندن ) غبار و تزاحم امطار ( باران ها ) متسوققه ( بازاريان ) و اهل معاملات متاذی می شدند ، در عهد رياست او بفرمود تا سر بازار ها فراهم آوردند و در مدت دو ماه سراسر شهر به تعريشات ( جوب بست ها ) پاکيزه و تسقيفات ( سقف بندی ) رايق بپوشيدند و هر جايی فرجه ای از بهر نفوذ شعله ً آفتاب باز گذاشتند و قرب صد هزار دينار . . . بر عمارت بازارها خرج کردند و شهر چنان معمور شد که چشم از تصاوير و تعاريج ( تزيينات ساختمانی ) آن سير نگشتی » و هر صنفی بازار خاص خود را داشته اند از قبيل بازار دستار فروشان ( سوق المناد يليين ) نام بعضی از گورستان های نيشابور آن روزگار در کتب رجال و تاريخ باقی است که خود نشان دهندهً وسعت عجيب شهر است . 


 

  علاوه بر مسجد عتيق نيشابور و جامع منيعی که جامع جديد شهر بوده است مساجد بسيار ديگری در اين شهر بوده است که نام آنها را بر حسب تصادف در خلال متون رجالی و تاريخی می توان يافت از قبيل مسجد مطرز و مسجد ابوالحسن نوقانی نيشابوری در مجله ً رمجار و مسجد چارسوی بزرگ و مسجد ابواللحسن و مسجد عقيل و مسجد ابو عبدالله مقری و مسجد ابوعبدالرجمن سلمی و مسجد صراقين معروف به مسجد اصفهانی و مسجد ابوعبدالله خبازی و مسجد خان الفرس و مسجد ابوعبدالله خبازی و سکه ً معاذبن معاويه .
    خانقاء های بسياری نيز در اين شهر بوده است که گاه از آن به خانقاء و زمانی به « دويره » تعبير می شده است و گويا هر دو کلمه در يک معنی به کار می رفته است از جمله خانقاء ها و دويره ها که نامش از اين عصر باقی است : خانقاء صندوقی ، خانقاء طرسوسی و خانقاء محمود و خانقاء سلمی است و دويره ً ابو سعيد ابوالخيدر و دويره ً سلمی ، که قبر وی هم در آنجا بوده و بسيار مشهور بوده است و دويره ً محمود طوسی و دويره ً بيهقی ، که در مجاروت منزل امام قشيری قرار داشته است.

    مدارس نيشابور ، در اين عصر ، يعنی قبل از تاسيس نظاميه ها ، شهرت بسيار داشته و نام عده ً زيادی از اين مدارس در کتب تاريخ باقی است از قبيل مدرسه ً سراجان ومدرسه ً ميان دهيه که از قديم ترين مدارس شهر بوده است و مدرسه ًً صبغی و مدرسه ً ابوالوليد قرشی و مدرسه ابواسحاق بسطامی و مدرسه ً ابن فورک نو مدرسه ً دارالسنه و مدرسه ابوعلی دقاق يا مدرسه ً قشيريه و مدرسه ابومنصور حمشادی و مدرسه ً سعيديه و مدرسهً صاعديه و مدرسه ً ابواسحاق اسفراينی و مدرسه کوی سيار يا مدرسه بيهقی و مدرسه ً ابوسعد خرکوشتی و مدرسهً ابوسعد استرآبادی و مدرسه ً ابو عثمان صابونی و مدرسه ً سوری و مدرسه ً مشطی و مدرسه ً سلطانيه و مدرسه ً سرهنگ و مدرسه ً ابوالحسن علی صندلی که آقای بولت آن را جزء مدارس شافعيه دانسته و مدرسه ً شحامی و مدرسه ً سهل صعلوکی و مدرسه ً صاعد بن محمد حيری در محله ً رمجار که آقای بولت آن را حبيری خوانده است ، و مدرسه ً محمد بن اسحاق خطيبی از علمای کراميه که در چارسوی کرمانين آن را ساخته بوده است و مدرسه ً بيشکی و مدرسده ً ابوالحسن قطان در سوق الحضرتين و مدرسه ً حداد و مدرسه ً ناصح الدوله و مدرسه سمرقندی و مدرسه فريابادی و مدرسه مطوعی و مدرسه ً عبادی و مدرسه ً صوفيه که در کوچه ً بريد واقع بوده است و مدرسه ً زعفرانی و مدرسه ً ابو سعيد بسطامی اينها مدارس آن روزگار نيشابور است که نشانه هايی است از گسترش شهر و پيشرفت علم و فرهنگ در آن روزگار و آوردن نام آنها فقط و فقط برای تاکيد بر گسترش حيات شهری و مدنی نيشابور عصر بوسعيد است . در هر يک از آن مدارس چندين عالم درجه ً اول عصر ، از صاحبان مهم ترين تاليفات در زمينه های ادب و فقه و حديث و اصول ( کلام ) و ديگر علوم عصر، به تدريس اشتغال داشته اند که فهرستی از نام مدرسين اين مدارس خود کتابی خواهد شد پهناور و نام بعضی از اين مدرسان را در آثار سمعانی و سياق عبدالغافر و کتب رجال و حديث و تاريخ و ادب می توان يافت . و اگر به نام و نشان عده ً بی شماری از اين دانشمندان توجه شود که منسوب به شهرها و نواحی ديگر عالم اسلامی هستند از سمرقند و فارس و غزنين و اصفهان و ری و گرگان و تفليس و نخجوان و دربند و گنجه و شروان و بيلقان نو مرو رود و بغداد و هرات و سيستان و همدان و کرمان و کوفه و طبرستان و ساوه و فراغانه و چاج و مصر و کاشغر نو اسروشنه و اخسيکت و يزد و ميبد و کرج و صنعا و بخارا و نخشب و قزوين و مراغه و شوش و شوشتر و مغرب و ميافارقين و کازرون و اهواز و جوزجان و خجند و هند و ختلان ، می توان به مرکزيت عجيب نيشابور ، به لحاظ فرهنگی پی برد ، و ديد که چگونه از دور ترين اقصای مغرب و مصر تا کاشغر و از تفليس و نخجوان تا هرات و سيستان و هند ، خيل دانشجويان علوم به اين شهر سرازير بوده است و ما نام اين شهر ها را از نسبت اشخاصی که عبدالغافر فارسی در سياق خويش ، به شرح حال آنها پرداخته استخراج کرديم تا نشان دهيم که حوزه مهاجرت علماء و دانشجويان از کجا تا کجا ، متوجه نيشابور بوده است بگذريم از انبوه بی شمار دانشجويان و علمايی که از شهر های نزديک حوزه ً خراسان بوده اند و ما از آوردن نام آن شهر ها پرهيزکرديم . 

دکتر محمد رضا شفيعی کدکنی


نيشابوردر نگاه پژوهشگران و متفكران ايران و جهان


پرچمداري نيشابور:

"… غير از همان يكي دو قرن اول هيچگاه حجاز بزرگترين مركز اسلامي نبوده است. بلكه از آن تاريخ به بعد هميشه حوزه هاي بزرگ اسلامي در مصر و بغداد و نيشابور و ماوراء النّهر و مراكز ديگر تشكيل مي شد و هميشه ملتهاي غير عرب پرچمداران اسلام بوده اند." 

استاد مطهري

شهر قلمدانهاي زرنگار: 

"روزي كه شايد در همه اروپا 12 تن يافت نمي شدند كه نوشتن و خواندن بدانند، در نيشابور 12000 قلمدان مرصّع بيرون مي آمد تا يك حديث را از زبان فرزند پيامبر بنويسند."

استاد محمد رضا حكيمي

شهري پر شكوه و نازنين و پرخاطره وبارور از بخوريادها: 

"كمتر شهري در سراسر ايران مي توان يافت كه به اندازة نيشابور عبرت انگيز و پرخاطره و بارور باشد. شهر پر شكوه و نازنيني كه روزگار مانند پهلوانان تراژدي، بزرگترين عزّتها و بزرگترين خواريها را بر او آزموده است…

خيّام كه نامدارترين سراينده بي اعتباري دنياست. گويي تقدير خواسته است كه نيشابور تجسمي از شعرهاي او باشد، گويي شهري با آن همه رونق و زيبايي و غنا، به ويرانه اي پهناور تبديل شده است، تا در تأييد آنچه او گفته بود، بيّنه اي قرار گيرد. 

نيشابور واقعي را در خارج شهر كنوني بايد جست، من در آنجا ساعتها يله شدم، مانند كسي كه بيرون از دنياي موجود، در ميان خاطره ها راه مي رود، حالت كسي را داشتم كه از هوا مست شده است و سبكي و منكي خاصّي در خود احساس مي كند. چون بر خاك و شبزه پاي مي نهادم گفتي حركتي در آنها بود و ناله اي از آنها بر مي خواست، گفتي روحي گنگ و فسرده و دردمند در زير آنها مانده بود. احساسي وصف ناپذير بود…

مي دانيم كه مغولان پس از تسخير وقتل عام نيشابور آب بر شهر بستند و آن را يكسده خراب كردند؛ شهر فرو ريخت و در زير پوششي از خاك پنهان شد. بنابراين، در كاوشهاي پراكنده اي كه صورت مي گيرد، اميد جويندگان به اين است كه ظرفي سالم بدست آيد و يا اجزاء شكستة يك ظرف چنان باشد كه بتواند در كنار همچسبانده شود و به فروش برسد. 

تجارت شهر رونقي داشت و صنعتگران آن به مهارت مشهور بودند. بعضي انواع پارچه هاي كتان و ابريشم كه از نيشابور صادر مي شد همه جا مرغوب تلقّي مي شد و مطلوب. در بين بازرگانان و پيشه وران شهر عدة زيادي اهل تصوّف بودند كه شوق و علاقه يي بسيار به احوال و مقامات صوفية نشان مي دادند. بعضي بازرگانان حتي به فقه و حديث علاقه داشتند و گرفتاريهاي بازار آن ها را از درس فقه يا اشتغال به حديث باز نمي داشت. حتي رييس نيشابور، ابوالفتح عبدالرزّاق كه از يك خانواده نامدار و توانگر بود خود مجالس داشت براي املاء حديث. پدرش منيعي كه چند سالي پيش درگذشته بود (463) نيز علاقه اي به اهل علم نشان مي داد و در دستگيري محتاجان شوق تمام داشت. در قحطيي كه در خراسان روي داده بود در هر روز بيش از هزار من نان بين مردم تقسيم كرده بود، و مسجد جامع منيعي كه او ساخته بود سالها از حيث عظمت و وسعت براي نيشابوريها ماية افتخار بود…

تاريخ نيشابور در واقع يك فهرست طولاني بود از نام عدّة زيادي فقها و محدّثان شافعي كه شهر به وجود آنها مي نازيد. به علاوه، مدرسة نظاميّه كه خواجه نظام الملك در اين شهر براي امام الحرمين ساخته بود آنجا را يك مركز بزرگ كرده بود براي فقه شافعي. سالها بود كه امام الحرمين در اين مدرسه تدريس مي كرد و شهرت و آوازة او از تمام خراسان و حتّي از جرجان و عراق نيز طالبان علم را به نيشابور جلب مي كرد".

دكتر عبدالحسين زرين كوب


نيشابور مهم ترين مركز فكري جهان اسلام:

"… بي هيچ مبالغه، به سهولت مي توان پذيرفت كه اين مرد خراساني يكي از نيرومندترين شخصيّتها و قوي ترين متفكراني بوده است كه در اسلام ظهور كرده اند و لقب پرافتخار حجه الاسلام كه به معني دليل و ضامن اسلام است و غزالي با بعضي ديگر از دانشمندان در اين لقب شريك بوده است مؤيّد اين معني است. ابو حامد محمد غزالي در سال 450 هجري/ 1059 ميلادي در غزاله كه قصبه اي كوچك در حوالي طوس (زادگاه فردوسي) واقع در خراسان است، تولد يافت. او و برادرش احمد كه بعدها از او به عنوان صوفي ياد خواهيم كرد، هنوز جوان بودند كه پدر را از دست دادند. اما پدر، پيش از مرگ، آنان را به سرپرستي يكي از دوستان كه حكيمي صوفي بود واگذاشت و آنان تعليم و تربيت نخستين را از او فراگرفتند. سپس ابوحامد جوان به نيشابور رفت، چه خراسان در آن روزگار مهم ترين مركز فكري جهان اسلام بود. آنجا با امام الحرمين استاد مكتب اشعري زمان، آشنا شدو شاگرد او گرديد."

پروفسور هانري كوربن


از نيشابور تا هاروارد:

"علمي كه در دامن تمدّن اسلام رشد كرد حاوي طب، رياضيّات، ستاره شناسي و بالاخره تمام علوم متداول زمان خويش بود كه به صورت بي سابقه اي توسعه پيدا كرد. اسلام پايه گذار دانشگاه هايي به معني جديد كلمه است. مدارسي نظير "بيت الحكمه" در بغداد و "نظاميّه" در بغداد و نيشابور از آن مدارسي بودند كه "اسكولارشيپ" داشتند، بورس تحصيلي مي دادند و اين بورسها از محل وقف بود و ما فقط بايد اسمش را عوض كنيم و خيال نكنيم كه وقتي دانشگاه هاروارد اسكولارشيپ يا بورس مي دهند چيز تازه اي است".

دكتر ناصرالدين صاحب الزماني


نيشابور زادگاه اولين مدارس: 

"تغيير شيوة تعليم باعث شد نوع جديدي از مؤسسات علمي پديد آيد كه عبارتند از "مدارس". شايد از مهم ترين علل تأسيس مدارس آن بود كه نحوه و موضوع جديد تدريس، بحث و جدل در پي مي آورد و چه بسا مباحثه گران از حدود ادب كه لازمة مسجد بود خارج مي شدند؛ و در قرن چهارم بود كه اين مراكز نوين يعني مدارسي كه تا عصر ما باقي است پديد آمد. مجموع اخبار باقي مانده نشان مي دهد كه نيشابور، زادگاه اين مركز جديد تدريس و بزرگتريمن مجتمع علمي خراسان بوده است".

آدم متز

شهري با ابعاد فرهنگي حيرت انگيز:

"ساخت شهري و محيط فرهنگي نيشابور عصر بوسعيد:

به علت ويرانيهاي پي در پي و نيز فقدان تاريخي دقيقي كه ساخت شهر نيشابور را در يك دورة معين به ويژه عصر مورد نظر ما، توصيف كند، به دشواري مي توان در باب ساخت شهري نيشابور سخن گفت آنچه مسلم است اين است كه نيشابور عصر بوسعيد يكي از بزرگترين شهرهاي مشرق زمين بوده و به گفتة خليفة نيشابوري 47 محلّه داشته و محلةجولاهگان كه يكي از محلات متوسط آن بوده است خود داراي سيصد كوچه بوده است و اگر وصف نيشابور مقارن دوران جواني بوسعيد را به روايت مقدس در نظر بگيريم 44 محله داشته كه بعضي از محلات آن مانند محلّة جور و محلّة منيشك و محلة حيره هر كدام برابر نيمي از شيراز همان روزگار بوده است و معتقد بوده اند كه اگر محلة جور جدا از نيشابور باشد نياز به طبل و علم و حاكمي مستقل دارد در اين شهر، مجموعة ويژگيهاي يك شهر بزرگ از قبيل بازارها و ميدان ها و مدارس و مساجد و خانقاه ها و گورستان ها و كتابخانه ها و حتي كليسيا و كنشت وجود داشته است. ميدانهاي اصلي شهر آنها كه نامش باقي مانده عبارت بوده است از ميدان زياد منسوب به زياد بن عبدالرحمن و ميدان حسين بن معاذ دو مربّعة اصلي(يعني چهارسوي مركزي و عمده) به نام مربّعة بزرگ و مربّعة كوچك در شهر وجود داشته كه همة قسمت اعظم بازارها بدان متصل مي شده است و چهارسوي كرمانيان يكي از مربّع ه هاي ديگر شهر بوده است آنچه از محلات نيشابور اين عصر نام برده اند عبارت از محلة شاهنبر در بالاي شهر و محلة فزو و محلة نصرآباد و محلة ملقاباد و محلة رمجار كه در بالاي آن مسكن مسلم بن حجّاج قشيري بوده است و محلة باغ الرازيين و محلة باب ابي الاسود در قسمت بالاي شهر به طرف كوه و محلة دارابجرد كه پيوستة شحرا بوده است در بالاي شهر و محلة جوري و حايط سلمه و نيز محله تلاجرد كه مزار امام الحرمين جويني و امامزادة محروق در آنجا قرار داشته است. از مهمترين محلات شهر يكي همان محله حيره بوده و كهن ديز يا قهندز كه جاي قبر دقّاق و قشيري و محمدبن يحيي را در قبلة آن تعيين كرده اند. 
محلة ديگر محلة شادياخ بوده كه بعدها قبر عطار و به روايتي قبر مجدالدين بغدادي نيز در آنجا بوده است و گويا تلاجرد و شادياخ نزديك به هم بوده است و در داخل همين شادياخ محلة محمدآباد قرار داشته است ديگر از محلات مهم شهر محلة باب عزره است كه سكة خدام در آن قرار داشته و محلة سحور. آنچه از سكّه هاي (كوچه ها) نيشابور اين عصر نامش براي ما باقي مانده است عبارت است از سكّة طرخان و سكّة صرامين (يا صرافين) و سكّة يحي بن محمد بن يحيي و سكّة خرگوش و سكّة عمّار كه اين سكّه اخير خود در داخل سكّة سعياباد قرار داشته است و سكّة عيسي بن ماسرجس و سكّة باذان كه در دارالترك قرار داشته است و سكّة شكش و كوي عدني كويان و سكّة بالويه و سكّة ابوبكر صبغي و سكّة سيّار و سكّة عبدالسلام و سكّة قصّارين و سكّة حرب كه گويا اراسته ترين بازارهاي شهر بوده است پر از دكانهاي ميوه فروشي و گلفروشي و سكّة مسيّب و سكّة معاد و سكّة هشام و سكّة مفتي.

نيشابور اين عصر يكي از بزرگترين مراكز تجاري عالم اسلامي آن روزگار بوده است و كاروانسراها و "خان" ها و "تيم"ها در آن قرار داشته از قبيل سراي ميكاليان كه متعلّق به خاندان بسيار معروف ميكالي بوده و خان طرائفيين كه بازار اسباب بازي فروشها و تجّار لوازم تزييني بوده است و ديگر كاروانسراي معمروخان محمش كه محلّ تجارت قشيري بن حجّاج قشيري بوده است و خان ابوعمرو حسكويه و خان الفرس كه كاروانسراي شيرازي ها بوده و از مراكز تجاري آنان در اين شهر و خان حسين و خان عبدالكريم. 
در اين عهد بازار نيشابور به صورت سرپوشيده درآمده بوده است. يعني از عهد ابوعلي حسن بن محمد ميكالي (دورة محمود غزنوي) كه در دوران رياست او نيشابور نظم و انضباطي خاص يافت اين كار آغاز شد و به گفتة يميني "شوارع و بازارهاي نيشابور در ايام قديم پوشيده نبود و از آثارت (برانگيزاندن) غبار و تزاحم امطار (باران ها) متسوّقه (بازاريان) و اهل معاملات متأذي مي شدند، در عهد رياست او بفرمود تا سربازارها فراهم آوردند و در مدّت دو ماه سراسر شهر به تعريشات (جوب بست ها) پاكيزه و تسقيفات (سقف بندي) رايق بپوشيدند و هر جايي فرجه اي از بهر نفوذ شعلة آفتاب بازگذاشتند و قرب صد هزار دينار… بر عمارت بازارها خرج كردند و شهر چنان معمور شد كه چشم از تصاوير و تعاريج (تزيينات ساختماني) آن سير نگشتي" و هر صنفي بازار خاص خود را داشته اند از قبيل بازار دستار فروشان (سوق المناد يليين) نام بعضي از گورستان هاي نيشابور آن روزگار در كتب رجال و تاريخ باقي است كه خود نشان دهندة وسعت عجيب شهر است.

علاوه بر مسجد عتيق نيشابور و جامع منيعي كه جامع جديد شهر بوده است مساجد بسيار ديگري در اين شهر بوده است كه نام آنها را بر حسب تصادف در خلال متون رجالي و تاريخي مي توان يافت از قبيل مسجد مطرز و مسجد ابو عبدالله خبازي و مسجد خان الفرس و مسجد ابو عبدالله خبّازي و سكّة معاذبن معاويه. 
خانقاه هاي بسياري نيز در اين شهر بوده است كه گاه از آن به خانقاه و زماني به "دويره" تعبير مي شده است و گويا هر دو كلمه در يك معني به كار مي رفته است از جمله خانقاه ها و دويره ها كه نامش از اين عصر باقي است خانقاه صندوقي خانقاه طرسوسي و خانقاه محمود و خانقاه سلمي است و دويرة ابو سعيد ابو الخير و دويرة سلمي كه قبر وي هم در آنجا بوده و بسيار مشهور بوده است و دويرة محمود طوسي و دورة بيهقي كه در مجاورت منزل امام قشيري قرار داشته است.

مدارس نيشابور، در اين عصر ، يعني قبل از تأسيس نظاميهها، شهرت بسيار داشته و نام عدة زيادي از اين مدارس در كتب تاريخ باقي است از قبيل مدرسة سرّاجان و مدرسه ميان دهيه كه از قديم ترين مدارس شهر بوده است و مدرسة صبغي و مدرسه ابوالوليد قرشي و مدرسة ابو اسحاق بسطامي و مدرسة ابن فورك و مدرسة دارالسنه و مدرسة ابو علي دقّاق يا مدرسة قشيريه و مدرسة ابو منصور حمشادي و مدرسة سعيديه و مدرسة ضاعديه و مدرسة ابو اسحاق اسفرايني و مدرسة كوي سيار يا مدرسة بيهقي و مدرسة ابو سعيد خركوشتي و مدرسة ابو سعيد استرآبادي و مدرسه ابو عثمان صابوني و مدرسة سوري و مدرسة مشطي مدرسة سلطانيه و مدرسة سرهنگ و مدرسة ابوالحسن علي صندلي كه آقاي بولت آن را جزء مدارس شافعيّه دانسته و مدرسة شحامي و مدرسة سهل صعلوكي و مدرسة صاعد بن محمد حيري در محلة رمجار كه آقاي بولت آن را حبيري خوانده است، و مدرسة محمد بن اسحاق خطيبي از علماي كرّاميه كه در چار سوي كرمانيان آن را ساخته بوده است و مدرسة بيشكي و مدرسة ابوالحسن قطّان در سوق الحضرتين و مدرسة حدّاد و مدرسة ناصح الدوله و مدرسة سمرقندي و مدرسة فريابادي و مدرسة مطوعي و مدرسة عبادي و مدرسة صوفيه كه در كوچه بريد واقع بوده است و مدرسة زعفراني و مدرسة ابو سعيد بسطامي اينها مدارس آن روزگار نيشابور است كه نشانه هايي است از گسترش شهر و پيشرفت علم و فرهنگ در آن روزگار و آوردن نام آنها فقط و فقط براي تأكيد بر گسترش حيات شهري و مدني نيشابور عصر بوسعيد است. در هر يك از آن مدارس چندين عالم در جة اول عصر، از صاحبان مهمترين تأليفات در زمينه هاي ادب و فقه و حديث و اصول (كلام) و ديگر علوم عصر، به تدريس اشتغال داشته اند كه فهرستي از نام مدرّسين اين مدارس خود كتابي خواهد شد پهناور و نام بعضي از اين مدرّسان را در آثار سمعاني و سياق عبدالغافر و كتب رجال و حديث و تاريخ و ادب مي توان يافت. و اگر به نام و نشان عدّه بيشماري از اين دانشمندان توجّه شود كه منسوب به شهرها و نواحي ديگر عالم اسلام هستند از سمرقند و فارس و غزنين و اصفهان و ري و گرگان و تفليس و نخجوان و دربند و گنجه و شروان و بيلقان و مرو و بغداد و هرات و سيستان و همدان و كرمان و كوفه و طبرستان و ساوه و فرغانه و چاج و مصر و كاشغر و اسروشنه و اخسيك و يزد و ميبد و كرج و صنعا و بخارا و نخشب و قزوين و مراغه و شوش و شوشتر و مغرب و ميافارقين و كازرون و اهواز و جوزجان و خجند و هند و ختلان، مي توان به مركزيّت عجيب نيشابور، به لحاظ فرهنگي پي برد، و ديد كه چگونه از دورترين اقصاي مغرب و مصر تا كاشغر و از تفليس و نخجوان تا هرات و سيستان و هند، خيل دانشجويان علوم به اين شهر سرازير بوده است و ما نام اين شهرها را از نسبت اشخاصي كه عبدالغافر فارسي در سياق خويش، به شرح حال آنها پرداخته استخراج كرديم تا نشان دهيم كه حوزة مهاجرت علماء و دانشجويان از كجا تا كجا، متوجه نيشابور بوده است بگذريم از انبوه بي شمار دانشجويان و علمايي كه از شهرهاي نزديك حوزة خراسان بوده اند و ما از آوردن نام آن شهرها پرهيز كرديم. 

دكتر محمد رضا شفيعي كدكني

دومين شهر فرهنگي جهان اسلام: 

"شهر نيشابور از ديرباز به سبقت در تأسيس [مدارس] خصوصي شهرت داشته و مردم ادب دوست و دانش پرور اين خطّه به تحصيل دانش علاقة فراوان داشتند و در حق دانشمندان احترام بسيار مي كردند. و چه بسيار اتفاق مي افتاد كه دانشمندان بزرگ شهرها و بلاد دور دست اسلامي را براي تدريس به شهر خود دعوت مي كردند. در اين زمينه گفتة ابن سبكي را مورد توجه قرار مي دهيم كه : "نيشابور از مهمترين و بزرگترين شهرهاي اسلامي بوده و پس از بغداد در بين همة شهرهاي بزرگ اسلامي بي مانند بوده است".
پس از درگذشت اين دانشمند بزرگ از شاگرد وي حافظ ابوبكر احمد بن حسيني بيهقي براي تدريس در مدرسة اسفرايني نيشابور دعوت به عمل آمد. بيهقي اين دعوت را پذيرفت و به تدريس فقه و حديث در مدرسة مزبور پرداخت. بيهقي بيش از همة مردم به ياري مذهب شافعي برخاست و نخستين كسي بود كه آراء، و اقوال امام شافعي را جمع آوري كرد. وي در سال 458 هـ .ق در شهر نيشابور درگذشت. بناي مدرسة بيهقيّه نيشابور منسوب به اوست".

استاد عبدالرحيم غفنيمه

نيشابور و نهضت علمي ـ فرهنگي جهان اسلام: 

"از جمله مدارس قديم ايران كه آن هم متعلق به اوايل قرن چهارم و شايد اواخر سدة سوم هجري بوده، مدرسة صابوني نيشابور است كه عتبي مي نويسد: تفسير قرآني را كه خلف بن احمد سيستاني در سي مجلّد نوشته بود، نسخه اش در مدرسه صابوني نيشابور است.

و نيز از مدارس قديمة نيشابور، مدرسه يي است كه بر در بستيان يعني محلّة بستيان، از محلات قديم نيشابور بوده و در سال 385 هـ .ق. حسب الامر امير محمود غزنوي ابو صالح تفباني مدرس رسمي آن مدرسه شد. سبكمي در طبقات شافعيه آنجا كه سخن از بناي نظاميه نيشابور است، مي نويسيد كه قبل از نظّاميّه مدارسي در نيشابور بود. از آن جمله در آن تاريخ كه نظاميّه خواجه نظام الملك ساخته شد، چهار مدرسه در نيشابور وجود داشت، يكي مدرسه بيهقي، ديگر مدرسه سعديه كه امير نصر بن سبكتكين ـ برادر سلطان محمود غزنوي ـ در ايّام حكومتش به نيشابور بنياد كرده بود. سوم مدرسه يي كه براي استاد ابو اسحاق اسفرايني ساخته بودند.

پس معلوم مي شود كه قبل از بناي نظاميّه كه در قرن پنجم هجري بود، در ايران مدارسي با تشكيلات مخصوص كه از ان جمله تعيين و نصب مدرّس راتب بفرمان پادشاه بوده است، وجود داشته."
استاد جلال الدين همايي

قافله سالاري در ايجاد نهادهاي فرهنگي: 

"… اما در زمينة مراكزي كه براي مطالعة حديث تعبيه شده بود، دو محل را كه براي اهل تسنّن در نيشابور ايجاد شده، نام مي برم كه عبارت بوده اند از: "دارالحديث البسطاميه" و ديگري " دارالسنّه الصبغيّه". ايمن دو مركز را كه در ثلث نخستين از قرن چهارمن هجري تأسيس شده است: يعني اين هر دو محل پيش از دو قرن و ثلث قرن جلوتر از "دارالحديث النوريّه" دمشق و حدود سه قرن پيش از "دارالحديث الكامليّه" قاهره داير بوده است…

مقريزي در گذشته به سال 845 هجري / 1441 ميلادي دربارة آغاز تأسيس مدارس مي گويد: "كار ساختن مدارس چهارصد سال پس از هجرت آغاز شد و نخستين كسيس كه در اسلام مدرسه بنا كرد اهل نيشابور بود… ".

مدرسة حسان قرشي در نيشابور، اين مدرسه پيش از سال 349 هجري تأسيس شده است. اين مدرسه را حسان بن محمد قرشي متوّفاي سال 349 هجري در نيشابور پايه گذاشت… . نام و نسب او عبدالملك بن عبدالله بن يوسف بن محمد بن عبدالله بن حيويه، ابوالمعالي ابن ركن الاسلام ابو محمد جويني نيشابوري است. اوصاف و نعوتي كه بدو داده اند عبارتست از: شيخ الاسلام، و امام الائمه ، و حبر الشريعه. وي كسي است كه در شرق و غرب بر امامتش به اجماع نظر داده، بزرگان و پيروان آنها از عجم و عرب بر فضلش اقرار نموده اند. وي در هجدهم محرّم سال 419 هجري به دنيا آمد و در پنجاه و نه سالگي، شب چهارشنبه بيست و پنجم ماه ربيع الآخر سال 478 هجري ديده از جهان بر بست. و دروازه هاي شهر نيشابور را در مرگش بستند و فرزندش ابوالقاسم به اتفاق همه دانشمندان و اهل شهر بر جنازه اش نماز گزاردند… و هر روز در پيش روي او حدود سيصد تن از گزيدگان و ائمه طلّاب گرد مي آمدند…

تمامي لذت و سرگرمي و شادي او در مذاكره علمي و كسب هر نوع فايدة معنوي خلاصه مي شد… . چهار سال ئدر مكّه مجاور شد و در آن مدت پيوسته درس و فتوي داد و به عبادت و نشر علم كوشيد و سپس بعد از روي كار آمدن سلطان الب ارسلان سلجوقي به نيشابور بازگشت، آنگاه براي او مدرسة نظاميّه نيشابور را ساختند و براي تدريس او در آن مجمع غلمي مجلس درس ترتيب دادند. وي در امور دانشجويان آنجا به پا خاست و در آن سمت سي سال باقي بود…

هنگامي كه مرگش فرا رسيد مدّت يك سال همة مردم منديلها را از سر برداشتند به طوري كه احدي از بزرگان و رؤسا جرأت نمي كرد سر خود را بپوشاند ، و منبر او را كه در جامع منيعي نهاده بود شكسته شد و مدّت يك سال هر روزه مردم در سوك او مي نشستند و شاعران مراثي بسيار در عزايش سرودند و دانشجويان وي كه نزديك 400 تن بودند در شهر مي گشتند و براي او نوحه مي خواندند و قلمها و دواتهايشان را مي شكستند."
دكتر ناجي معروف

قبله گاه دانشمندان جهان: 

"… نيشابور پيش از آن كه گرفتار حملة تركان غز شود و در پي آن در معرض تاخت و تاز مغولان قرار گيرد از مراكز بي مانند در سراسر دنياي اسلام بود. حاكم نيشابوري مؤلف تاريخ نيشابور و پس از وي عبدالغافر فارسي كه كتاب سياق را بر ذيل اين تاريخ نوشت از حدود چهار هزار تن از بزرگان علمي نام برده اند كه از صدر اسلام تا نيمة دوم قرن ششم از اهالي اين شهر بوده اند يا از ساير بلاد اسلامي به نيشابور رفته و به تعلّم در اين شهر اشتغال داشته اند. اين جمع كثير تنها از طبقة فقها و محدثين بوده اند و اگر شعرا و ادبا و حكيمان و دبيران و رياضي دانان و ديگر دانشمندان و علماي شيعي بر اين تعداد افزوده شوند اهميّت علمي نيشابور تا پيش از حملة مغول و برتري آن بر ساير بلاد اسلامي آشكارتر خواهد شد. 
وجود مراكز متعدّد علمي چون مساجد، خانقاه ها، مدارس، كتابخانه ها، شهر نيشابور را فبله گاه دانشمنداني قرار داده بود كه از اقطار جهان اسلام راهي اين شهر مي شدند و در محضر دانشمندان اين شهر به كسب انواع دانش مي پرداختند. شرح احوال دانشمندان و طلبة علم كه به نيشابور سفر كرده انئد در تاريخ رحلات علمي در خور بررسي و تحقيق است. شمار دانشجويان حلقة درس ابوطيّب صعلوكي در اواخر سدة چهارم در نيشابور بيش از پانصد نفر بوده است. و حدود نيم قرن پس از آن چهارصد تن از فحول طالبان دانش در مجلس درس امام الحرمين جويني رئيس و استاد نظاميّه نيشابور حضور مي يافتند. بسياري از نوابغ علمي و ادبي جهان اسلام چون امام موفق نيشابوري ، خواجه نظام الملك طوسي، حكيم عمر خيّام، امام الحرمين جويني، امام محمد غزالي و برادرش احمد، امام محمد يحيي نيشابوري و شيخ عطار از جمله بزرگاني بوده اند كه از فاصلة حكومت سامانيان تا حملة مغول در دامان اين شهر پرورش يافته و يا سالها از عمر گرانبار خود را در اين كانون دانش گذرانيده اند. 

از خرابيها و ويرانيهاي ناشي از حملة تركمانان غز در نيشابور به وجود مراكز متعدد علمي اين شهر پي مي بريم. بنا به نوشتة راوندي در راحه الصدور: "تركمانان غز در يورش به اين شهر چندان كشتند كه كشتگان در مسجد جامع منيعي در خون ناپديد شدند. غزان مساجد بسوختند و در شهري چون نيشابور كه مجامع انس و مدارس علم و محافل صدور بود مراغي اغنام و مكامن و حوش شد" و چند سال پس از آن در فتنة سال 554 هـ .ق شهر به كلي ويران شد و مسجد عقيل كه مجمع اهل علم بود با كتابخانة عظيم آن و پنج مدرسه از حنفيان و هفده مدرسه از شافعيه همه خراب شد و پنج كتابخانه به تاراج رفت. 
تعداد مراكز علمي كه از آغاز سدة دوم تا نيمة دوم سدة ششم هجري در نيشابور بنياد گرديد و فعاليّت علمي و آموزشي داشته است بالغ بر بيست و پنج مسجد، سي و دو مدرسه، ده دويره و خانقاه و هشت باب كتابخانه بوده است.

علاوه بر اين مراكز و نيز رصدخانه ها و بيمارستان به وجود ديگر مراكز آموزشي چون دبيرستان پي مي بريم كه در آن روزگار در ساير بلاد اسلامي بي سابقه بوده است. ابوالحسن بيهقي مؤلف تاريخ بيهق كه در حدود سال 493 هـ تولد يافته است در ذكر وقايع در سال 500 هجري و قتل فخر الملك نوشته كه در اين سال در دبيرستان معلّم بودم به نيشابور."

دكتر نورالله كسائي

نيشابور و رونق فرهنگ اسلامي:

اگر در جنگ پواتيه كه شارمارتل بر مسلمين اندلس غلبه كرد امر بر عكس مي شد يعني غلبه از آن مسلمانان مي گشت، رنسانس پانصد سال زودتر در اروپا آغاز مي شد و بجاي اين كه رونق فرهنگ اسلامي تنها در بغداد و نيشابور و امثال آن اوج گيرد در فرانسه و انگلستان و آلمان نيز اين رونق عظيم فرهنگي شروع مي شد".

استاد محيط طباطبايي

مراكز علمي نيشابوريان و پيشتازي نيشابوريان: 

"تأسيس مركز علمي نيشابور ادارة آن از موقوفات در قرن سوم صورت گرفت. در دورة مقدم بر عهد نظام الملك مدارس داراي تشكيلات وسيع و انتظامي از قبيل وظايف استادان، شاگردان و خادمان و شعبي مانند كتابخانه ها و دارالشفاها و مستمري براي معلمين و طالبان علم، خدّام و كاركنان، ان طور كه در نظاميه ها متداول شد، نبود ولي مسلماً بناي مدارس با تأسيس حلقات علمي و مراكز تحقيقي و ترجمه و پرداخت مخارج مدارس و طلاب از طرف خيرانديشان و موقوفات، هر چند كه به طور مرتب هم نباشد، از مدتها قبل از نظام الملك متداول بود و بنابراين قول برخي از مورخان مانند ابن خلّكان و يا بعضي از مؤلفان جديد كه نظام الملك را نخستين باني مدارس در اسلام پنداشته اند مردود است. بعضي از نويسندگان قديم هم به اين مطلب توجّه كرده اند سبكي صاحب طبقات الشافعيّه گويد: "استاد ما ذهبي چنين پنداشته كه نظام الملك نخستين باني مدارس است، ولي اين سخن به صواب نزديك نيست زيرا در نيشابور قبل از تولّد نظام الملك مدرسه بيهقيه وجود داشت، حتي ماهانه براي طلاب و كاركنان مدارس نيز قبل از نظام الملك رسم بود، اين كمك خرج "اجراء" ناميده مي شد و از محل موقوفاتي كه اهل خير و سلاطين بر جوامع و مساجد وقف مي كردند پرداخته مي شد. گذشته از اين برخي از بزرگان هم گاه دانشمندان و فاضلان را از اموال خود نصيبي مي دادند، مثلاً صاحب بن عباد وزير مشهور آل بويه در ايران هر سال پنجاه هزار دينار به بغداد مي فرستاد تا بر علماء و فقها، و قرّاء و شعرا و صلحا قسمت كنند

با توجه به آنچه گفته شد تأسيس داشنگاه در اسلام در قرن سوم صورت گرفت (البته مراكز نامرتب براي تعليمات عاليه در همان قرن اول اسلامي بوجود آمدند) و تا قرن چهارم داراي نظم و ترتيب و سيستم جا افتاده و پيشرفته اي بودند و امر تشكيل مجامع تحقيقي و مراكز علمي كه از قرن دوم شروع شده بود در قرن چهارم به صورت همكاري علمي دانشمندان در تحقيق در مراكز علمي درآمد. تأليف و تحقيق كه تا آن موقعه جنبه انفرادي داشت، به صورت دست جمعي شايع شد. نمونه اي از اين همكاري در تحقيق و تأليف عبارتست از همكاري اخوان الصفا در قرن چهارم در امر تأليف رسائل اخوان الصفا در مدت پنجاه سال. 
مراكز مهم علمي براي تحقيق و تعليمات عاليه در اين قرن بوجود آمدند. جامع ازهر در قاهره كه در اواسط قرن چهارم با خود شهر قاهره بنا شد، از آن جمله است. 

در قرن پنجم مراكز علمي در نقاط مختلف جهان اسلام به فعاليتهاي علمي مشغول بودند، تأسيس مراكز تعليماتي بزرگ (نظاميه) و دانشگاه هاي نيشابور، بغداد، اصفهان، هرات، بصره، موصل، آمل، طبرستان، مرو، بلخ و تأسيس مراكز علمي بزرگ قم، ري، نجف را مي توان به اين قرن نسبت داد. قرن پنجم هجري رادر واقع مي توان روشن ترين و شكوفاترين دوره در تاريخ آموزش و پرورش اسلامي دانست"

.
دكتر ابوالفضل عزتي

نخستين مدارسايران و جهان اسلام:

"نخستين مركز تعليم مسلمانان مساجد بود. مسجد از آغاز دورة هجرت مركز تجمع مسلمين و اخذ تصميمات سياسي و تعليمات ديني بود و سنتي كه از عهد پيغامبر و خلفاي داشدين ايجاد شد بعد از آنان ديرگاهي در ميان مسلمانان باقي ماند. در ايران دورة اسلامي هم اين سنت از قرن دوم و سوم به بعد معمول بود و در بسياري از مساجد كه در بلاد اين كشور ايجاد شد بنا بر اطلاعات و شواهديكهدر دست داريم حوزه هاي تدريس داير بود و از آن جمله است در سيستان و بخارا و بلخ و هرات و فارس و غيره. در نيشابور كه تا حملة مغول از امهات بلاد اسلامي بود از اين گونه مساجد بزرگ كه مركزيّت تعليم داشته باشد بسيار وجود داشتمانند مسجد مطرزي و مسجد قديم نيشابور و جامع منيعي. جامع منيعي نيشابور كه آن را ابو علي حسّان بن سعد از بزرگان نيشابور (م. 463) ساخته بود، كتابخانه معتبري داشت كه در سال 548 در حملة غزان به غارت رفت و دانشمندان بزرگي در آنجا تدريس مي كردند مانند اسعد بن مسعود الغتبي نيشابوري متولد به سال 404 كه در آن مسجد مجلس املاء داشت و در اين مجلس محدثين و ائمه وقت حاضر مي شدند و مانند مسجد عقيل كه كتابخانه بزرگي داشت

هر يك از استادان در اين مساجد حلقه هايي تشكيل مي دادند و در آن ها به تعليم علومي از قبيل حديث و قرائتت قرآن و علوم ادبي و فقه مبادرت مي شد و اين رسم همة مساجد اسلامي بود كه در آنها حلقه هايي براي تعليم و املاء احاديث و علوم از طرف دانشمندان و ائمه مشهور تشكيل مي شد. اهميت اين حلقه ها بسته به مقام استاد و ارزش موضوع درس بود چنان كه گاه بعضي از حلقات بي اندازه وسعت مي يافت و قسمت بزرگي از مساجد را شامل مي گرديد.

در ايران وضع به همين منوال بود و در مساجد و جوامعي كه در شهرهاي معروف موجود بود از اين گونه حلقات تشكيل مي يافت و در آنها فقها و محدثان و مفسران و قرّاء بزرگ تدريس مي كردند. مثلاً شيخ ابو محمد عبدالله الجويني پدر امام الحرمين جويني متوفي به سال 438 در نيشابور مجلس مناظره و تعليم خاص داشت و ابوتراب عبدالباقي المراغي در يكي از مساجر همين شهر حلقة درس داشت و ابو عبدالله خبازي در مسجدي كه به نام او مشهور بود تدريس مي نمود و حتي گاه ممكن بود دانشمندان مشهوري كه از شهرها مي گذشتند از طرف سلاطين مأمور تشكيل حلقه هايي در جوامع شوند چنان كه امام عبدالله الحليمي فقيه معروف (م. 403) وقتي به نيشابور رسيد از جانب پادشاه غزنه مأمور تشكيل حلقه يي در نيشابور گرديد و او در تمام مدت اقامت خود در نيشابور در حلقة خويش مشغول املاء حديث بود.

غير از مساجد كه مدت ها از مراكز مهم تعليم بود در قرن چهارم علي الخصوص ايجاد اماكن خاصّي براي تعليم علوم ديني و ادبي به نام مدارس معمول شد و ايرانيان در ايجاد اين مدارس از ميان همه ملل اسلامي سمت تقدم دارند. از جمله مدارس قديم ايران يكي مدارسي است كه حسن بن قاسم معروف به داعي صغير (مقتول به سال 316) در آمل ايجاد كرد. در طابران از اعمال طوس براي الحاتمي (م. 396) دانشمند بزرگ قرن چهارم مدرسه ايي ايجاد شد كه در آن به تدريس مشغول بود و در نيشابور هم چند مدرسه وجود داشت . از آن جمله است مدرسه يي كه اهل نيشابور براي ابن فورك الاصفهاني (م. 406) ساخته و او را از اصفهان به نيشابور آورده بودند تا در آنجا تدريس كند و نيز مدرسه يي كه براي ركن الدين الاسفرايني (م. 418) ساخته شد. غير از اين مدارس كه گفته ايم در نيمة اول قرن چهارم در نيشابور چند مدرسه مشهور بود از آن جمله است مدرسة بيهقيه كه امام ابوالحسن محمد بن شعيب البيهقي فقيه شافعي (م. 324) در كوي سيار نيشابور ايجاد كرده و اسعد بن مسعود عتبي نيشابوري فقيه مشهور در آنجا ساكن بوئده است. اين مدرسه را مدرسه كوي سيار نيشابوري هم مي گفته اند، و امام ابوالحسن علي ابن الحسين بيهقي چندي بعد در همين مدرسه تدريس مي نمود. وي اوقات طلاب اين مدرسه را به سه قسمت كرد يك قسمت براي تدريس و يك قسمت براي املاي حديث و يك قسمت براي تذكير و وعظ مسلمانان، و همين مدرسه را امام جمال الاسلام حسين بن محمد بن حسن الفوران (م. 519) يك بار تعمير كرد و در آنجا مدفون شد و امام الحرمين ابوالمعالي عبدالملك بن عبدالله جويني (م. 478) استاد غزالي در همين مدرسه نزد ابوالقاسم الاسكاف الاسفرايني اصول مي آموخت. 

ديگر از مدارس مشهور نيشابور كه تا اواخر قرن ششم از آبادي آن اطلاع داريم مدرسة صاعديه است كه جد ابوالحسن علي بن قاسم بيهقي مؤلف تاريخ بيهق (م. 565) يعني ابو سليمان فندق بن ايّوب در آن فقه تدريس مي كرد و گويا اين همان مدرسه باشد كه نصر بن ناصرالدين سبكتكين ، سپهسالار خراسان از قفبَل محمود بن سبكتكين ، در سال 389 آن را در جوار قاضي ابوالعلاء صاعر بن محمد ساخت و در بعضي مآخذ نام آن "سعديّه" هم ضبط شده است. ديگر مدرسة صابونيه كه پيش از حملة غز به خراسان معمور بود و ديگر مدرسة سراجان كه از اوايل قرن پنجم ئدائر بوده است.

دكتر ذبيح الله صفا

پيشاهنگي فرزندان طلب العلم: 

"مورخين اسلام از مدارس ذيل نام برده اند كه پيش از مدرسة نظام الملك در نيشابور پايتخت خراسان تأسيس شده بود:

مدرسة ابن فورك متوفي به سال 406 هجري.

مدرسه بيهقيّه منتسب به بيهقي متوّفي به سال 450 هجري. 

مدرسة سعيديّه از آثار نصر بن سبكتكين برادر سلطان محمود غزنوي.

مدرسة اسمعيل استرآبادي واعظ و صوفي.

مدرسة استاد ابو اسحق.

مدرسة خواجه نظام الملك در نيشابور كه براي امام الحرمين در زمان سلطنت الب ارسلان تأسيس گشت… .

در هر حال نخستين مردي كه در اسلام مدارس تأسيس كردند امراء (بزرگان) ايران بودند و اگر هم روايت فرنگيان مربوط به مأمون درست باشد باز هم نخستين مدرسة اسلامي در ايران (خراسان و يا نيشابور) و با نظر ايرانيان بنا شده است و اگر جز اين بود مأمون مي بايستي پس از خليفه شدن در بغداد مدرسه داير كند و نكرد".

جرجي زيدان

نيشابور پايتخت طاهريان و تجديد حيات فرهنگ ايراني اسلامي: 

" در احترام به علم كه سعي در حفظ آنچه متعلق بدان دارد هم لازمة آن است نيز عبدالله بن طاهر نمونة خوبي از يك حامي واقعي علم محسوب مي شد. حتي به نشر و ترويج آن چنان علاقه داشت كه چيزي شبيه به طرح تعليم اجباري را نيز عرضه مي كرد به قول گرديزي معتقد بود كه علم به ارزاني و نا ارزاني ببايد داد "كه علم خويشتندارتر از آنست كه با ناارزانيان قرار كند". اينكه حتي دستور داد تا كودكان فقير را نيز از مكتب محروم ندارند و اسباب وسايلو درس خواندن براي آنها فراهم دارند تا از آنان استعداد هيچ كس ضايع نماند، در عين حال توجه او را به اهميت تربيت عمومي نشان مي دهد و او را از بنيانگذاران آن نهضت كه به تجديد حيات فرهنگي ايراني اسلامي در عهد سامانيان منجر شد قلمداد مي كند". 

دكتر عبدالحسين زرين كوب

شهري با افت و خيزهاي بي وقفه: 

"طغرل در سال 429 نيشابور را گرفت و پايتخت خود ساخت الب ارسلان مدتي در آنجا اقامت كرد. در سلطنت همين الب ارسلان است كه به همت خواجه نظام الملك طوسي وزير لايق و نامي او و ملكشاه نيشابور اعتبار علمي مهمي يافت و يكي از دو نظاميّه معروف در نيشابور ساخته شد كه از همه سوي جهان متمدن دانشجو مي پذيرفت. در اين زمان در شهر 13 كتابخانه معتبر بوده است. تكان هاي شديد زلزله را نيز نبايد در سرگذشت نيشابور ناديده گرفت در 530 هجري زلزله نيشابور را ويران ساخت و در 538 اين شهر آتش گرفت و از بخت بد نه سال بعد از آن غزان وحشي به نيشابور تاختند و به قدري كشتند و ويران كردند كه از نيشابور چيزي به جاي نماند و بقيّه السيف آن يورش ويرانه ها را رها كرده و در كنار آن ها شهر جديدي ساختند".

دكتر علي شريعتي

نيشابور در كهن ترين متن قوم ايراني، اوستا: 

"اي آذر اهوره مزدا! كوه ريوند مزدا آفريده، فرّ كياني مزدا آفريده، آذر اهوره مزدا، اي آذر اشون ارتشتاران! اي ايزد فره مند! اي ايزد درمان بخش! اي آذر اهوره مزدا با همة آتشها! اي ايزد نريو سنگ، آذر نافة شهرياري! شما را ستايش و نيايش و خشنودي و آفرين!…

[پازند] 

آتش بهرام، آذران شهريار پيروز: اذر گشنسب، آذر فرن بغ، اذر برزين مهر و ديگر آذران را كه به دادگاه نشانده شده اند، بزرگي و فرّ بيفزاياد! "

اوستا (آتش بهرام نيايش)

آذر برزين مهر بر فرازناي رئونت: 

"رئونت اين كلمه صفت است. به معني با شكوه بسا در اوستا صفت يا ايزدان آمده غالباً با صفت فرهمند يا خرهمند يكجا استعمال شده چنانكه در ماه فقرة 5 و تشتريشت در تمام فقرات و زماياد يشت فقره 67 و غيره در پهلوي رايومند گويند.

كوه معروف رئونت كه جغرافيون ريوند ضبط كرده اند در خراسان است، در بندهش فصل 12 فقره 18 آمده: كوه ريوند در خراسان در بالاي آن آذر برزين برقرار شده است اسم ريوند به معني رايومند (شكوهنده) مي باشد… .

ريوند يكي از شهرهاي معروف نيشابور يا ابرشهر بوده ابن رسته (ص 171) مي نويسد: ابر شهر داراي 13 رستاق (معرب از روستاك پهلوي) و چهار طسوج (معرب از تسوك پهلوي در فارسي تسو) يعني محل است ريوند يكي از آن چهار طسوج